English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
to be in residence مقیم یا ماندنی بودن
Other Matches
reside ساکن بودن مقیم بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
lasting ماندنی
fixed ماندنی
viable ماندنی
viable زنده ماندنی
permanent پایدار ماندنی
permanent error خطای ماندنی
permanent دائمی ماندنی
fixed ماندنی مقطوع
viable زیست پذیر ماندنی
a red letter day روز مهم و به یاد ماندنی
dweller مقیم
abider مقیم
settlers مقیم
inmate مقیم
inmates مقیم
residing مقیم
resider مقیم
denizens مقیم
residents مقیم
settled مقیم
termer مقیم
in residence مقیم
stator مقیم
denizen مقیم
resident مقیم
settlor مقیم
inhabitant مقیم
settler مقیم
domiciled مقیم
non resident مقیم موقتی
reside مقیم شدن
non-residents مقیم موقتی
non-resident مقیم موقتی
resides مقیم شدن
house physician پزشک مقیم
residentiary روحانی مقیم
resident segment قطعه مقیم
sedentary مقیم دریک جا
residentiary کشیش مقیم
non resident غیر مقیم
resident loader بارکننده مقیم
resident program برنامه مقیم
settles مقیم کردن
minister resident وزیر مقیم
won مقیم شدن .
italiot or ote مقیم ایتالیا
domiciled in tehran مقیم تهران
to station oneself مقیم شدن
settle مقیم کردن
resided مقیم شدن
domiciliate مقیم ساختن
residing abroad مقیم خارجه
expat [colloquial] شهروند مقیم خارج
expatriate شهروند مقیم خارج
non-resident citizen [American E] شهروند غیر مقیم
non-resident shareholder سهامدار غیر مقیم
non-resident alien [NRA] بیگانه غیر مقیم
citizen abroad شهروند مقیم خارج
hosteler مقیم شبانه روزی
house surgeon جراح مقیم بیمارستان
maronite مسیحی مقیم لبنان
Foreign residents in tehran. خارجیان مقیم تهران
memory resident program برنامه مقیم در حافظه
Foundation [junior] house officer [British English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
first year resident [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
non-resident partner شریک غیر مقیم [اقتصاد]
intern [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
German expatriates شهروندهای آلمانی مقیم خارج
interns انترن پزشک مقیم بیمارستان
interning انترن پزشک مقیم بیمارستان
intern انترن پزشک مقیم بیمارستان
nonresidency عدم اقامت غیر مقیم
nonresidence عدم اقامت غیر مقیم
tsr برنامه مقیم پایانی ایستا
terminal and stay resident program برنامه مقیم پایانی ایستا
conus residents پرسنل ارتشی مقیم قاره امریکا
dirty bit بیت پرچم که توسط برنامههای مقیم حافظه تنظیم شده است .
monitors برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitor برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitored برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
compression نرم افزار مقیم که داده را موقع نوشتن فشرده میکند و هنگام خواندن به حالت اولیه بر می گرداند
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
extradites مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
installable device driver درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
having مالک بودن ناگزیر بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
consist شامل بودن عبارت بودن از
consists شامل بودن عبارت بودن از
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
include شامل بودن متضمن بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
depends مربوط بودن منوط بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
agree متفق بودن همرای بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
owes مدیون بودن مرهون بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
wanted فاقد بودن محتاج بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
want فاقد بودن محتاج بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
garrisons مقیم کردن مستقر کردن
garrison مقیم کردن مستقر کردن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
resident engineer مهندس مقیم در کارگاه ساختمانی یا نماینده مهندس مشاور در کارگاه
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand بودن واقع بودن
command.com در -MS DOS فایل برنامهای که حاوی مفسر دستورات سیستم عامل است این برنامه همیشه در حافظه مقیم است و دستورات سیستم را تشخیص میدهد و به عمل تبدیل میکند
profiteers استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
stink بد بودن
juddered لق بودن
wobbling لق بودن
to hold water ضد آب بودن
stinks بد بودن
to be بودن
dubiosity در شک بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com