English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
A comparison of theory and practice. مقایسه ای از نظری و عمل.
Other Matches
theorization تحقیقات نظری استدلال نظری
to contrast [with] مقایسه کردن با [برابرکردن برای مقایسه]
theoretical نظری
armchair نظری
visionaries نظری
theoretic نظری
armchairs نظری
opinionative نظری
indiscrimination بی نظری
visionary نظری
spanned دهانه نظری
narrow minddedness کوتع نظری
spanning دهانه نظری
in theory درعلم نظری
notionalist عالم نظری
span دهانه نظری
peninsularity تنگ نظری
theoretical chemistry شیمی نظری
theoretical frequency بسامد نظری
theoretical competition رقابت نظری
provinciality تنگ نظری
revisionary تجدید نظری
sight check مقابله نظری
subjectivism حالت نظری
metapolitics سیاسیات نظری
metaphsics فلسفه نظری
latitudinarianism وسیع نظری
theory تحقیقات نظری
theory علم نظری
theory اصول نظری
theories تحقیقات نظری
theories علم نظری
theories اصول نظری
oversight اشتباه نظری
oversights اشتباه نظری
dogmatic theology لاهوت نظری
erotics عشق نظری
expected value مقدار نظری
illiberal views تنگ نظری
inspectional نظری دیدنی
insularism تنگ نظری
pure mathematics ریاضیات نظری
theoretical mode نمای نظری
a priori تئوری و نظری
theoretical plate بشقابک نظری
theoretical rising طلوع نظری
parochialism کوته نظری
theoretical setting غروب نظری
spans دهانه نظری
theoretical span دهانه نظری
theoretical type سنخ نظری
theoretical value مقدار نظری
objectivity اصل بی نظری
objectivity بیطرفی و بی نظری
unique in every sense of the word از هر نظری بی مانند
theorists طرفدار استدلال نظری
notionalist متخصص علوم نظری
theorising استدلال نظری کردن
theorist طرفدار استدلال نظری
visionary وابسته بدلایل نظری
visionaries وابسته بدلایل نظری
dogmatics علم الهیات نظری
theorizing تحقیقات نظری کردن
theorised استدلال نظری کردن
theorizes استدلال نظری کردن
short sighted ناشی از کوته نظری
theorizes تحقیقات نظری کردن
theorised تحقیقات نظری کردن
that is a good idea خوب نظری است
theorises استدلال نظری کردن
theorises تحقیقات نظری کردن
theorising تحقیقات نظری کردن
theorize استدلال نظری کردن
theorize تحقیقات نظری کردن
theorized تحقیقات نظری کردن
theoretics تحقیقات نظری در علوم
notionalist هواخواه استدلال نظری
theorizing استدلال نظری کردن
theorized استدلال نظری کردن
height equivalent of theroretical plate ارتفاع معادل بشقابک نظری
short sight نزدیک بینی کوتاه نظری
doctrinal عقیدهای مبنی بر عقاید نظری
theorist متخصص علوم نظری نگرشگر
hull speed حداکثر سرعت نظری قایق
theorists متخصص علوم نظری نگرشگر
to theorise [about something] [British E] استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
to make a remark حرفی زدن افهار نظری کردن
pedantry or pedantism پیروی ازعلم کتابی یا قواعد نظری
There is no disagreement among us. اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
to theorize [about something] استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
I don't want to say anything about that. من نمی خواهم در باره آن مورد نظری بدهم.
pedantize پیروی علم کتاب یاقواعد نظری کردن
datum line خط مقایسه
comparison مقایسه
collation مقایسه
resemblance مقایسه
comparisons مقایسه
analogy مقایسه
analogies مقایسه
collations مقایسه
kinetic theory of heat عقیده نظری نسبت باینکه گرماازجنبش ذرات پیدامیشود
thermostatics اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
I wI'll not comment on this issue. درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
parity error غلط مقایسه
no parity عدم مقایسه
incommensurable مقایسه ناپذیر
logical comparison مقایسه منطقی
incomparability مقایسه ناپذیری
incomparable غیرقابل مقایسه
comparison روش مقایسه
odd parity مقایسه فرد
parity bit بیت مقایسه
incomparable مقایسه ناپذیر
compare مقایسه کردن
compared مقایسه کردن
compares مقایسه کردن
comparing مقایسه کردن
refrence مبنای مقایسه
to draw comparisons مقایسه کردن
to make comparisons مقایسه کردن
parity error خطای مقایسه
parity checking بازبینی مقایسه
cf مقایسه شود
comparatively بطور مقایسه
contrasted مقایسه کردن
contrasting مقایسه کردن
contrasts مقایسه کردن
assimilatc مقایسه نمودن
datum سطح مقایسه
comparableness قابلیت مقایسه
comparator مقایسه کننده
analogous قابل مقایسه
comparisons روش مقایسه
frequency comparison مقایسه فرکانس
contrast مقایسه کردن
comparison operator عملگر مقایسه
even parity مقایسه زوج
inquisitions نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
inquisition نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
h.e.t.p plate theoretical equivalentof height ارتفاع معادل بشقابک نظری
to compare oppsites چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
a beauty and an elegance beyond [ without] compare زیبایی و ظرافتی بی مقایسه
by comparison وقتی مقایسه می شوند
a comparison of the brain to a computer مقایسه ای از مغز با کامپیوتر
comparative philology علم مقایسه زبانها
comparative gage دستگاه مقایسه کننده
comparably بطور قابل مقایسه
measure مقایسه کردن سنجش
table comparator مقایسه کننده نوارها
tape comparator مقایسه کننده نوار
incomparably بطور غیرقابل مقایسه
between دربین درمقام مقایسه
comparator وسیله انجام مقایسه
to stand comparison with قابل مقایسه بودن با
to bear comparison with قابل مقایسه بودن با
Next to you I'm slim. در مقایسه با تو من لاغر هستم.
incomparability غیر قابل مقایسه
paired comparisons method روش مقایسه جفتی
What does Main Street think of this policy? بازاریها و خانواده های متوسط چه نظری در باره این سیاستمداری دارند؟
comparable قابلیت مقایسه قیاس پذیر
proportions اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
That's a poor comparison. این مقایسه ای نا مناسب است.
priorities اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
to drow a p between two دوچیزراباهم مقایسه یاتشبیه کردن
relative آنچه با دیگری مقایسه شود
document comparison utility برنامه کمکی مقایسه مدارک
comparable قابل مقایسه مانند کردنی
not a patch on به هیچ طرف مقایسه نیست با
parity error اشتباه مقایسه خطای توازن
comparable آنچه قابل مقایسه نیست
VBScript مقایسه شود با JAVA SCRIPT
relational database نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
relational database management system نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
proportion اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
priority اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
a comparison of men's salaries with those of women مقایسه حقوق مردان با زنان
job اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
jobs اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
Today's weather is mild by comparison. در مقایسه هوای امروز ملایم است.
cost effectiveness سودمندبودن بیشتربودن درامد در مقایسه باهزینه ها
to be out of all proportion to something غیر مقایسه بودن نسبت به چیزی
a comparison between European and Japanese schools مقایسه ای بین مدارس اروپایی و ژاپنی
The comparison is misleading [flawed] . مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
a comparison of the tax systems in Italy and Spain مقایسه سیستم های مالیاتی در ایتالیا و اسپانیا
collated مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collate مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
index number مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
collate به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars. هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
collating به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collates به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collated به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
Participation rates are low compared to international standards. میزان مشارکت در مقایسه با استانداردهای بین المللی کم است .
By [In] comparison with the French, the British eat far less fish. در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
Comparison with other countries is extremely interesting. مقایسه با کشورهای دیگر بی اندازه جالب توجه است.
Dhrystone benchmark سیستمی آماری برای اندازه گیری و مقایسه کارایی کامپیوتر
dry cell battery باتری ای که قابل شارژ مجدد نیست مقایسه شودباRechergeable Battery
local area network و توسط کابل بهم وصل می شوند. مقایسه شود با WAN
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com