Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
reluctate
مقابله کردن بی میلی کردن
Other Matches
recaption
مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
checks
مقابله کردن مقابله
checked
مقابله کردن مقابله
check
مقابله کردن مقابله
retaliation
تلافی کردن مقابله کردن به مثل
counter
مقابله کردن تلافی کردن
countered
مقابله کردن تلافی کردن
countering
مقابله کردن تلافی کردن
repelled
مقابله کردن
repel
مقابله کردن
counter
مقابله کردن
beard
مقابله کردن
acounter
مقابله کردن
collate
مقابله کردن
collated
مقابله کردن
beards
مقابله کردن
repels
مقابله کردن
collates
مقابله کردن
repelling
مقابله کردن
collating
مقابله کردن
countering
مقابله کردن
countered
مقابله کردن
parity check
مقابله کردن توازن
collates
مقابله وتطبیق کردن
checks
مقابله کردن بررسی
checked
مقابله کردن بررسی
collate
مقابله وتطبیق کردن
check
مقابله کردن بررسی
collating
مقابله وتطبیق کردن
collated
مقابله وتطبیق کردن
rencounter
با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
rencontre
با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
emergency drill
تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
disaffection
بی میلی
grudges
بی میلی
milli
میلی
grudged
بی میلی
grudge
بی میلی
reluctancy
بی میلی
indispositions
بی میلی
indisposition
بی میلی
reluctance
بی میلی
indisposedness
بی میلی
inappetence
بی میلی
disinclination
بی میلی
disapprobation
بی میلی
dismays
بی میلی
dismaying
بی میلی
dismayed
بی میلی
dismay
بی میلی
lassitude
بی میلی
disrelish
بی میلی
unwillingness
بی میلی
discretional
میلی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
ribbed
میل میلی
mv
میلی ولت
reluct
بی میلی نشاندادن
afraid
از روی بی میلی
distaste
بی میلی بدامدن
mmn
میلی میکرون
milliampere
میلی امپر
millibar
میلی بار
milliammeter
میلی امپرسنج
milisecond
میلی ثانیه
millihenry
میلی هنری
mh
میلی هنری
unwillingly
از روی بی میلی
anaphrodisia
بی میلی جنسی
listlessness
بی علاقگی بی میلی
half heartedness
بی میلی سردی
m.h.
میلی هانری
inclination compass
قطبنمای میلی
milliroentgen
میلی رونتگن
millimeter
میلی متر
millimicron
میلی میکرون
millivolt
میلی ولت
millimicrosecond
میلی میکروثانیه
millisecond
میلی ثانیه
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
with a bad grace
به اکراه ازروی بی میلی
millivoltmeter
میلی ولت سنج
hang back
بی میلی نشان دادن
deprecatory
حاکی از نارضایتی یا بی میلی
milliequvalent weight
وزن هم ارز میلی گرمی
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
my unwillingness to study
بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
impenitence
بی میلی نسبت بتوبه توبه ناپذیری
ontos
تفنگ 601 میلی متری دو لولهای خودکششی
howtar
خمپاره انداز 701 میلی متری سنگین
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
parliamentary train
قطار راه اهنی که میلی یک PENNY بیشتر از مسافرنمیگیرد
to roll one's eyes
<idiom>
نشان دادن بی میلی
[بی علاقگی]
به انجام کاری
[اصطلاح مجازی]
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours.
ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
checking
مقابله
confrontation
مقابله
confrontations
مقابله
bucking
مقابله
opposition
مقابله
transfer check
مقابله
check
مقابله
counterview
مقابله
collation
مقابله
collations
مقابله
checks
مقابله
contrasts
مقابله
checked
مقابله
contrasting
مقابله
contrasted
مقابله
contrast
مقابله
controlment
مقابله
echo check
مقابله
arithmetic check
مقابله حسابی
selection check
مقابله گزینش
checks and balance
کنترل و مقابله
check point
نقطه مقابله
check list
سیاهه مقابله
check indicator
نماینده مقابله
check boxes
جعبههای مقابله
sequence check
مقابله ترتیب
sequence checking
مقابله ترتیبی
sight check
مقابله چشمی
sight check
مقابله نظری
dynamic check
مقابله پویا
algebra
جبر و مقابله
checklist
سیاهه مقابله
crossecheck
مقابله مجدد
casting out nines
مقابله نه نهی
modulo n check
مقابله به پیمانه
automatic check
مقابله خودکار
marginal check
مقابله مرزی
opposability
مقابله پذیری
visual check
مقابله بصری
visual check
مقابله دیداری
overflow check
مقابله سرریز
limit check
مقابله حدود
sum check
مقابله جمعی
system check
مقابله سیستم
validity check
مقابله اعتبار
loop checking
مقابله حلقه
bucking coil
پیچک مقابله
built in check
مقابله توکار
parity check
مقابله توازن
parity checking
مقابله توازن
spot check
مقابله موضعی
twin check
مقابله توام
spell checker
مقابله گر املائی
cyclic check
مقابله چرخهای
diagnostic check
مقابله تشخیصی
data check
مقابله داده ها
retaliation
مقابله به مثل
reciprocity
مقابله به مثل
cross-examinations
پرسش و مقابله
parity check
مقابله ایستایی
spot checks
مقابله موضعی
cross-examination
پرسش و مقابله
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
gauging rod
میل سنجش) میلی است که مامور رسومات برای اندازه گرفتن عمق نوشاب
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
check indicator
مشخص کننده مقابله
odd even check
مقابله فرد و زوج
syntax checker
مقابله نحوه گری
reciprocate
مقابله به مثل نمودن
machine check interrupt
وقفه مقابله ماشین
vertical parity check
مقابله توان عمدی
reciprocated
مقابله به مثل نمودن
dump check
مقابله حین روبرداری
counter military
مقابله باعملیات نظامی
tick off
نشان رسیدگی و مقابله
longitudinal redundancy check
مقابله افزونگی طولی
reciprocates
مقابله به مثل نمودن
checking program
برنامه مقابله کننده
hardware check
مقابله سخت افزاری
duplication check
مقابله از راه تکرار
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
PhotoCD
استاندارد ذخیره سازی نگاتیوها یا قط عات فتوگرافیک میلی متی به صورت دیجیتال روی ROM-CD
i raked all algebra
جبر و مقابله را زیر و روکردم
programmable check
مقابله برنامه ریزی شده
programmed check
مقابله برنامه ریزی شده
checkpoint restart
اغازگر مجدد نقطه مقابله
disaster control
روش مقابله با سوانح و بلایا
Touché!
خوب مقابله کردی!
[در بحثی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com