English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English Persian
lyrical مناسب برای نواختن یاخواندن باچنگ
Other Matches
trios قطعه موسیقی مخصوص نواختن یاخواندن سه نفر
trio قطعه موسیقی مخصوص نواختن یاخواندن سه نفر
trial and error <idiom> یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
keystroke برسی هر کلید انتخاب شده برای اطمینان یافتن از اینکه برای عملی مناسب است
prong باچنگ ک سوراخ کردن
prongs باچنگ ک سوراخ کردن
fight tooth and nail <idiom> باچنگ ودندان جنگیدن
fair weather مناسب برای
airworthiness مناسب برای پرواز
fill the bill <idiom> مناسب برای همه جا
in pride of grease مناسب برای کشتن
skiable مناسب برای اسکی
suitable for children مناسب برای بچه ها
cantabile مناسب برای اواز
airworthy مناسب برای پرواز
running مناسب برای مسابقه دو
winterish مناسب برای زمستان
market value قیمت مناسب برای خریداروفروشنده
fencible مناسب برای نرده کشی
buyer's market بازار مناسب برای خریدار
roadworthy مناسب برای بکاربردن درجاده ها
readying مناسب برای استفاده از یا فروش .
ready مناسب برای استفاده از یا فروش .
gressorial مناسب برای راه رفتن
readies مناسب برای استفاده از یا فروش .
readied مناسب برای استفاده از یا فروش .
offices مناسب برای استفاده در شرکت
fishable مناسب یا مجاز برای ماهیگیری
office مناسب برای استفاده در شرکت
jump speed سرعت مناسب برای پرش باچتر
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
sawtimber الوار مناسب برای اره کشی
fair drawing طرح مناسب برای چاپ و تکثیر
He's not suited for a doctor. او [مرد] برای یک پزشک مناسب نیست.
jump altitude ارتفاع مناسب برای پرش چتربازان
log wood درخت بقم [در بافت این گیاه ماده رنگینی بنام هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساخت رنگینه های قرمز، بنفش، آب و خاکستری مورد استفاده قرار می گیرد و برای الیاف پشم و ابریشم مناسب است.]
flag days روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
that is i. to this purpose برای این مقصود مناسب یاکافی نیست
slotting منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
ski run سرازیری یا مسیر مناسب برای اسکی بازی
slots منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
slot منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
amphimictic مناسب برای تولید و تناسل واختلاط نژاد
bug taper ریسمان مناسب برای استفاده از طعمه زیر اب
gorge portion محل مناسب برای ایجاد سد دربستر رودخانه
constructive placement تعیین محل برای بارگیری یاتخلیه مناسب کشتیها
The fire is fit to roast the meat. این آتش برای کباب کردن گوشت مناسب است
fits units with ... connection مناسب برای دستگاه هایی با اتصال ... [الکترونیک مهندسی برق]
sector شیاری که خطا دارد و برای ذخیره مناسب قابل استفاده نیست .
verification بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
sectors شیاری که خطا دارد و برای ذخیره مناسب قابل استفاده نیست .
to suggest it is appropriate to do so [matter] پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
fourth generation computers زبانهایی که برای کاربر فاهر مناسب دارند و هوشمند طراحی نشده اند
CD WO مناسب برای ذخیره سازی متون آرشیو و یا آزمایش ROM-CD پیش از دوباره کاری
voices توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voice توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voicing توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
dropped خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
dropping خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
drop خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
drops خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
conversion 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversions 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
populate 1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
populates 1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
populating 1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
fibre optics لایههای مناسب شیشهای یا پلاستیکی محافظت شده برای ارسال سیگنالهای نوری که داده سریع منتقل می کنند
hand-held کامپیوتر بسیار کوچک که در دست جا میشود مناسب برای ورود اطلاعات ابتدایی وقتی که ترمینالی فراهم نیست
enumerated type فضای ذخیره سازی داده یا رده بندی با استفاده از اعداد برای نمایش برچسبهای مناسب انتخاب شدنی
routing مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
semaphore مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
telegenic دارای استعداد شرکت دربرنامههای تلویزیونی مناسب برای برنامه تلویزیونی
ergonomics بخشی از طراحی نرم افزار یا سخت افزار تا برای استفاده مناسب و امن شود
wife's equity عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
arm وسیله مکانیکی در درایو دیسک برای مکان دهی به نوک خواندن / نوشتن روی شیار مناسب از دیسک
to sund a note نواختن یک نت
sound نواختن
strike up نواختن
sounds نواختن
sounded نواختن
soundest نواختن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
controlled environment محیطی که در ان کمیتهایی ازقبیل دما فشارترکیب اتمسفری تابشهای یونیزه کننده و میزان رطوبت در مقادیر مناسب برای موجودات زنده یا سخت افزارنگه داشته میشوند
fractional T روش تقسیم فرفیت از خط ارتباطی T با نرخ مگابیت در ثانیه به کانالهای کوچکتر کیلوبایت در ثانیه که مناسب تر و ارزانتر برای استفاده مشتری هستند
blow وزش نواختن
cymbal باسنج نواختن
jazz جاز نواختن
blows وزش نواختن
to blow atrumpet نواختن شیپور
recitative به تنهایی نواختن
object code خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
executes نواختن نمایش دادن
executing نواختن نمایش دادن
execute نواختن نمایش دادن
strums نواختن ساز زهی
strumming نواختن ساز زهی
playing الت موسیقی نواختن
play الت موسیقی نواختن
executed نواختن نمایش دادن
plays الت موسیقی نواختن
strummed نواختن ساز زهی
strum نواختن ساز زهی
played الت موسیقی نواختن
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
to play in or out با نواختن ارغنون یا سازدیگرواردیا خارج کردن
plays نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
playing نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
played نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
play نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
boogie woogie نواختن پیانو باضربات تند وضربهای
axle stub اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی
early token release در شبکه FDDI یا Ring-Token سیستمی که به دو Token اجازه حضور در شبکه حلقهای میدهد که مناسب برای وقتی است که ترافیک خط بالا است
CSMA CD پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
c رقمی در سیستم عدد نویسی مبنای شانزده که متنافر باعدد 21 در سیستم دهدهی است نام یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که مناسب برای حل مسائل است
duets دونفری خواندن دونفری نواختن
duet دونفری خواندن دونفری نواختن
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
shapeable مناسب
proper <adj.> مناسب
vantage مناسب
satisfactory <adj.> مناسب
good [sufficient] <adj.> مناسب
acceptable <adj.> مناسب
sufficient <adj.> مناسب
sufficing <adj.> مناسب
accurate [correct] <adj.> مناسب
exact <adj.> مناسب
true <adj.> مناسب
real <adj.> مناسب
correct <adj.> مناسب
semblable مناسب
adaptations مناسب
adaptation مناسب
in point مناسب
incompetent نا مناسب
fitting مناسب
infelicitous نا مناسب
irrelative نا مناسب
oportuneness مناسب
optimum مناسب
fittest مناسب
fits مناسب
fit مناسب
idoneous مناسب
appropriate [to] <adj.> مناسب [به]
adaption مناسب
accomodating مناسب
euqal مناسب
proper مناسب
suitable <adj.> مناسب
becoming مناسب
habile مناسب
expedient <adj.> مناسب
appropriate <adj.> مناسب
adequate <adj.> مناسب
useful <adj.> مناسب
relevant مناسب
practicable <adj.> مناسب
beneficial <adj.> مناسب
advantageous <adj.> مناسب
practical <adj.> مناسب
applicatory <adj.> مناسب
handy <adj.> مناسب
by fits and starts مناسب
purposive <adj.> مناسب
handy [useful] <adj.> مناسب
purposeful <adj.> مناسب
functional <adj.> مناسب
appropriate [for an occasion] <adj.> مناسب
valuable <adj.> مناسب
congurous مناسب
utilitarian [useful] <adj.> مناسب
utile [archaic] [useful] <adj.> مناسب
serviceable <adj.> مناسب
purpose-built <adj.> مناسب
tailored مناسب
assorted مناسب
apposite مناسب
convenient <adj.> مناسب
pertains مناسب
pertained مناسب
pertain مناسب
condign مناسب
close fit مناسب
helpful <adj.> مناسب
meet مناسب دلچسب
appositely بطور مناسب
ablest مطیع مناسب
abler مطیع مناسب
adequate بسنده مناسب
appropriate technology تکنولوژی مناسب
suitable conditions شرایط مناسب
able مطیع مناسب
pull the plug <idiom> شغل مناسب
meets مناسب دلچسب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com