Dictiornary-Farsi | معشوقه دوست داشتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (12 milliseconds)

English	Persian
love	معشوقه دوست داشتن
loved	معشوقه دوست داشتن
loves	معشوقه دوست داشتن


Other Matches

amativeness	دوست داشتن
liked	دوست داشتن
like	دوست داشتن
likes	دوست داشتن
take kindly to <idiom>	دوست داشتن
affects	دوست داشتن
affect	دوست داشتن
savouring	فهمیدن دوست داشتن
savor	فهمیدن دوست داشتن
savour	فهمیدن دوست داشتن
savours	فهمیدن دوست داشتن
savoured	فهمیدن دوست داشتن
idolized	بحد پرستش دوست داشتن
idolised	بحد پرستش دوست داشتن
idolises	بحد پرستش دوست داشتن
idolising	بحد پرستش دوست داشتن
idolizes	بحد پرستش دوست داشتن
list	خوش امدن دوست داشتن
idolize	بحد پرستش دوست داشتن
idolizing	بحد پرستش دوست داشتن
to be into somebody [something] <idiom>	کسی [چیزی] را دوست داشتن
To love someone from the bottom of ones heart .	کسی را از صمیم قلب دوست داشتن
A friend in need is a friend indeed.. <proverb>	دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you.	من دوست دارم با تو دوست باشم.
hetaera	معشوقه
peat	معشوقه
fancy woman	معشوقه
hetaira	معشوقه
girlfriends	معشوقه
girlfriend	معشوقه
girls	معشوقه
ladylove	معشوقه
lady love	معشوقه
dowsabel	معشوقه
doxy	معشوقه
chamberer	معشوقه
maitred'hotel	معشوقه
sweethearts	معشوقه
lass n	معشوقه
sweetheart	معشوقه
girl	معشوقه
luv	معشوق یا معشوقه
mistresses	معشوقه دلبر
mistress	معشوقه دلبر
stallions	معشوقه فاحشه
paramour	عاشق معشوقه
stallion	معشوقه فاحشه
pets	معشوقه نوازش کردن
petted	معشوقه نوازش کردن
gun moll	معشوقه دزد مسلح
pet	معشوقه نوازش کردن
delilah	دلیله معشوقه سامسون
leveret	بچهء خرگوش یکساله معشوقه
I am done with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am [have] finished with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
longs	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom>	بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longest	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down	زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up	از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
masochism	لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
differing	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorring	بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors	بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart	ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhorred	بیم داشتن از ترس داشتن از
proffering	تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered	تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost	قیمت داشتن ارزش داشتن
proffer	تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside	اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped	انتظار داشتن ارزو داشتن
proffers	تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides	اقامت داشتن مسکن داشتن
resided	اقامت داشتن مسکن داشتن
hopes	انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping	انتظار داشتن ارزو داشتن
hope	انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner	مقصود داشتن هدف داشتن
meanest	مقصود داشتن هدف داشتن
mean	مقصود داشتن هدف داشتن
upkeep	بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
friendless	بی دوست
heart to heart	دوست
schoolmates	دوست
heart-to-heart	دوست
heart-to-hearts	دوست
philoginous	زن دوست
philogynist	زن دوست
formalist	دوست
amicable	دوست
schoolmate	دوست
chum	دوست
allying	دوست
dienophile	دی ان دوست
buddy	دوست
bozo	دوست
buddies	دوست
hydrophilic compound	اب دوست
unfriended	بی دوست
hydrophilic	اب دوست
friends	دوست
chums	دوست
leal	دوست
ally	دوست
friend	دوست
hand in glove	دوست یک دل ویکزبان
philhellenic	دوست یونان
hail fellow	دوست صمیمی
halophilous	نمک دوست
philanthrope	بشر دوست
loyalist	دولت دوست
phihellenic	یونانی دوست
phiadelphian	نوع دوست
warlike	جنگ دوست
patiot	میهن دوست
hand and glove	دوست یک دل ویکزبان
heliophilous	افتاب دوست
oxyphile	اسید دوست
hand and glove	دوست همراز
oxyphil	اسید دوست
hand in glove	دوست همراز
philobiblic	کتاب دوست
germanophil	المان دوست
gallophile	فرانسه دوست
psychrophilic	سرما دوست
dendrophilous	درخت دوست
philhellene	دوست یونان
dislikable	دوست نداشتنی
peaceable	صلح دوست
dislikeable	دوست نداشتنی
pornerastic	جنده دوست
chessist	شطرنج دوست
electrophile	الکترون دوست
cater cousin	دوست صمیمی
francophile	فرانسه دوست
philotechnic	صناعت دوست
boyfriend	دوست پسر
friendly state	کشور دوست
boyfriends	دوست پسر
philotechnic	صنعت دوست
his friend's murder	قتل دوست او
loyalists	دولت دوست
anglophile	انگلیسی دوست
hydrophilic compound	ترکیب اب دوست
I need my e	من دوست دارم
hydrophilic	ترکیب اب دوست
hydrophilic	اب دوست علاقمند به اب
humanitarian	بشر دوست
liquorish	نوشابه دوست
lithophilous	سنگ دوست
francophil	فرانسه دوست
bibliophil	کتاب دوست
kissing kind	باهم دوست
isophilic	همجنس دوست
intimado	دوست صمیمی
acidophile	اسید دوست
acidophile	ترشی دوست
nucleophile	هسته دوست
ornithophilous	مرغ دوست
humnanist	همنوع دوست
humansit	انسان دوست
hemophile	خون دوست
myrmecophilous	مورجه دوست
necrophilous	لاشه دوست
negrophil	زنگی دوست
hydrophile	اب دوست علاقمند به اب
negrophil	سیاه دوست
lipophilic	چربی دوست
fraternises	دوست بودن
expressionism	حالت دوست
philanthropists	بشر دوست
philanthropist	بشر دوست
lovable	دوست داشتنی
loveable	دوست داشتنی
fraternizing	دوست بودن
rats	دوست بی وفا
lovelier	دوست داشتنی
dislike	دوست نداشتن
expressionist	حالت دوست
sporting	بازی دوست
patriot	وطن دوست
fraternising	دوست بودن
fraternize	دوست بودن
fraternized	دوست بودن
fraternizes	دوست بودن
unlovely	دوست نداشتنی
patriotic	میهن دوست
patriots	وطن دوست
loveliest	دوست داشتنی
gregarious	گروده دوست
lovely	دوست داشتنی
family man	زن و بچه دوست

love