Dictiornary-Farsi | ممالک مشترک المنافع | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
common wealth	ممالک مشترک المنافع


Search result with all words

dominion	ار 9491 این کلمه معادل "مملکت عضو جامعه ممالک مشترک المنافع بریتانیا" commonwealthcountry قرار گرفته است
crown colony	بعضی از کلنیهای ممالک مشترک المنافع انگلیس که مقام سلطنت بر انها نظارت دارد
the common wealth of australia	ممالک مشترک المنافع استرالیا
Other Matches

commonwealths	مشترک المنافع
commonwealth	مشترک المنافع
common wealth	مشترک المنافع
commonweal	مشترک المنافع
common wealth	ملل مشترک المنافع
sig	گروه مشترک المنافع ویژه
commonwealth games	جام کشورهای مشترک المنافع
commonwealth	کشورهای مشترک المنافع جمهور
commonwealths	کشورهای مشترک المنافع جمهور
trade follows the flag	تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
the british common wealth of nation	انگلستان و ایرلند و ممالک وابسته ازاد و ممالک تحت الحمایه و مستعمره ان راگویند
special interest groups	گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
colombo plan	طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
abroad	ممالک بیگانه
developed contries	ممالک پیشرفته
developed contries	ممالک توسعه یافته
balkan entent	ائتلاف ممالک بالکان
common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
point four	رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
comparative cost	اصل تخصص کشورها درتولید کالاهایی که ان را ازدیگر ممالک ارزانتر ومرغوبتر تهیه می کنند
right of search	حقی که کشتیهای دول متحارب برای جستجوی ناوگان ممالک بیطرف به منظور مطمئن شدن از بیطرفیشان دارند
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
common user	مشترک
participants	مشترک
participant	مشترک
commoners	مشترک
conjoint	مشترک
sense	حس مشترک
joint	مشترک
subscriber's line	خط مشترک
commonalities	مشترک
commonality	مشترک
sensed	حس مشترک
senses	حس مشترک
party lines	خط مشترک
party line	خط مشترک
common	مشترک
held in common	مشترک
commonest	مشترک
subscriber	مشترک
intercommon	حق مشترک
subscribers	مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
subscriber's line	خط متعلق به مشترک
common language	زبان مشترک
subscriber's cable	کابل مشترک
common multiple	مضرب مشترک
common trait	ویژگی مشترک
common progarm	برنامه مشترک
common storage	حافظه مشترک
joint products	محصولات مشترک
joint resolution	تصمیم مشترک
joint costs	هزینههای مشترک
joint command	یکان مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
joint staff	ستاد مشترک
tenancy in common	استیجار مشترک
joint services	خدمات مشترک
joint force	نیروی مشترک
telephone subscriber	مشترک تلفنی
synergy	عمل مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
subscriber's station	مرکز مشترک
subscriber's number	شماره مشترک
common factor	عامل مشترک
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
common fronties	مرز مشترک
common gender	جنس مشترک
common fate	سرنوشت مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
complex fraction	برخه مشترک
concerted action	عمل مشترک
party parpet	جانپناه مشترک
joint shares	سهام مشترک
joint costs	هزینه مشترک
my and his father	پدر مشترک من و او
intercommunion	ارتباط مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
line termination circuit	اتصال مشترک
mutual interests	منافع مشترک
mutual debts	دیون مشترک
local subscriber	مشترک داخلی
interrelation	مناسبات مشترک
complex fraction	مخرج مشترک
intercommunion	اقدام مشترک
joint stock	سرمایه مشترک
joint supply	عرضه مشترک
common wall	دیوار مشترک
joint exercise	مانور مشترک
joint exercise	تمرین مشترک
joint adventure	تجارت مشترک
joint zone	منطقه مشترک
joint account	حساب مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
jointly owned property	مال مشترک
rachis	دیرک مشترک
halvers	نیمه مشترک
party wall	دیوار مشترک
condominium	حاکمیت مشترک
condominium	مالکیت مشترک
condominium	حکومت مشترک
collaboration	کار مشترک
Common Market	بازار مشترک
cooperation	کار مشترک
cooperative work	کار مشترک
condominium	تسلط مشترک
co-operation	کار مشترک
common fraction	مخرج مشترک
common denominators	مخرج مشترک
common denominator	مخرج مشترک
condominiums	تسلط مشترک
condominiums	حاکمیت مشترک
condominiums	مالکیت مشترک
condominiums	حکومت مشترک
co-operation	همکاری مشترک
cooperative work	همکاری مشترک
intersections	فصل مشترک
intersection	فصل مشترک
coefficients	عامل مشترک
common	مشترک اشتراکی
commoners	مشترک اشتراکی
factors	عامل مشترک
factor	عامل مشترک
collaboration	همکاری مشترک
joint	مشترک الحاقی
joint	ستاد مشترک
cooperation	همکاری مشترک
collective	مشترک عمومی
commonest	مشترک اشتراکی
coefficient	عامل مشترک
co-author	نویسندهی مشترک
coinsurance	بیمه مشترک
co-authors	نویسندهی مشترک
subscriber line	خط مشترک [مخابرات]
coenotrope	گرایش مشترک
party lines	مرز مشترک
cenotrope	گرایش مشترک
co insurance	بیمه مشترک
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
party line	مرز مشترک
bottom layer	لایه مشترک
interfaces	سطح مشترک
party walls	دیوار مشترک
meant	میان مشترک
middling	جمله مشترک
interface	وجه مشترک
interface	سطح مشترک
common area	ناحیه مشترک
trunk circuit	معبر مشترک
combined publications	نشریات مشترک
EEC	بازار مشترک
interfaces	وجه مشترک
subscriber's loop	حلقه متعلق به مشترک
joint strategic objectives	هدفهای مشترک استراتژیکی
party parpet	دست انداز مشترک
joint task force	گروه رزمی مشترک
co-stars	نقش مشترک داشتن
lowest common multiple	کوچکترین مضرب مشترک
shared paranoid disorder	اختلال پارانویایی مشترک
local subscriber	مشترک تلفنی محلی
digital subscriber line [DSL]	خط مشترک دیجیتال [مخابرات ]
line termination circuit	مدار مشترک تلفنی
jointure	دارایی مشترک زن و شوهر
co-star	نقش مشترک داشتن
law of common fate	قانون سرنوشت مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک
common denominator	مخرج مشترک [ریاضی]
joint tenants	اجاره داران مشترک
joint tenancy	اجاره داری مشترک
osculate	صفات مشترک داشتن
collectivism	سیستم اقتصادی مشترک
common user net work	شبکه مخابراتی مشترک
interfaces	دفتر مشترک قسمتها
interrelated	دارای مناسبات مشترک
common collector circuit	مدار کلکتور مشترک
consolidated table of allowance	جدول سهمیه مشترک
common collector	با جریان روب مشترک
epicene	مشترک بین دو جنس
interface	دفتر مشترک قسمتها
interrelate	مناسبات مشترک داشتن
interrelating	مناسبات مشترک داشتن
interrelates	مناسبات مشترک داشتن
common base circuit	مدار یا پایه مشترک
collective call sign	معرف مشترک یکانها
common d.	مقسوم علیه مشترک
common emitter	با ساتع کننده مشترک
common emitter circuit	مدار امیتر مشترک
common factor variance	پراکنش عامل مشترک
common ion effect	اثر یون مشترک
gold pool	صندوق مشترک طلا
jcs	رئیس ستاد مشترک
joint account	حساب بانکی مشترک
joint adventure	سرمایه گذاری مشترک
joint amphibious operations	عملیات مشترک اب خاکی
joint bond	تعهد یا ضمانت مشترک
joint chief of staff	رئیس ستاد مشترک