Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
to be
[look]
somewhat
[the]
worse for wear
[person, thing]
مناسب نبودن برای پوشیدن
[جامه ای]
Other Matches
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
misbeseem
نیامدن به نبودن برای
misbecome
زیبنده نبودن ناجوربودن برای
miscast
برای نقش خودمناسب نبودن
keystroke
برسی هر کلید انتخاب شده برای اطمینان یافتن از اینکه برای عملی مناسب است
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
to be dressed to kill
طوری لباس پوشیدن برای دلبری
to try on
برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
gibberish
اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
purdah
برای پوشیدن زنان ازدیدارمردان بویژه در هند پارچه پردهای
fair weather
مناسب برای
suitable for children
مناسب برای بچه ها
fill the bill
<idiom>
مناسب برای همه جا
winterish
مناسب برای زمستان
skiable
مناسب برای اسکی
cantabile
مناسب برای اواز
airworthy
مناسب برای پرواز
running
مناسب برای مسابقه دو
airworthiness
مناسب برای پرواز
in pride of grease
مناسب برای کشتن
ready
مناسب برای استفاده از یا فروش .
readied
مناسب برای استفاده از یا فروش .
fishable
مناسب یا مجاز برای ماهیگیری
fencible
مناسب برای نرده کشی
buyer's market
بازار مناسب برای خریدار
readying
مناسب برای استفاده از یا فروش .
gressorial
مناسب برای راه رفتن
market value
قیمت مناسب برای خریداروفروشنده
offices
مناسب برای استفاده در شرکت
office
مناسب برای استفاده در شرکت
roadworthy
مناسب برای بکاربردن درجاده ها
readies
مناسب برای استفاده از یا فروش .
lyrical
مناسب برای نواختن یاخواندن باچنگ
He's not suited for a doctor.
او
[مرد]
برای یک پزشک مناسب نیست.
jump speed
سرعت مناسب برای پرش باچتر
fair drawing
طرح مناسب برای چاپ و تکثیر
sawtimber
الوار مناسب برای اره کشی
jump altitude
ارتفاع مناسب برای پرش چتربازان
log wood
درخت بقم
[در بافت این گیاه ماده رنگینی بنام هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساخت رنگینه های قرمز، بنفش، آب و خاکستری مورد استفاده قرار می گیرد و برای الیاف پشم و ابریشم مناسب است.]
nonneutralities of income taxation
خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
bug taper
ریسمان مناسب برای استفاده از طعمه زیر اب
that is i. to this purpose
برای این مقصود مناسب یاکافی نیست
flag days
روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
gorge portion
محل مناسب برای ایجاد سد دربستر رودخانه
slotting
منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
slot
منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
slots
منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
ski run
سرازیری یا مسیر مناسب برای اسکی بازی
amphimictic
مناسب برای تولید و تناسل واختلاط نژاد
constructive placement
تعیین محل برای بارگیری یاتخلیه مناسب کشتیها
fits units with ... connection
مناسب برای دستگاه هایی با اتصال ...
[الکترونیک مهندسی برق]
The fire is fit to roast the meat.
این آتش برای کباب کردن گوشت مناسب است
sectors
شیاری که خطا دارد و برای ذخیره مناسب قابل استفاده نیست .
verification
بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
sector
شیاری که خطا دارد و برای ذخیره مناسب قابل استفاده نیست .
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
fourth generation computers
زبانهایی که برای کاربر فاهر مناسب دارند و هوشمند طراحی نشده اند
to wear mourning
پوشیدن سیاه پوشیدن
voices
توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voice
توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
CD WO
مناسب برای ذخیره سازی متون آرشیو و یا آزمایش ROM-CD پیش از دوباره کاری
voicing
توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
dropped
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
drops
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
dropping
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
drop
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
conversions
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversion
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
populates
1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
populating
1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
populate
1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
fibre optics
لایههای مناسب شیشهای یا پلاستیکی محافظت شده برای ارسال سیگنالهای نوری که داده سریع منتقل می کنند
enumerated type
فضای ذخیره سازی داده یا رده بندی با استفاده از اعداد برای نمایش برچسبهای مناسب انتخاب شدنی
hand-held
کامپیوتر بسیار کوچک که در دست جا میشود مناسب برای ورود اطلاعات ابتدایی وقتی که ترمینالی فراهم نیست
routing
مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
semaphore
مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
telegenic
دارای استعداد شرکت دربرنامههای تلویزیونی مناسب برای برنامه تلویزیونی
ergonomics
بخشی از طراحی نرم افزار یا سخت افزار تا برای استفاده مناسب و امن شود
wife's equity
عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد
free drop
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
arm
وسیله مکانیکی در درایو دیسک برای مکان دهی به نوک خواندن / نوشتن روی شیار مناسب از دیسک
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
controlled environment
محیطی که در ان کمیتهایی ازقبیل دما فشارترکیب اتمسفری تابشهای یونیزه کننده و میزان رطوبت در مقادیر مناسب برای موجودات زنده یا سخت افزارنگه داشته میشوند
fractional T
روش تقسیم فرفیت از خط ارتباطی T با نرخ مگابیت در ثانیه به کانالهای کوچکتر کیلوبایت در ثانیه که مناسب تر و ارزانتر برای استفاده مشتری هستند
object code
خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
axle stub
اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی
early token release
در شبکه FDDI یا Ring-Token سیستمی که به دو Token اجازه حضور در شبکه حلقهای میدهد که مناسب برای وقتی است که ترافیک خط بالا است
CSMA CD
پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
c
رقمی در سیستم عدد نویسی مبنای شانزده که متنافر باعدد 21 در سیستم دهدهی است نام یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که مناسب برای حل مسائل است
lacked
نبودن
lacks
نبودن
lack
نبودن
absences
نبودن
absence
نبودن
wear
پوشیدن
to put on
پوشیدن
go into
پوشیدن
hides
پوشیدن
wears
پوشیدن
mask
پوشیدن
overlay
پوشیدن
overlaying
پوشیدن
overlays
پوشیدن
overlaid
پوشیدن
indue
پوشیدن
hide
پوشیدن
masks
پوشیدن
inapplicability
عملی نبودن
misbeseem
زیبنده نبودن
disagrees
موافق نبودن
disagreeing
موافق نبودن
bushes
در فرم نبودن
to be at ease
راحت نبودن
to be no more
دیگر نبودن
to be out of heart
سرخلق نبودن
stand-offs
محشور نبودن
stand-off
محشور نبودن
unconditionality
معلق نبودن
bush
در فرم نبودن
stand off
محشور نبودن
twiddle one's thumbs
<idiom>
مشغول نبودن
eccentrics
هم مرکز نبودن
inedibility
ماکول نبودن
disagree
موافق نبودن
disagreed
موافق نبودن
eccentric
هم مرکز نبودن
be off one's duty
سر خدمت نبودن
haze
روشن نبودن مه
to go out of fashion
دیگرمتداول نبودن
no new is good new
نبودن خبر
to retire in to oneself
معاشر نبودن
run short
<idiom>
کافی نبودن
befog
بامه پوشیدن
habits
:جامه پوشیدن
shirts
پیراهن پوشیدن
shoes
کفش پوشیدن
forgo
چشم پوشیدن از
habit
:جامه پوشیدن
shoeing
کفش پوشیدن
pass over
چشم پوشیدن
to dress up
لباس پوشیدن
sock
جوراب پوشیدن
sandal
صندل پوشیدن
wearing
وابسته به پوشیدن
to pass over
چشم پوشیدن از
have on
<idiom>
پوشیدن چیزی
to wear willow
سیاه پوشیدن
to
[get]
dress
[ed]
جامه پوشیدن
sandals
صندل پوشیدن
tog
لباس پوشیدن
bundle up
زیادلباس پوشیدن
waive
چشم پوشیدن از
waived
چشم پوشیدن از
waives
چشم پوشیدن از
dresses
لباس پوشیدن
shirt
پیراهن پوشیدن
put on
<idiom>
لباس پوشیدن
relinquish
چشم پوشیدن
shoe
کفش پوشیدن
relinquished
چشم پوشیدن
relinquishes
چشم پوشیدن
dress
لباس پوشیدن
dishonour
قابل پرداخت نبودن
dishonouring
قابل پرداخت نبودن
to be left in disbelief
<idiom>
قابل فهم نبودن
dishonours
قابل پرداخت نبودن
to be under a person p
زیرحمایت کسی نبودن
dishonors
قابل پرداخت نبودن
no great shakes
<idiom>
حدوسط ،مهم نبودن
dishonoring
قابل پرداخت نبودن
dishonored
قابل پرداخت نبودن
displeases
خوش ایند نبودن
displease
خوش ایند نبودن
no deal
<idiom>
موافق نبودن ،رد کردن
no cigar
<idiom>
موافق نبودن ،رد کردن
[be]
no chicken
دیگر جوان نبودن
dishonoured
قابل پرداخت نبودن
out of step
<idiom>
دریک گام نبودن
out of kilter
<idiom>
دربالانس خوبی نبودن
inapprehensibility
قابل درک نبودن
unanswered
همردیف نبودن حریف
to rustle in silks
جامه ابریشمی پوشیدن
to throw something overboard
چشم پوشیدن از چیزی
enshrouding
کفن کردن پوشیدن
enshrouds
کفن کردن پوشیدن
To be dressed in black. To go into mourning.
سیاه پوشیدن ( عزاداری )
enshrouded
کفن کردن پوشیدن
to garb oneself in silk
جامه ابریشمی پوشیدن
disguised
جامه مبدل پوشیدن
disguising
جامه مبدل پوشیدن
disguises
جامه مبدل پوشیدن
to release one's right
از حق خود چشم پوشیدن
enshroud
کفن کردن پوشیدن
dressed to the nines (teeth)
<idiom>
زیبا وبرازندهلباس پوشیدن
to wear motley
چهل تیکه پوشیدن
getup
<idiom>
لباس محلی پوشیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com