Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
censeur
ممانعت قدرت حاکمه یک کشور ازنشر عقاید مخالفین به هرشکلی که باشد
Other Matches
elite
طبقه ممتازه هرجامعه و بخصوص طبقهای که قدرت حاکمه را در دست دارد
french revolution
انقلابی که درسال 9871 در فرانسه اتفاق افتاد و باعث امحاء سیستم فئودالی و انتقال قدرت حاکمه به طبقه بورژوا شد
great power
کشور با قدرت
b
هرشکلی شبیه به B
trade deficit
حالتیکه در ان صادرات یک کشور کمترازواردات ان باشد
expandsionism
اعتقاد به لزوم بسط اراضی کشور از طریق اعمال قدرت نظامی یااقتصادی یا هر وسیله دیگر
nominal weapon
جنگ افزار هستهای که قدرت ان 02 کیلو تن باشد
oligrachy
حکومتی که قدرت ان در دست افراد معدود باشد
enclave
ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
enclaves
ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
empire
امپراتوری چند کشور که دردست یک پادشاه باشد فرمانروایی
empires
امپراتوری چند کشور که دردست یک پادشاه باشد فرمانروایی
salted weapon
جنگ افزار اتمی که قدرت رادیواکتیو ان تشدید شده باشد
customs of war
اداب مربوط به جنگ که بدون انکه قدرت قانونی داشته باشد موردقبول دولتهاست
assistance
کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
intervention
هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
interventions
هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
Those against and in favor .
مخالفین وموافقین
To blast the opposition .
مخالفین راکوبیدن
Political opponents .
مخالفین سیاسی
the ins and the out
حزب روی کار و مخالفین ان
republics
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
governing bodies
هیات حاکمه
governing board
کمیته حاکمه
governing body
هیات حاکمه
top drawer
هیئت حاکمه
governing bodies
هیئت حاکمه
governing body
هیئت حاکمه
white hall
هیئت حاکمه انگلیس
Soviets
هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
Soviet
هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
irredentism
نهضت استرداد منظور جنبشی است که هدف ان پیوستن قسمتی از اراضی مجاور یک کشورکه اهالی ان به زبان اهالی کشور منشاء نهضت صحبت می کنند به این مملکت باشد
Burundi
کشور بروندی در مرکز خاوری افریقا و شرق کشور زئیر
empowering
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
secession
تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
extradite
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
oligrachy
هیات حاکمه حکومتی با عده معدود
provincialism
اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
bolshevism
مکتبی متفرع از مارکسیسم که مبدع ان لنین بوده است و مبتنی است بر تاکید این مسئله که طبقه پرولتاریا باید با جنبش و اعمال قوه و بدون اینکه منتظر فرسودگی خودبخودی سیستم کاپیتالیستی باشد قدرت سیاسی را به دست گیرد.
arrests
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrest
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrested
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
economic nationalism
ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
innocent passage
مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
creativeness
قدرت خلاقه قدرت ابداع
totaliarian state
دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
dictatorship of proletariat
اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
letter of recall
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
authoritarainism
نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
religious tenets
عقاید مذهبی
mendelism
عقاید مندل
feet on the ground
<idiom>
عقاید عاقلانه
nihilism
عقاید نهیلیستی
censorship
سانسور عقاید
inquisitor
مفتش عقاید
inquisitors
مفتش عقاید
dogmas
اصول عقاید
dogma
اصول عقاید
multiplicity of creeds
تعد د عقاید
paradoxical
مخالف عقاید عمومی
sounding board
عامل انتشار عقاید
soundboard
عامل انتشار عقاید
sounding boards
عامل انتشار عقاید
rationale
توضیح اصول عقاید
symbolically
مط العه دلایل و عقاید
leninism
عقاید اشتراکی لنین
lutheranism
عقاید لوتر وکلیسای او
symbolic
مط العه دلایل و عقاید
medievalism
عقاید قرون وسطایی
sound off
<idiom>
عقاید را بیان کردن
small-minded opinions
عقاید کوته نظر
neologize
دارای عقاید نوین
fascism
اصول عقاید فاشیست
orientalism
عقاید یا سیاست شرقی
floral design
طرح گل و بته
[قدیمی ترین فرش بافته شده با این طرح مربوط به قرن هجدهم میلادی در منطقه قفقاز روسیه می باشد. این طرح به گونه های مختلف بافته شده و ریشه در فرهنگ کشور دارد مثل گل لاله در فرش ترکیه.]
nonaligned
کشور غیر متعهد از نظرسیاسی کشور غیر وابسته
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
doctrinal
عقیدهای مبنی بر عقاید نظری
ultranationalism
عقاید ناسیونالیزم خیلی افراطی
junkerdom
عقاید یا قلمرونفوذ اشراف پروسی
junkerism
عقاید یا قلمرونفوذ اشراف پروسی
syncretism
اعتقاد به توحید عقاید همتایی
syncretic
تلفیق کننده عقاید مختلف
Machiavellian
وابسته به عقاید سیاسی "ماکیاولی "
orthodox
مطابق عقاید کلیسای مسیح
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
presbyterianism
پیروی از عقاید کلیسای مشایخی پروتستان
swelled head
دارای عقاید بزرگ خود فروش
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
His political beliefs are old hat now .
عقاید سیاسی اش دیگه کهنه شده
russify
دارای عقاید وتمایلات روسی کردن
self expression
ابراز وتصریح عقاید وخصوصیات خود
public opinion polling
استخراج عقاید و اراء عمومی رفراندوم
inquisition
تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
inquisitions
تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
antinomian
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
ideogram
تجسم و نمایش عقاید و افکارو اجسام با تصویر
shavian
پیرو عقاید اجتماعی وسیاسی وادبی برناردشاو
romanism
اصول عقاید کلیسای کاتولیک معتقدات کاتولیکی
naturism
عریان گری
[پیروی از عقاید جماعت برهنگان]
brainwashing
تلقین عقاید و افکارسیاسی ومذهبی واجتماعی درشخص
stalinize
کسی را پیرو عقاید ونظرات استالین کردن
heterodox
دارای مذهب وعقایدی مخالف عقاید عمومی
interfaith
شامل اشخاصی دارای عقاید وادیان مختلف
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
interdict
ممانعت
debarment
ممانعت
forbiddance
ممانعت
molestation
ممانعت
restraint
ممانعت
interdiction
ممانعت
restraints
ممانعت
block age
ممانعت
exclusion
ممانعت
withheld
ممانعت
withhold
ممانعت
withholding
ممانعت
prevention
ممانعت
obstruction
ممانعت
obstructions
ممانعت
withholds
ممانعت
brainwashes
تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashed
تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
Hungarian Activism
[جنبشی مربوط به عقاید سازندگی گرایی، کوبیستم و غیره]
modernism
نو گرایی سازش دادن عقاید قدیم باافکار جدید
brainwash
تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
fundamentalism
اعتقاد به عقاید نیاکانی مسیحیت واصول دین پروتستان
gradient circuit
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
radar discrimination
قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
liberalizer
رافع ممانعت
impede
ممانعت کردن
denial measures
اصول ممانعت
blockage
ممانعت دریایی
prohibition
تحریم ممانعت
blockages
ممانعت دریایی
checks
ممانعت کردن
forfend
ممانعت کردن
impedes
ممانعت کردن
impeded
ممانعت کردن
annoyance
ممانعت ازردگی
check
ممانعت کردن
interference
ممانعت غیرمجاز
preventer
ممانعت کننده
checked
ممانعت کردن
hanging prevention
ممانعت از تعلیق
turn a deaf ear to
<idiom>
ممانعت از شنیدن
steric hindrance
ممانعت فضایی
area interdiction
ممانعت در منطقه
trade barrier
ممانعت تجاری
area interdiction
ممانعت منطقهای
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
shamanism
پیروی از عقاید جادوگران وکاهنان دوران اولیه تمدن بشر
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
rein
ممانعت لجام زدن
liberalising
رفع ممانعت کردن
liberalized
رفع ممانعت کردن
liberalizes
رفع ممانعت کردن
liberalizing
رفع ممانعت کردن
write inhibit ring
حلقه ممانعت از نوشتن
hindered rotation
چرخش ممانعت شده
liberalises
رفع ممانعت کردن
liberalised
رفع ممانعت کردن
stalling
ماندن ممانعت کردن
stall
ماندن ممانعت کردن
liberalize
رفع ممانعت کردن
denials
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
prevents
مانع شدن ممانعت کردن
mutual exclusion
ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
prevented
مانع شدن ممانعت کردن
preventing
مانع شدن ممانعت کردن
stramline flow
جریان موازی یابی ممانعت
prevent
مانع شدن ممانعت کردن
forestall
پیش افتادن ممانعت کردن
forestalled
پیش افتادن ممانعت کردن
forestalls
پیش افتادن ممانعت کردن
denial
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
blankest
ممانعت از امتیاز گیری حریف
forclosure
سلب حق اقامه دعوی ممانعت
competition clause
شرط ممانعت از دخول دیگران
denial measures
تدابیر ممانعت ازنفوذ دشمن
blocking and chocking
ممانعت و راه بندی کردن
preventive
عامل ممانعت جلوگیری کننده
blank
ممانعت از امتیاز گیری حریف
country cover diagram
دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
preclude
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
surviving
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survives
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survived
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com