Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
dulcify
ملایم کردن اصلاح کردن
Other Matches
revising
اصلاح کردن اصلاح نمودن
revises
اصلاح کردن اصلاح نمودن
revise
اصلاح کردن اصلاح نمودن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
temper
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
tempers
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
tempered
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
tempered
ملایم کردن
attemper
ملایم کردن
to tone down
ملایم کردن
softens
ملایم کردن
tempers
ملایم کردن
softened
ملایم کردن
milden
ملایم کردن
temper
ملایم کردن
soften
ملایم کردن
genialize
ملایم کردن
gentlest
اهسته ملایم کردن
gentler
اهسته ملایم کردن
gentle
اهسته ملایم کردن
sweetening
شیرین شدن ملایم کردن
sweetens
شیرین شدن ملایم کردن
basked
باگرمای ملایم گرم کردن
bask
باگرمای ملایم گرم کردن
sweetened
شیرین شدن ملایم کردن
basks
باگرمای ملایم گرم کردن
milden
نرم کردن ملایم شدن
basking
باگرمای ملایم گرم کردن
sweeten
شیرین شدن ملایم کردن
modifying
اصلاح کردن مناسب کردن
improve
بهتر کردن اصلاح کردن
remedied
اصلاح کردن جبران کردن
remedies
اصلاح کردن جبران کردن
remedy
اصلاح کردن جبران کردن
improves
بهتر کردن اصلاح کردن
modify
اصلاح کردن مناسب کردن
remedying
اصلاح کردن جبران کردن
improved
بهتر کردن اصلاح کردن
improvement
اصلاح کردن بهترسازی کردن
reclaims
مرمت کردن اصلاح کردن
ameliorate
اصلاح کردن چاره کردن
modifies
اصلاح کردن مناسب کردن
correct
اصلاح کردن تادیب کردن
reclaim
مرمت کردن اصلاح کردن
reclaiming
مرمت کردن اصلاح کردن
ameliorating
اصلاح کردن چاره کردن
rectified
یکسو کردن اصلاح کردن
correcting
اصلاح کردن تادیب کردن
ameliorates
اصلاح کردن چاره کردن
ameliorated
اصلاح کردن چاره کردن
rectifies
یکسو کردن اصلاح کردن
improvements
اصلاح کردن بهترسازی کردن
corrects
اصلاح کردن تادیب کردن
rectify
یکسو کردن اصلاح کردن
bunt
الک کردن اصلاح کردن
reclaimed
مرمت کردن اصلاح کردن
improving
بهتر کردن اصلاح کردن
righting
درست کردن اصلاح کردن
righted
درست کردن اصلاح کردن
right
درست کردن اصلاح کردن
to mend or end
اصلاح کردن یا موقوف کردن
altered
اصلاح کردن
alter
اصلاح کردن
redress
اصلاح کردن
accommodated
اصلاح کردن
to sct aright
اصلاح کردن
altering
اصلاح کردن
meliorate
اصلاح کردن
alters
اصلاح کردن
filed
اصلاح کردن
accomodate
اصلاح کردن
accommodate
اصلاح کردن
revises
حک و اصلاح کردن
redresses
اصلاح کردن
rectified
اصلاح کردن
file
اصلاح کردن
modifies
اصلاح کردن
accommodates
اصلاح کردن
revising
حک و اصلاح کردن
emending
اصلاح کردن
emended
اصلاح کردن
revise
حک و اصلاح کردن
emend
اصلاح کردن
modify
اصلاح کردن
rectifies
اصلاح کردن
amended
اصلاح کردن
accords
اصلاح کردن
redressed
اصلاح کردن
emends
اصلاح کردن
amending
اصلاح کردن
accord
اصلاح کردن
rectify
اصلاح کردن
amend
اصلاح کردن
modifying
اصلاح کردن
accorded
اصلاح کردن
to go easy on somebody
[something]
با کسی
[چیزی]
مهربان
[آهسته]
[ملایم]
رفتار کردن
To get a haitcut.
اصلاح کردن (موی سر )
linebreed
اصلاح نژادی کردن
interbreed
اصلاح نژاد کردن
touch up
<idiom>
اصلاح کردن تغییرات
reform
اصلاح اساسی کردن یا شدن
To get a shave.
اصلاح کردن ( ریش تراشیدن )
reforms
اصلاح اساسی کردن یا شدن
retrieves
اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieved
اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieve
اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
to mend matters
کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
He cut himself while shaving.
موقع تراشیدن ( اصلاح کردن ) صورتش را برید
righting
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
righted
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
right
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
plenum chamber
محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
chemical wash
کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
rezone
محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
modification kit
جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
self correcting
خود بخود اصلاح شونده اصلاح کننده نفس خود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
clement
ملایم
moderated
ملایم
moderate
ملایم
sedating
ملایم
mildest
ملایم
milder
ملایم
sottovoce
ملایم
mild
ملایم
blandest
ملایم
debonnaire
ملایم
blander
ملایم
easy
ملایم
easiest
ملایم
easier
ملایم
temperate
ملایم
smoothed
ملایم
smooth
<adj.>
ملایم
moderates
ملایم
sedates
ملایم
softest
ملایم
softer
ملایم
good-tempered
ملایم
soft
ملایم
moderating
ملایم
lamblkin
ملایم
fair spoken
ملایم
selfpossessed
ملایم
sedate
ملایم
smoothe
ملایم
smooths
ملایم
lambent
ملایم
sedated
ملایم
smoothest
ملایم
soft
<adj.>
ملایم
lentamente
ملایم
good natured
ملایم
mild flavoured
ملایم
lenitive
ملایم
meek
ملایم
bland
ملایم
pigeon livered
ملایم
lenis
ملایم
benignly
ملایم
agreeable
ملایم
smooth
ملایم
good-natured
ملایم
benign
ملایم
restrained
ملایم
dolce
ملایم
gentle
ملایم
gentler
ملایم
gentlest
ملایم
self-possessed
ملایم
emolliate
ملایم
breezy
ملایم
good tempered
ملایم
equable
ملایم
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
mildly
بطور ملایم
downy
ملایم نرم
andante
نسبتا ملایم
kindlity
بطور ملایم
kindly climate
اب وهوای ملایم
glacis
سرازیری ملایم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com