English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
optimum مقدار مطلوب
Other Matches
utopiannism اعتقاد به مدینه فاضله روش فکری افلاطون فرانسیس بیکن سر توماس مور و ..... که در اثار خودجامعهای با تاسیسات مطلوب و افراد بی عیب و درحد کمال مطلوب ایجاد و ان را به عنوان الگویی برای جوامع جهان معرفی کرده اند
set 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
incremental computer دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
table استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabled استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
paasche price index یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
favorites مطلوب
optimum مطلوب
favourite مطلوب
favourites مطلوب
optimum حد مطلوب
indign نا مطلوب
optimal حد مطلوب
desired مطلوب
favorable مطلوب
favourite or vor مطلوب
coveted مطلوب
favorite مطلوب
economic order quantity حد مطلوب سفارش
target profit سود مطلوب
ideals کمال مطلوب
optimum speed سرعت مطلوب
favourable موافق مطلوب
optimal solution راه حل مطلوب
lief مطلوب مایل
optimum population حد مطلوب جمعیت
optimum height ارتفاع مطلوب
optimum output تولید مطلوب
optimum point نقطه مطلوب
at a premium بسیار مطلوب
merit goods کالاهای مطلوب
optimum حالت مطلوب
nicest دلپذیر مطلوب
nicer دلپذیر مطلوب
nice دلپذیر مطلوب
ideal کمال مطلوب
desired leading مسیر مطلوب
safe velocity سرعت مطلوب
desirable خواستنی مطلوب
optimization بدست اوردن حد مطلوب
bland شیرین و مطلوب نجیب
blander شیرین و مطلوب نجیب
blandest شیرین و مطلوب نجیب
optimum allocation of resources تخصیص مطلوب منابع
inflationary gap سطح اشتغال مطلوب
It is much sought after. بسیار مطلوب است.
desired rate of development نرخ مطلوب توسعه
optimal planning برنامه ریزی مطلوب
favourably بطور مساعد یا مطلوب
to be in demand خریدارداشتن مطلوب بودن
optimal مربوط به کمال مطلوب
towardly امید بخش مطلوب
eligible واجد شرایط مطلوب
ideal irrigation interval فاصله مطلوب ابیاری
dosages مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosage مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
to wait for a favorable opportunity منتظر یک فرصت مطلوب بودن
idealistic مطلوب وابسته به ارمان گرایی
your action produced the desired effect اقدامتان اثر مطلوب بخشید
To obtain the desired result . نتیجه مطلوب را بدست آوردن
ideally مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
desirability درجه تمایل شرایط مطلوب
desired ground zone نقطه ترکش اتمی مطلوب
desired rate of capital accumulation نرخ تراکم سرمایه مطلوب
desideratum ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
desired leading سمت حرکت مطلوب هواپیما یا ناو
beau ideal زیبای تمام عیار کمال مطلوب
law of demand براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
bandwidth در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
tuners زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
tuner زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
slot machines ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
slot machine ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
adverse yaw شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
nympholept کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
favourble balance of trade تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
capturing کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
captures کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capture کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
forward chaining روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
backward chaining روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
pitch setting تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
checksum آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
check total آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
pareto optimality حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
ideal index شاخص کمال مطلوب شاخص ایده ال
tone به رنگ مطلوب دراوردن رنگ
tones به رنگ مطلوب دراوردن رنگ
logogriph نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
housekeeping عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
drawings روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
dealt مقدار
scantling مقدار
royalty tonnage مقدار
single valued تک مقدار
value مقدار
percentage مقدار
percentages مقدار
deal مقدار
spattered مقدار کم
supping مقدار
sups مقدار
mouthful مقدار
spatter مقدار کم
mouthfuls مقدار
what چه مقدار
modicum مقدار کم
batch مقدار
batches مقدار
truth table دو مقدار
volume discount مقدار
supped مقدار
sup مقدار
deals مقدار
smidgen مقدار کم
smidgin مقدار کم
soupcon مقدار کم
summa مقدار
t value مقدار تی
penny worth مقدار کم
outturn مقدار
spatters مقدار کم
spattering مقدار کم
sprinkling مقدار کم
amounts مقدار
sum مقدار
total مقدار
amounting مقدار
size مقدار
amounted مقدار
quantum مقدار
quantities مقدار
quantity مقدار
magnitude مقدار
amount مقدار
extent حد مقدار
sizes مقدار
valuing مقدار
values مقدار
measurment مقدار
volumes مقدار
volume مقدار
iso quant مقدار
kaldor criterion ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
parameter مقدار ثابت
quantity of demand مقدار تقاضا
parameters مقدار ثابت
quantity discount مقدار تخفیف
proper value ویژه مقدار
characteristic root مشخصه مقدار
characteristic root ویژه مقدار
eigenvalue مقدار مشخصه
proportions شباهت مقدار
characteristic number مشخصه مقدار
characteristic number ویژه مقدار
quantity of labor مقدار کار
quantity of leisure مقدار فراغت
trace element عنصر کم مقدار
rated value مقدار نامی
relative value مقدار نسبی
content مقدار مندرجات
guest element عنصر کم مقدار
drib مقدار کمی
eigenvalue ویژه مقدار
mileage مقدار کارکردموتور
mileage مقدار کیلومتر
contenting مقدار مندرجات
quantity of capital مقدار سرمایه
debit balance مقدار بدهکاری
quantity of money مقدار پول
quantity of supply مقدار عرضه
quantum of action مقدار اثر
proper value مشخصه مقدار
constatnt مقدار ثابت
instantaneous value مقدار لحظهای
critical valve مقدار بحرانی
rated quantity مقدار اسمی
initial value مقدار اولیه
electrical quantity مقدار الکتریسیته
values قدر مقدار
hoist مقدار کشش
sufficient مقدار کافی
mean value مقدار میانگین
mean value مقدار متوسط
maximum value مقدار حداکثر
maximum ratings مقدار حداکثر
absorbance مقدار جذب
absorbancy مقدار جذب
algebraic value مقدار جبری
hoisted مقدار کشش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com