English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
The shops will be open daily except Sundays / excluding Sundays / outside of Sundays [American E] . مغازه ها به جز یکشنبه ها روزانه باز خواهند بود.
Other Matches
cash register ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash registers ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
day fighter هواپیمای رهگیری روزانه جنگنده رهگیر مخصوص عملیات روزانه
Laundry / Dry cleaners مغازه لباسشویی و مغازه خشکشویی
shoplifting دزدی از دکانها و مغازه ها سرقت از دکانها و مغازه ها
when will women have the vote? خواهند داشت
they will go خواهند رفت
You are wanted at the door. دم در شما را می خواهند
they shall go خواهند رفت
violation will be prosecuted متخلفین تعقیب خواهند شد
Sunday یکشنبه
Sabbath یکشنبه
dirst d. یکشنبه
lord's day یکشنبه
On Sunday night. شب یکشنبه
Sundays یکشنبه
offenders will be punished متخلفین بکیفر خواهند رسید
All of the workers want to go. تمام کارگران می خواهند بروند
Sunday School مدرسهی یکشنبه
Sunday Schools مدرسهی یکشنبه
Sundays یکشنبه را گذراندن
Sunday یکشنبه را گذراندن
last sunday یکشنبه گذشته
the same shall succeed انانی که شکیبایی دارندهمان ها کامیاب خواهند شد
You take the lead and others wI'll follow. تو جلو برو بقیه بدنبالت خواهند آمد
When wI'll the matter come up for discussion ? موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
quinquagesima یکشنبه پیش ازلنت
quinquagesima sunday یکشنبه پیش ازلنت
last sunday همین یکشنبه که گذشت
the loard's day روز خداوند یکشنبه
Sundays مربوط به یکشنبه تعطیل
Sunday مربوط به یکشنبه تعطیل
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
low sunday اولین یکشنبه بعد از عید پاک
dominical وابسته به روز خداوند یعنی یکشنبه
passion sunday یکشنبه دوم پیش ازعیدرستاخیزمسیح یا عیدفصح
Every day of the week but Sundays. همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
sabbatarian مسیحی معتقد به تعطیل کار و عبادت در یکشنبه ها
Internet - بیت یکتا که کامپیوترهایی که می خواهند به شبکه TCP/IP وصل شوند را مشخص میکند
mondayish بیحال در روز دوشنبه بواسطه بیکاری یکشنبه خسته از کار
Thank God it's Friday! [TGIF] خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank goodness خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
shoppers مغازه رو
shopper مغازه رو
shopped مغازه
shop مغازه
shops مغازه
shoplifter دزد مغازه
shoplifters دزد مغازه
shop lifting دزدی از مغازه ها
shopkeepers مغازه دار
d. store مغازه بزرگ
shopkeeper مغازه دار
shopwalker راهنمای مغازه
floor walker راهنمای مغازه
storing مغازه بزرگ
tuck shop مغازه قنادی
to shut up a shop مغازه ای را بستن
storing مغازه دکان
salesclerk فروشنده مغازه
store مغازه بزرگ
store مغازه دکان
tuck shop مغازه حلویات
each day <adv.> روزانه
every day <adv.> روزانه
every single day <adv.> روزانه
diurnally روزانه
on a daily basis <adv.> روزانه
per day روزانه
day in, day out <adv.> روزانه
everyday <adj.> روزانه
perdiem روزانه
day-to-day <adj.> روزانه
diurnal روزانه
day by day روزانه
quotidian روزانه
workaday روزانه
by d. روزانه
daily <adj.> <adv.> روزانه
dailies روزانه
show case قفسه جلو مغازه
shop assistant دستیار مغازه دار
mercery مغازه پارچه فروشی
wineshop مغازه شراب فروشی
bookshop مغازه کتاب فروشی
bookshops مغازه کتاب فروشی
rotisserie مغازه خوراک پزی
delicatessen مغازه اغذیه فروشی
delicatessens مغازه اغذیه فروشی
stock in trade موجودی کالای مغازه
haberdashery مغازه ملبوس مردانه
soda fountain مغازه لیموناد فروشی
soda fountains مغازه لیموناد فروشی
race condition حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
order of the day برنامه روزانه
every day <adv.> بطور روزانه
each day <adv.> بطور روزانه
day in, day out <adv.> بطور روزانه
journal گزارش روزانه
daily <adj.> <adv.> بطور روزانه
victualling allowance جیره روزانه
journal دفتروقایع روزانه
journals دفتروقایع روزانه
every single day <adv.> بطور روزانه
day school مدرسهی روزانه
way of life فعالیتهای روزانه
on a daily basis <adv.> بطور روزانه
journals گزارش روزانه
workout ورزش روزانه
workouts ورزش روزانه
day schools مدرسهی روزانه
morning orders برنامه روزانه
dailgy food allowance جیره روزانه
purchase journal دفترخرید روزانه
duily bread نان روزانه
daily round گردش روزانه
daily storage مخزن روزانه
daily wage مزد روزانه
morning orders دستورات روزانه
daily round کارهای روزانه
habitude عادت روزانه
diurnal tide کشند روزانه
diurnal load بار روزانه
daily pay دستمزد روزانه
day hospital بیمارستان روزانه
mean daily متوسط روزانه
shop مغازه گردی کردن دکه
shopped مغازه گردی کردن دکه
shops مغازه گردی کردن دکه
clerks کارمند دفتری فروشنده مغازه
clerk کارمند دفتری فروشنده مغازه
shoplifting بلند کردن جنس از مغازه
burse مغازه یابازار خرید وفروش
five and ten مغازه اجناس ارزان قیمت
cantina مغازه خواربار یامشروب فروشی
journal book دفتر گزارش روزانه
diaries دفتر یادداشت روزانه
diaries دفتر خاطرات روزانه
day of supply روز امادتدارکات روزانه
daily routine عادت جاری روزانه
average daily traffic [ADT] متوسط ترافیک روزانه
rations مقدار جیره روزانه
utilization کاربرد روزانه استفاده
extern کمک پزشک روزانه
ration مقدار جیره روزانه
rationed مقدار جیره روزانه
diary دفتر خاطرات روزانه
diary دفتر یادداشت روزانه
log book دفتر رخدادهای روزانه
semidiurnal tide کشند نیم روزانه
watch and ward حق نگهبانی روزانه و شبانه
daily flood peak بیشینه روزانه سیل
daily flood peak حداکثر سیل روزانه
plan of the day برنامه روزانه ناو
working day ساعت کار روزانه
daily bread نان یارزق روزانه
dailgy food allowance جیره غذایی روزانه
log books دفتر رخدادهای روزانه
logbook گزارش روزانه سفرکشتی
breviary کتاب نمازوادعیه روزانه
The goods in this shop could not be flogged. اجناس این مغازه باد کرده
shopworn کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
sales register صندوق پول یا ماشین دخل مغازه
log شرح روزانه جدول لگاریتم
diarists نویسندهء دفتر خاطرات روزانه
diarist نویسندهء دفتر خاطرات روزانه
table d'hote خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه
system log گزارش روزانه عملیات سیستم
logs شرح روزانه جدول لگاریتم
What is the charge per day? کرایه روزانه چقدر است؟
daily progress report گزارش روزانه پیشرفت کار
daybook دفتر ثبت وقایع روزانه
daylight traffic line خط منع ایاب ذهاب روزانه
muster book دفتر ثبت وقایع روزانه
deadlock موقعیتی که دو کاربر می خواهند به دو منبع در یک زمان دستیابی داشته باشند به هر کار یک منبع اخصای داده میشود ولی نمیتوانند ازمنابع همدیگر استفاده کنند
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
This shop deals in goods of all sorts . دراین مغازه همه چیز معامله می شود
window shop به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
this shope has a well assorted(I'll-assorted)stock. اجناس این مغازه جور ( ناجور )است
pos محلی در مغازه که قیمت کالاها پرداخت میشود
diaries دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
diary دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
daily range of soil temperature دامنه تغییرات حرارت روزانه خاک
termograph دستگاهی که حرارت روزانه را ثبت میکند
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
ephermeris جدول نجومی دفتریادداشت روزانه حشره یکروزه
middleman کسی که کالارا از تولید کننده خریده به مغازه دار می فروشد
middlemen کسی که کالارا از تولید کننده خریده به مغازه دار می فروشد
demonstrations قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد
demonstration قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد
demo قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد
softer محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
softest محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
daymark علامت ساحلی بدون چراغ فار دریایی روزانه
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
barker پوست درخت کن کسیکه دم مغازه میایستد وبرای جنسی تبلیغ میکند
packing عمل قرار دادن کالاها در جعبه و بسته بندی آنها برای مغازه ها
universal سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives. تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com