English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
attachment منتصب کردن یکانها انتصاب
Other Matches
assigns منتصب کردن
assigning منتصب کردن
assigned منتصب کردن
assign منتصب کردن
fixed pivot محور ثابت چرخش یکانها نفر لولا برای گردش یکانها
redesignate اسم گذاری مجدد یکانها یاتغییر دادن شماره یکانها
attaching منتصب کردن مامور کردن
attach منتصب کردن مامور کردن
attaches منتصب کردن مامور کردن
unit categories انواع مختلف یکانها یا انواع طبقات یکانها از نظر استعدادو سازمان و امادگی رزمی
separation zone منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
designee منتصب
disbands منحل کردن یکانها
disband منحل کردن یکانها
disbanding منحل کردن یکانها
adjutant general corps casual منتصب به اجودانی
replace عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replacing عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaced عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
fire restriction محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
debarkation تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
appointments انتصاب
appointment انتصاب
ordination انتصاب
ordinations انتصاب
word of command فرمان انتصاب
ordinand نامزد انتصاب
ordinands نامزد انتصاب
term دوره انتصاب
termed دوره انتصاب
terming دوره انتصاب
mitring انتصاب بمقام اسقفی
mitering انتصاب بمقام اسقفی
unit loading بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
tasking سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
troops یکانها
force structure سازمان یکانها
replacements تعویض یکانها
logistic route امورلجستیکی یکانها
despatching اعزام یکانها
replacement تعویض یکانها
line of retreat خط بازگشت یکانها
dispatched اعزام یکانها
dispatch اعزام یکانها
reinforces تقویت یکانها
despatches اعزام یکانها
dispatches اعزام یکانها
servicae life عمرخدمتی یکانها
incident تصادم یکانها
reinforce تقویت یکانها
movements حرکات یکانها
rotation تعویض یکانها
incidents تصادم یکانها
despatched اعزام یکانها
weapon troops یکانها ادوات
system of units دستگاه یکانها
keeping ذخایر یکانها
separation مستقل شدن یکانها
separations مستقل شدن یکانها
administrations اداره امور یکانها
employment به کار بردن یکانها
administration اداره امور یکانها
logistics عمل تدارک یکانها
relief in place تعویض یکانها در محل
troop program برنامه تشکیل یکانها
logistical مربوط به اماد یکانها
disband انحلال رسمی یکانها
rendezvous area نقطه الحاق یکانها
reception station دفترسربازگیری و اعزام به یکانها
disbanding انحلال رسمی یکانها
force development برنامه تشکیل یکانها
redezvous محل تلاقی یکانها
disbands انحلال رسمی یکانها
collective call sign معرف مشترک یکانها
rotation تعویض نوبتی یکانها یا افراد
detach زیرامر قرار دادن یکانها
detaching زیرامر قرار دادن یکانها
redeployment تغییر مکان دادن یکانها
chopped تعویض کنترل عملیاتی یکانها
disposition استقرار یکانها و اماد درمنطقه
interservice بین یکانها در حین خدمت
detaches زیرامر قرار دادن یکانها
chop تعویض کنترل عملیاتی یکانها
fast shuttle تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو
force development برنامه تامین یا بسیج یکانها
nepotism انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
common user items اقلام مشترک المصرف بین یکانها
adjutant's call احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
demand accommodation تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
tent striking فرمان اماده حرکت شدن یکانها
movement control کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
gap filler یکان پوشاننده شکافها یارخنههای بین یکانها
parting shots تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
parting shot تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
troop test ازمایش یکانها از کلیه نظرات تاکتیکی و تجهیزاتی
emergency complement جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
unit citation جشن طبقه بندی یکانها از نظر عملیات یاامادگی رزمی
emergency establishment تعدیل و تقسیم سربازان بین یکانها برای موارد اضطراری
oblique compartment قسمتی از زمین که محورطولی ان نسبت به سمت حرکت یکانها به طور مایل قرار گرفته باشد
letters of administration حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
marshalling تجمع جمع شدن دور هم مجتمع شدن یکانها در عملیات اب خاکی
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
tactician متخصص کار بردن یکانها متخصص تدابیر جنگی تاکتیسین
tactical مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tacticians متخصص کار بردن یکانها متخصص تدابیر جنگی تاکتیسین
tactically مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
rallying points محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها
rallying point محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها
army training test راهنمای ازمایشات یکانهای ارتشی راهنمای ازمایش یکانها
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
disciplinary control board کمیسیون 5 نفری یکانها کمیسیون 5 نفری شورای انضباطی یکان
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com