Dictiornary-Farsi | معکوس ریختن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
back up	معکوس ریختن
back-up	معکوس ریختن


Other Matches

conversing	معکوس
reversing	معکوس
converse	معکوس
conversing	:معکوس
obverse	معکوس
inverse	معکوس
reversion	معکوس
converses	معکوس
converse	:معکوس
reversed	معکوس
conversely	معکوس
conversed	:معکوس
conversed	معکوس
converts	معکوس
converting	معکوس
converted	معکوس
reverses	معکوس
convert	معکوس
converses	:معکوس
countering	معکوس
countered	معکوس
counter	معکوس
reciprocal	معکوس
reversals	معکوس
negatives	معکوس
negative	معکوس
upside down	معکوس
reversal	معکوس
vice versa	معکوس
reverse	معکوس
reversible	معکوس
contrary	معکوس
reverse	معکوس کردن
reverse	معکوس کننده
retroaction	عمل معکوس
reversal film	فیلم معکوس
reversal process	جریان معکوس
reverse pitch	گام معکوس
reverse bias	پیشقدر معکوس
reverse bias	تغذیه معکوس
inverse	واژگونه معکوس
reverse control	کنترل معکوس
reverse current	جریان معکوس
reverse osmosis	اسمز معکوس
opposite	روبرو معکوس
opposites	روبرو معکوس
reverse polarity	پلاریته معکوس
reverse slope	شیب معکوس
reversed	معکوس کننده
inverse voltage	ولتاژ معکوس
inverse relationship	ارتباط معکوس
inverse ratio	نسبت معکوس
inverse function	تابع معکوس
inverse feedback	واخوراند معکوس
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
invertible	معکوس شدنی
inverter	معکوس کننده
mirroring	معکوس نمودن
indian in reverse	هندی معکوس
back resistance	مقاومت معکوس
draw back	کشیدن معکوس
backset	معکوس وارونه
back formation	اشتقاق معکوس
invert matrix	ماتریس معکوس
invert suger	قند معکوس
reversed	معکوس کردن
reverses	معکوس کننده
reverses	معکوس کردن
back splice	پیوند معکوس
reversing	معکوس کننده
reversing	معکوس کردن
obversion	استنتاج معکوس
obcordate	قلبی معکوس
negative relation	رابطه معکوس
negative correlation	همبستگی معکوس
negative caster	گردش معکوس
lateral inversion	معکوس جانبی
inverted structure	ساختار معکوس
inverted opening	گشایش معکوس
inverted file	فایل معکوس
back conductance	برقرسانایی معکوس
reverse speed	سرعت معکوس
reverse thrust	تراست معکوس
countdowns	شمارش معکوس
reversion	معکوس کردن
dis-	معکوس کردن
conversely	بطور معکوس
reciprocal	متقابل معکوس
countdown	شمارش معکوس
reciprocal	معکوس دوجانبه
reverse gears	دنده معکوس
reverse gear	دنده معکوس
switcheroo	عمل معکوس
feedback	تزویج معکوس
reverse video	ویدئوی معکوس
set back	معکوس پس زدن
inverse current	جریان ولتاژ معکوس
complemented	معکوس یک عدد دودویی
de-	معکوس عمل کردن
back turns of armature	سیمپیچی معکوس ارمیچر
inverse	تابع معکوس [ریاضی]
inverse function	تابع معکوس [ریاضی]
inverting circuit	مدار معکوس کننده
initial inverse voltage	ولتاژ معکوس نخستین
complements	معکوس یک عدد دودویی
complementing	معکوس یک عدد دودویی
backfire	نتیجه معکوس گرفتن
back titration	تیتر کردن معکوس
inverse electrode current	جریان الکتردی معکوس
retrogressed	ترقی معکوس کردن
retrogressing	ترقی معکوس کردن
retrogress	ترقی معکوس کردن
inverted file	فایل معکوس شده
double quartan fever	نوبه ربع معکوس
king's indian in reverse	هندی شاه معکوس
couple back	معکوس تزویج شدن
complement	معکوس یک عدد دودویی
obvert	نتیجه معکوس گرفتن از
one's complement	معکوس یک عدد دودویی
What invert sugar	قند معکوس چیست
retrogresses	ترقی معکوس کردن
backfires	نتیجه معکوس گرفتن
shift the rudder	معکوس کردن سکان
backfired	نتیجه معکوس گرفتن
reverse video	صفحه نمایش معکوس
reverse flow regin	ناحیه جریان معکوس
reverse current circuit breaker	مدارشکن جریان معکوس
reversed battery plate	صفحه باتری معکوس
backfiring	نتیجه معکوس گرفتن
retroact	عمل معکوس کردن
reversion	برگرداندن شیب معکوس دادن
backtracking	عمل پیمایش معکوس یک لیست
back scattering	پخش معکوس امواج رادیویی
back scattering	توزیع معکوس امواج رادیویی
back azimuth method	گرای معکوس در اخراج اشعه
high back resistance diode	دیود با مفاومت معکوس بالا
high back resistance diode	دیود با مقاومت معکوس زیاد
reverse polish notation	نشان گذاری لهستانی معکوس
peak inverse anode voltage	اوج ولتاژ اندی معکوس
inverting	قلب عبارت معکوس کردن نسبت
converting	معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to invert a fraction	برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
converted	معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converts	معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
convert	معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
count down	از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
invert	قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverts	قلب عبارت معکوس کردن نسبت
reversed rolling moment	گشتاور ناشی از کنترل معکوس در صفحه غلتش
aerodynamic blockage thrust reverser	وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
roll reversal	حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
aerofoil type offtake regulator	دهانه ابگیر خودکار با جریان معکوس به فرم ائرودینامیک
reversible propeller	ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
grout	ریختن
strewn	ریختن
strewing	ریختن
strewed	ریختن
strew	ریختن
effuse	ریختن
pour	ریختن
strews	ریختن
pours	ریختن
affution	ریختن
affuse	ریختن
affose	ریختن
pouring	ریختن
poured	ریختن
besprinkle	ریختن
bestrew	ریختن
disembogue	ریختن
mixing	در هم ریختن
disassemble	به هم ریختن
sands	شن ریختن
cast concrete	ریختن
sand	شن ریختن
birl	ریختن
interfuse	در هم ریختن
spills	ریختن
shedding	ریختن
sheds	ریختن
to inject into the bowels	ریختن
mew	پر ریختن
lash vi	ریختن
mewed	پر ریختن
mewing	پر ریختن
lave	ریختن
skink	ریختن
to take a cast of	ریختن
dump	ریختن
to take to one's legs	ریختن
spill	ریختن
spilled	ریختن
spilling	ریختن
to water	آب ریختن
interfusion	در هم ریختن
spilled or spilt	ریختن
shed	ریختن
infusing	ریختن
infuses	ریختن
infused	ریختن