English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
inconvincible ملزم نشدنی
Other Matches
incondensable خلاصه نشدنی تغلیظ نشدنی
unappeasable اقناع نشدنی راضی نشدنی
inconsumable سوخته نشدنی تمام نشدنی
incorrodible خورده نشدنی سائیده نشدنی
insupressive پامال نشدنی موقوف نشدنی
bound ملزم
obligated ملزم
convinced ملزم
in binding form به وجه ملزم
ties ملزم کردن
tie ملزم کردن
rebind دوباره ملزم ساختن
person to his promise کسی را ملزم به ایفای وعده کردن
pacts قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pact قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
demurrer ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
demurred ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
insoluble حل نشدنی
indiminishable کم نشدنی
irresoluble اب نشدنی
impalpability حس نشدنی
inextricable حل نشدنی
impractical نشدنی
unfeasible <adj.> نشدنی
indissoluble حل نشدنی
infeasible نشدنی
insolvable حل نشدنی
irresolvable حل نشدنی
impracticable <adj.> نشدنی
inexecutable <adj.> نشدنی
indissoluble اب نشدنی
inductile خم نشدنی
incognizable شناخته نشدنی
immiscible امیخته نشدنی
never to be forgotten فراموش نشدنی
incommutable سبک نشدنی
never say die رام نشدنی
irretractile جمع نشدنی
immiscible مخلوط نشدنی
incodensable منقبض نشدنی
irresoluble رها نشدنی ول
inburnt پاک نشدنی
implacability نرم نشدنی
impierceable سوراخ نشدنی
implacability ارام نشدنی
impregnability تسخیر نشدنی
imperforable سوراخ نشدنی
impalpable لمس نشدنی
of proof سوراخ نشدنی
irresuscitable زنده نشدنی
inapproachable نزدیک نشدنی
irremovable معزول نشدنی
incompressible فشرده نشدنی
insolubility حل نشدنی ناگذاری
ineffaceable پاک نشدنی
invictive مغلوب نشدنی
intractile کشیده نشدنی
inexhaustibility تهی نشدنی
inextinguishable خاموش نشدنی
insuppresible موقوف نشدنی
infintesimal جزخرد نشدنی
infrangible خرد نشدنی
infusible گداخته نشدنی
insatiability اقناع نشدنی
indocile رام نشدنی
indistributable تقسیم نشدنی
inconvincible متقاعد نشدنی
irrelievable رها نشدنی
indeclinable صرف نشدنی
indecomposable فاسد نشدنی
indefeasibility الغاء نشدنی
indefeasible الغاء نشدنی
irrefragable تسلیم نشدنی
indefectible خراب نشدنی
indigestive هضم نشدنی
irradicable ریشه کن نشدنی
insolubly بطور حل نشدنی
unfailing تمام نشدنی
ineligible شامل نشدنی
insoluble ماده حل نشدنی
unflappable مایوس نشدنی
inapplicable اجرا نشدنی
non-starters کار نشدنی
invincible مغلوب نشدنی
unprintable چاپ نشدنی
non-starter کار نشدنی
haunting فراموش نشدنی
imperishable فاسد نشدنی
incalculable شمرده نشدنی
unforgettable فراموش نشدنی
invisible دیده نشدنی
inseparable جدا نشدنی
indiscernible دیده نشدنی
inviolate غصب نشدنی
indelible پاک نشدنی
impracticable <adj.> انجام نشدنی
unerring اشتباه نشدنی
inexecutable <adj.> انجام نشدنی
imperceptible دیده نشدنی
irrepressible خوابانده نشدنی
irrepressible مطیع نشدنی
insatiate سیر نشدنی
unfeasible <adj.> انجام نشدنی
indomitable رام نشدنی
quenchless خاموش نشدنی
insatiable سیر نشدنی
insatiably سیر نشدنی
indefinably توصیف نشدنی
incorruptible فاسد نشدنی
insurmountable بر طرف نشدنی
impracticable اجراء نشدنی
impenetrable سوراخ نشدنی
impenetrable داخل نشدنی
an impossible act کار نشدنی
an inflexible rod of iron میل خم نشدنی
inexecutable اجرا نشدنی
next to impossible تقریبا نشدنی
illegibility خوانده نشدنی
indefinable توصیف نشدنی
indefatigable خسته نشدنی
ineradicable قلع نشدنی
tameless رام نشدنی
unmanageable رام نشدنی
intractable رام نشدنی
inexorable نرم نشدنی
inexorable تسلیم نشدنی
nonrecurring تجدید نشدنی
unrelenting تسلیم نشدنی
ineradicable ریشه کن نشدنی
prohibited risk خطر بیمه نشدنی
nonperishable items اقلام فاسد نشدنی
nonerasable storage انباره پاک نشدنی
nonerasable storage حافظه پاک نشدنی
unmanagesble رام نشدنی شرور
insuppresible نخواباندنی پامال نشدنی
noninterchanging states حالتهای تعویض نشدنی
irrecoverably بطور وصول نشدنی
intractably بطور رام نشدنی
ireversible دگرگون نشدنی بر نگشتنی
inseparably بطور جدا نشدنی
unequivocally صریح اشتباه نشدنی
incalculably بطور شمرده نشدنی
impregnability استواری ابستن نشدنی
immiscibility حالت مخلوط نشدنی
irredeemable باز خرید نشدنی
illimitable نامحدود محدود نشدنی
indelibly بطور پاک نشدنی
an inseparable prefix سر واژه جدا نشدنی
impossible امکان نا پذیر نشدنی
irreducible ناکاستنی ساده نشدنی
unrelenting بیرحم نرم نشدنی
irremovable برداشته نشدنی ثابت
unequivocal صریح اشتباه نشدنی
inalienable محروم نشدنی لایتجزا
infintesimal کوچک خرد نشدنی
indelible محو نشدنی ماندگار
inextinguishably بطور خاموش نشدنی
indissoluble منحل نشدنی ماندگار
irreconcilable جور نشدنی ناسازگار
ineffaceably بطور پاک نشدنی
ineffaceable محو نشدنی ماندگار
indomitably بطور رام نشدنی
indissolubly بطور منحل نشدنی
indelibility پاک نشدنی بودن
indestructible از میان نرفتنی نابود نشدنی
inexhaustible پایان نا پذیر تهی نشدنی
piece part قطعه سرهم و جدا نشدنی
unbeatable شکست ناپذیر مغلوب نشدنی
weatherproof خراب نشدنی در اثر هوا
interminable تمام نشدنی بسیار دراز
irreparable مرمت ناپذیر خوب نشدنی
impossibility عدم امکان کار نشدنی
incorrigible بهبودی ناپذیر درست نشدنی
unfrequented دور افتاده تکرار نشدنی
drainless پایان ناپذیر تمام نشدنی
incorruptible فساد نا پذیر منحرف نشدنی
infeasible غیر عملی اجراء نشدنی
inexcitable دیر غضب تهیج نشدنی
irreclaimable بازیافت نکردنی درست نشدنی
incompressible فشار نا پذیر خلاصه نشدنی
immitigable سبک نشدنی تسکین ندادنی
nonexpendable غیر استهلاکی مصرف نشدنی
insuperable شکست ناپذیر مغلوب نشدنی
incompressible کوچک نشدنی غیر قابل تلخیص
inconvincible اقناع نکردنی شخص متقاعد نشدنی
irrepealable غیر قابل الغاء باطل نشدنی
inappeasable غیر قابل تسکین قانع نشدنی
irresolvable غیر قابل تجزیه جدا نشدنی
unfaling تمام نشدنی کم نیامدنی پایدار با وفا
durable goods کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
indefeasibly بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
sunfast محو نشدنی در اثر نور افتاب رنگ ثابت
dry contact اتصال الکتریکی غلط که باعث خطای تمام نشدنی میشود
red letter مربوط به روزهای تعطیل و اعیاد مخصوص ایام خوشحالی فراموش نشدنی
ineradicably بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
marking ink مداد رنگی پاک نشدنی که برای رنگ زنی و نشان گذاری بکارمیرود
to stir up a hornet's nest <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com