Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
collective call sign
معرف عمومی
Other Matches
general quarters
اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
introduced
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
common hardware
ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
general orders
دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
general porpose
کارهای عمومی مصارف عمومی
reference
معرف
representative
معرف
references
معرف
representatives
معرف
signal letters
معرف
call sign
معرف
call signs
معرف
identifier
معرف
reagent
معرف
identification
معرف
referees
معرف
refereeing
معرف
refereed
معرف
referee
معرف
key note
معرف مایه
radio call sign
معرف رادیویی
universal identifier
معرف جامع
address call sign
معرف ادرس
ship designation
معرف ناو
representative sample
نمونه معرف
net call sign
معرف شبکه
call signs
معرف رادیویی
designator code
کد معرف یگان
call sign
معرف رادیویی
use
معرف گره , نورو...
tactical call sign
معرف رادیویی تاکتیکی
acknowledging
اعلام معرف کردن
identification code
رمز معرف یکان
net call sign
معرف رادیویی شبکه
authentication equipment
وسایل تعیین معرف
authentication system
سیستم تعیین معرف
acknowledges
اعلام معرف کردن
acknowledge
اعلام معرف کردن
uses
معرف گره , نورو...
collective call sign
معرف مشترک یکانها
radio call sign
معرف ایستگاه رادیویی
acknowledgment
اعلام معرف اعتراف
net authentication
اعلام معرف در شبکه
acropolis
نام دژ معرف اتن
corrupt
معرف خطاها به داده یا برنامه
corrupted
معرف خطاها به داده یا برنامه
corrupts
معرف خطاها به داده یا برنامه
genotype
نوع معرف و نماینده یک جنس
corrupting
معرف خطاها به داده یا برنامه
master of ceremonies
متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
masters of ceremonies
متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
identifier
کلمهای که معرف بلاک یا فایل است
symbol
نشانه یا تصویری که معرف چیزی است
groups
مجموعهای از کاربران که با یک نام معرف شده اند
group
مجموعهای از کاربران که با یک نام معرف شده اند
usable
آنچه برای معرف قابل استفاده و فراهم است
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
consolidated dining facility
تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
card
ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
acrophony
صدای حرف اول کلماتی که معرف خود ان کلمه باشدمانند صدای a درالف
cards
ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
reference sheet
برگ تعیین محل یکان برگ معرف
option key
[یک کلید معرف روی بعضی ازصفحات کلید]
designation
عنوان یکان یاشخص معرف یکان
designations
عنوان یکان یاشخص معرف یکان
authentication
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
dopes
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
dope
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
common carrier
موسسه حمل و نقل عمومی شرکت حمل و نقل عمومی متصدی حمل و نقل
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
agent authentication
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
common control
کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
hackneyed
عمومی
overt
عمومی
wide
عمومی
widest
عمومی
wider
عمومی
the public voice
عمومی
oecumenical
عمومی
popular
عمومی
rife
عمومی
generic
عمومی
generals
عمومی
common user
عمومی
commoners
:عمومی
commoners
عمومی
commonest
:عمومی
commonest
عمومی
general
عمومی
public
عمومی
ecumenic
عمومی
general porpose
عمومی
outlining
خط عمومی
universal
عمومی
common
:عمومی
common
عمومی
outlined
خط عمومی
outlines
خط عمومی
outline
خط عمومی
open court
محکمه عمومی
official submission
مناقصه عمومی
general assembly
مجمع عمومی
public a
وکیل عمومی
general amnesty
عفو عمومی
general allotment
اختصاصات عمومی
open house
جشن عمومی
general depot
امادگاه عمومی
general education
اموزش عمومی
cameralistic science
مالیه عمومی
general strikes
اعتصاب عمومی
vogue
عمومی ورایج
general ability
توانایی عمومی
general act
سند عمومی
general grant
کمک عمومی
general factor
عامل عمومی
latrine
مستراح عمومی
general equilibrium
تعادل عمومی
general cargo
بار عمومی
public nuisances
مزاحمت عمومی
commonwealth
ثروت عمومی
general outpatient clinic
درمانگاه عمومی
commonwealths
ثروت عمومی
potlatch
جشن عمومی
plebiscites
اراء عمومی
plebiscite
اراء عمومی
general depot
انبار عمومی
pissoir
مستراح عمومی
public opinion
افکار عمومی
general damage
خسارت عمومی
general elections
انتخابات عمومی
public relations
روابط عمومی
general practitioner
پزشک عمومی
general election
انتخابات عمومی
overhead costs
هزینههای عمومی
public nuisance
مزاحمت عمومی
plaza
میدان عمومی
common user
خدمات عمومی
common grid
شبکه عمومی
general staff
ستاد عمومی
general stock
سهام عمومی
general supplies
تدارکات عمومی
common user items
اقلام عمومی
general supplies
اماد عمومی
general support
پشتیبانی عمومی
checkup
معاینه عمومی
central war
جنگ عمومی
consolidated annuities
دیون عمومی
common hardware
قطعات عمومی
common items
قطعات عمومی
common labour
کارگر عمومی
general register
ثبات عمومی
general relativity
نسبیت عمومی
general reserve
احتیاط عمومی
general concepts
تدبیر عمومی
general quarters
اسایشگاههای عمومی
comulative action
اثر عمومی
common purse
وجوه عمومی
common parts
قطعات عمومی
common nuisance
اضرار عمومی
common language
زبان عمومی
general tariff
تعرفه عمومی
general theory
نظریه عمومی
general message
پیام عمومی
general meeting
مجمع عمومی
general meeting
جلسه عمومی
folkway
طرزفکر عمومی
folkway
احساسات عمومی
fourth estate
مطبوعات عمومی
general meeting
گردهمایی عمومی
g/a
خسارت عمومی
mass poverty
فقر عمومی
mintster of public works
وزیرکارهای عمومی
general mobilization
بسیج عمومی
encyclic
عمومی دوری
general outpost
پاسدار عمومی
general welfare
رفاه عمومی
general psychology
روانشناسی عمومی
public welfare
رفاه عمومی
counsel for the crown
وکیل عمومی
prosecture
وکیل عمومی
general plan
نقشه عمومی
in the sight of the public
در انظار عمومی
general paresis
فلج عمومی
general paralysis
فلج عمومی
alameda
گردشگاه عمومی
general intelligence
هوش عمومی
generalizing
عمومی کردن
generalizes
عمومی کردن
generalize
عمومی کردن
generalising
عمومی کردن
generalised
عمومی کردن
respublica
رفاه عمومی
rule of thumb
قانون عمومی
social good
کالاهای عمومی
state property
اموال عمومی
secularised
عمومی کردن
secularises
عمومی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com