English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
There is no royal road to learning . <proverb> مقصد علم و دانش را,جاده اى نیست هموار .
Other Matches
straight "A " student دانش آموزی [دانش جویی] که همیشه همه درسها را ۲۰ می گیرد
divided highway [American E] شاهراه چند خطی [جاده رفت کاملا سوا از جاده آمد است]
underpass مسیر جاده در زیر پل هوایی جاده زیرجاده دیگری
underpasses مسیر جاده در زیر پل هوایی جاده زیرجاده دیگری
emerging traffic جاده فرعی که از جاده اصلی بیرون آمده
merging traffic ادغام جاده فرعی به جاده اصلی
road screen پوشش و استتار جاده پوشاندن جاده
going وضع جاده زمین جاده
service road جاده کناری جاده سرویس
All is not gold that glitters. <proverb> هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparent برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
incompliant نا هموار
plains هموار
flattest هموار
flat هموار
smooth هموار
smooths هموار
smoothest هموار
smoothed هموار
rolling هموار
planing هموار
level هموار
leveled هموار
levelled هموار
plane هموار
levels هموار
smoothe هموار
flatly هموار
even هموار
tabulates هموار
tabulate هموار
planed هموار
tabulated هموار
plain هموار
plainer هموار
plainest هموار
planes هموار
track clearer جاده پاک کن جاده صاف کن راه صاف کن
road distance مسافت روی جاده یا مسافت طی شده از جاده
shim هموار کردن
flat plain دشت هموار
savannah زمین هموار
smooth scrolling حرکت هموار
savannahs زمین هموار
savannas زمین هموار
soft shoulder شانه هموار
table land زمین هموار
evenly بطور هموار
aggradation هموار کردن
plane رویه هموار
smooth هموار کردن
savanna زمین هموار
plane سطح هموار
smoothed هموار کردن
smoothest هموار کردن
smooths هموار کردن
planes سطح هموار
planing رویه هموار
planed رویه هموار
planed سطح هموار
planing سطح هموار
planes رویه هموار
peneplain=peneplane دشت هموار شده
flatted cargo بار هموار و صاف
tableland زمین هموار و مسطح
flat race مسیر هموار بی مانع اسبدوانی
To pave the way . To prepare the ground. زمینه رافراهم ( هموار) کردن
knobble دگمه کوچک هموار کردن
bed سطح هموار کف میز بیلیارد
beds سطح هموار کف میز بیلیارد
it is past all hope جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
espianade قطعه زمین هموار شیب ملایم
driftless بی مقصد
destinations مقصد
virtual و مقصد.
destination مقصد
objective point مقصد
saunteringly بی مقصد
goal مقصد
goals مقصد
consummation مقصد
addressee مقصد
addressees مقصد
aimless بی مقصد
aims مقصد
aimed مقصد
aim مقصد
object point مقصد
trims هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trimmest هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trim هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
object language زبان مقصد
goal-oriented <adj.> مقصد گرا
destined مقصد معین
terminal port بندر مقصد
targeted <adj.> مقصد گرا
Are we there yet? [ما] رسیدیم [به مقصد] ؟
goal oriented مقصد گرا
object module واحد مقصد
target-oriented <adj.> مقصد گرا
object code برنامه مقصد
immediate destination اولین مقصد
immediate destination مقصد بعدی
final destination مقصد نهایی
winning post تیر مقصد
destination file فایل مقصد
destination inspection بازدید در مقصد
destination port بندر مقصد
named place of destination مقصد مشخص
aimlessly بدون مقصد
port of destination بندر مقصد
port of entry بندر مقصد
out port بندر دور از مقصد
payable at destiination قابل پرداخت در مقصد
message در مقصد مربوط میشود
named port of destination بندر مقصد مشخص
stationed یا مقصد استفاده میشود
messages در مقصد مربوط میشود
named point of destination نقطه مشخص در مقصد
station یا مقصد استفاده میشود
ex quay تحویل در بندر مقصد
ex quay تحویل در بارانداز مقصد
stations یا مقصد استفاده میشود
port of debarkation بندر مقصد حمل کالا
interactive کد اصلی و مقصد را بررسی کند
We are getting there. ما به هدف [مقصد] نزدیک می شویم.
lay line خط فرضی مسیر قایق به مقصد
drift بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
redirecting ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر
redirected ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر
redirect ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر
diverted تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
drifts بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
datagram که حاوی آدرس مقصد و مسیر آن است
diverts تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
drifted بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
freight collect هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
redirects ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر
divert تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
redirection ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر
freight payable at destination هزینه حمل در مقصد پرداخت میشود
at the full landed cost price قیمت تمام شده کالا در مقصد
carriage forward هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
drifting بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
destinations صفحه مقصد در مجموعهای صفحات متصل بهم
destination صفحه مقصد در مجموعهای صفحات متصل بهم
understanding دانش
cognition دانش
cognisance [British] دانش
knowledge دانش
realising [British] دانش
realizing دانش
knowledge دانش
gramary دانش
kenning دانش
science دانش
sciences دانش
know-how دانش
know how دانش
wisdom دانش
gramarey دانش
scholarships دانش
scholarship دانش
gramarye دانش
sinks شرح در جدول مسیردرباره تمام مسیرهای شبکه به یک مقصد
sink شرح در جدول مسیردرباره تمام مسیرهای شبکه به یک مقصد
block stowage loading بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
knowledge base پایگاه دانش
normal school دانش سرا
teacher's college دانش سرا
educate دانش اموختن
educates دانش اموختن
knowlege representation نمایش دانش
educating دانش اموختن
omniscience دانش بی پایان
ominscience دانش بی پایان
to a knowledge دانش اندوختن
aeronautics دانش هوانوردی
polymathy دانش زیاد
knowledge engineer مهندسی دانش
in ken د رحدود دانش
schoolfellow کسب دانش
photology دانش روشنایی
philomath دانش پرست
patrons of learning دانش پروران
pansophism دانش مطلق
organum وسیله دانش
onomastics دانش نام
knowing faculty قوه دانش
kith دانش و معرفت
knowledge domain قلمرو دانش
maieutic دانش مامایی
polyhistor دانش بسیار
technical know how دانش فنی
grader دانش اموز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com