Dictiornary-Farsi | مقایسه ناپذیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
incomparable	مقایسه ناپذیر
incommensurable	مقایسه ناپذیر


Other Matches

to contrast [with]	مقایسه کردن با [برابرکردن برای مقایسه]
immedicable	درمان ناپذیر بهبود ناپذیر
invulnerable	زخم ناپذیر اسیب ناپذیر
irrevocably	بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
analogy	مقایسه
analogies	مقایسه
resemblance	مقایسه
datum line	خط مقایسه
comparison	مقایسه
collation	مقایسه
comparisons	مقایسه
collations	مقایسه
parity bit	بیت مقایسه
to make comparisons	مقایسه کردن
no parity	عدم مقایسه
incomparability	مقایسه ناپذیری
logical comparison	مقایسه منطقی
parity checking	بازبینی مقایسه
parity error	غلط مقایسه
parity error	خطای مقایسه
refrence	مبنای مقایسه
to draw comparisons	مقایسه کردن
assimilatc	مقایسه نمودن
cf	مقایسه شود
comparableness	قابلیت مقایسه
comparator	مقایسه کننده
contrasts	مقایسه کردن
contrasting	مقایسه کردن
contrasted	مقایسه کردن
contrast	مقایسه کردن
analogous	قابل مقایسه
frequency comparison	مقایسه فرکانس
comparing	مقایسه کردن
comparison	روش مقایسه
even parity	مقایسه زوج
comparisons	روش مقایسه
comparatively	بطور مقایسه
incomparable	غیرقابل مقایسه
comparison operator	عملگر مقایسه
compare	مقایسه کردن
datum	سطح مقایسه
odd parity	مقایسه فرد
compared	مقایسه کردن
compares	مقایسه کردن
a comparison of the brain to a computer	مقایسه ای از مغز با کامپیوتر
between	دربین درمقام مقایسه
incomparability	غیر قابل مقایسه
table comparator	مقایسه کننده نوارها
by comparison	وقتی مقایسه می شوند
paired comparisons method	روش مقایسه جفتی
measure	مقایسه کردن سنجش
tape comparator	مقایسه کننده نوار
to compare oppsites	چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
comparative philology	علم مقایسه زبانها
to stand comparison with	قابل مقایسه بودن با
A comparison of theory and practice.	مقایسه ای از نظری و عمل.
incomparably	بطور غیرقابل مقایسه
comparator	وسیله انجام مقایسه
a beauty and an elegance beyond [ without] compare	زیبایی و ظرافتی بی مقایسه
comparative gage	دستگاه مقایسه کننده
to bear comparison with	قابل مقایسه بودن با
comparably	بطور قابل مقایسه
Next to you I'm slim.	در مقایسه با تو من لاغر هستم.
That's a poor comparison.	این مقایسه ای نا مناسب است.
comparable	آنچه قابل مقایسه نیست
to drow a p between two	دوچیزراباهم مقایسه یاتشبیه کردن
priority	اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
priorities	اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
relational database management system	نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
relational database	نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
VBScript	مقایسه شود با JAVA SCRIPT
not a patch on	به هیچ طرف مقایسه نیست با
parity error	اشتباه مقایسه خطای توازن
comparable	قابل مقایسه مانند کردنی
comparable	قابلیت مقایسه قیاس پذیر
document comparison utility	برنامه کمکی مقایسه مدارک
a comparison of men's salaries with those of women	مقایسه حقوق مردان با زنان
proportions	اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
proportion	اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
relative	آنچه با دیگری مقایسه شود
a comparison between European and Japanese schools	مقایسه ای بین مدارس اروپایی و ژاپنی
cost effectiveness	سودمندبودن بیشتربودن درامد در مقایسه باهزینه ها
job	اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
jobs	اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
to be out of all proportion to something	غیر مقایسه بودن نسبت به چیزی
The comparison is misleading [flawed] .	مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
Today's weather is mild by comparison.	در مقایسه هوای امروز ملایم است.
index number	مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
collate	مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates	مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating	مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collated	مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
a comparison of the tax systems in Italy and Spain	مقایسه سیستم های مالیاتی در ایتالیا و اسپانیا
inappeasable	ناپذیر
waterproofs	نم ناپذیر
waterproofed	نم ناپذیر
waterproof	نم ناپذیر
unchallenged	بحث ناپذیر
watertight	اب ناپذیر
imperviable	نم ناپذیر
Participation rates are low compared to international standards.	میزان مشارکت در مقایسه با استانداردهای بین المللی کم است .
collate	به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collated	به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
By [In] comparison with the French, the British eat far less fish.	در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
collates	به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating	به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
Comparison with other countries is extremely interesting.	مقایسه با کشورهای دیگر بی اندازه جالب توجه است.
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars.	هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
inexhaustibly	بطورپایان ناپذیر
indefeasible	فسخ ناپذیر
impartible	بخش ناپذیر
indispansably	بطورچاره ناپذیر
stainless	زنگ ناپذیر
immitigable	تخفیف ناپذیر
indisributable	بخش ناپذیر
indubious	تردید ناپذیر
ineludible	گریز ناپذیر
inexcitable	هیجان ناپذیر
fatigueless	خستگی ناپذیر
ego alien	خود ناپذیر
engrained	چاره ناپذیر
exhautless	خستگی ناپذیر
impenitent	توبه ناپذیر
indefectible	خلل ناپذیر
indefeasible	بطلان ناپذیر
indecomposable	فساد ناپذیر
incorruptibly	بطورفساد ناپذیر
inconvertible	مبادله ناپذیر
incompressible	فشار ناپذیر
incompressible	تراکم ناپذیر
incommutable	استحاله ناپذیر
incommutably	تبدیل ناپذیر
incommensurable	سنجش ناپذیر
incoercible	انقباض ناپذیر
imperviable	سرایت ناپذیر
inappellable	پژوهش ناپذیر
indisciplinable	انظباط ناپذیر
unwearying	خستگی ناپذیر
immiscible	امیزش ناپذیر
inalterable	تغییر ناپذیر
inappealable	پژوهش ناپذیر
immiscible	امتزاج ناپذیر
indiminishable	کاهش ناپذیر
incodensable	انقباض ناپذیر
incommutable	تخفیف ناپذیر
unfeasible <adj.>	انجام ناپذیر
unchallenged	انکار ناپذیر
sure-fire	شکست ناپذیر
waterproof wire	سیم نم ناپذیر
water proof	رطوبت ناپذیر
unsearchable	کاوش ناپذیر
unobjectionable	اعتراض ناپذیر
uninflammable	اشتعال ناپذیر
undecidable	تصمیم ناپذیر
unconquerable	تسخیر ناپذیر
inexecutable <adj.>	انجام ناپذیر
impracticable <adj.>	انجام ناپذیر
impossible [colloquial] <adj.>	تحمل ناپذیر
unalterable <adj.>	اجتناب ناپذیر
unalienable <adj.>	اجتناب ناپذیر
indispensable <adj.>	اجتناب ناپذیر
inalienable <adj.>	اجتناب ناپذیر
absolute <adj.>	اجتناب ناپذیر
uncomputable	محاسبه ناپذیر
unchangeable	تغییر ناپذیر
irrecoverably	بطوراصلاح ناپذیر
irrecoverable	جبران ناپذیر
irrecocilably	بطوروفق ناپذیر
ireversible	تغییر ناپذیر
invariant	تغییر ناپذیر
intangibly	بطورلمس ناپذیر
untouchability	لمس ناپذیر
insusceptible	تایید ناپذیر
insol	انحلال ناپذیر
inscrvtable	تفحص ناپذیر
inirritable	تحریک ناپذیر
infrangible	تجزیه ناپذیر
inextinguishably	بطورتسکین ناپذیر
irremissible	اغماض ناپذیر
irresistable	مقاومت ناپذیر
irresolvable	تجزیه ناپذیر
unappeasable	استمالت ناپذیر
unappealabe	پژوهش ناپذیر
spanless	پیمایش ناپذیر
sateless	سیری ناپذیر
remediless	درمان ناپذیر
raintight	باران ناپذیر
inevitable <adj.>	اجتناب ناپذیر
nonsuperimposable	انطباق ناپذیر
non descript	تشریح ناپذیر
non descript	وصف ناپذیر
nanoaddressable	نشانی ناپذیر
joiner door	دربهای اب ناپذیر
irriversible	برگشت ناپذیر
inexplorable	کاوش ناپذیر
interminable	پایان ناپذیر
impermeable	رطوبت ناپذیر
irreversible	بازگشت ناپذیر
irreversible	واگشت ناپذیر
irreversible	برگشت ناپذیر