Dictiornary-Farsi | منتهای کوشش حداکثر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
utmost	منتهای کوشش حداکثر


Other Matches

the utmost limits	دورترین منتهای کوشش
to strain every nerve	منتهای کوشش را بعمل اوردن
to stain every nervers	منتهای کوشش خود را کردن
i did my best	منتهای کوشش خود را کردم
to exhaust one's efforts	منتهای کوشش را بعمل اوردن
i did my very best	منتهای کوشش خود را بعمل اوردم
at best	منتهای مراتب
head over heels <idiom>	منتهای درجه
the utmost love	منتهای دوستی
the uttermost poverty	منتهای بینوایی
with all speed	منتهای سرعت
low water mark	منتهای بدی اوضاع
to work out	منتهای استفاده را کردن از
it is of the last importance	منتهای اهمیت را دارا است
it was at its height	به منتهای درجه رسیده بود
epicurus	بود خوش گذرانی منتهای سعادت
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
conatus	کوشش
strugglingly	با کوشش
stru gglingly	با کوشش
attempts	کوشش
attempting	کوشش
effortless	بی کوشش
work	کوشش
stretches	کوشش
stretch	کوشش
stretched	کوشش
attempt	کوشش
efforts	کوشش
effort	کوشش
agonism	کوشش
worked	کوشش
attempted	کوشش
endeavor	کوشش
endevour	کوشش
trials	کوشش
scramble	کوشش
trial	کوشش
scrambled	کوشش
scrambling	کوشش
scrambles	کوشش
assays	کوشش
assay	کوشش
muss	کوشش
effortlessly	بی کوشش
fists	کوشش
fist	کوشش
slogged	کوشش سخت
trial and error	کوشش و خطا
slogging	کوشش سخت
slogs	کوشش سخت
slog	کوشش سخت
striving	کوشش کردن
labor	کوشش کردن
strives	کوشش کردن
lostlabour	کوشش بیهوده
striven	کوشش کردن
strived	کوشش کردن
strive	کوشش کردن
tries	ازمون کوشش
try	کوشش کردن
spasmodic efforts	کوشش متناوب
to bend effort	کوشش کردن
to exert oneself	کوشش کردن
catch trial	کوشش مچ گیری
flash in the pan	کوشش بیهوده
dead pull	کوشش بیهوده
dead lift	کوشش بیهوده
an abortive attempt	کوشش بیهوده
all out	بامنتهای کوشش
bend	کوشش کردن
inapplocation	دریغ از کوشش
industriousness	سعی و کوشش
ineffectual struggle	کوشش بیهوده
labor	زحمت کوشش
to make an effort	کوشش کردن
try	ازمون کوشش
strenuosity	کوشش بلیغ
bustles	تقلا کوشش
bustled	تقلا کوشش
diligency	کوشش پیوسته
diligence	کوشش پیوسته
tugs	کشش کوشش
tugging	کشش کوشش
tugged	کشش کوشش
tug	کشش کوشش
steadily	باسعی و کوشش
assay	کوشش کردن
bustle	تقلا کوشش
assays	کوشش کردن
attempts	کوشش کردن
attempting	کوشش کردن
attempted	کوشش کردن
attempt	کوشش کردن
labour	کوشش کردن
labour	زحمت کوشش
tries	کوشش کردن
labored	زحمت کوشش
labored	کوشش کردن
labors	زحمت کوشش
labors	کوشش کردن
to f. a dead horse	کوشش بی فایده کردن
henpeck	کوشش درمداخلات جزئی
hands down	بدون کوشش بسهولت
strain	کوشش درد سخت
to endeavor after anything	در پی چیزی کوشش کردن
to beat the air	کوشش بیهوده کردن
painstacking	زحمت سعی و کوشش
to break butterfly on wheel	کوشش بیهوده کردن
to milk the ram	کوشش بیهوده کردن
to run one's head aginst a w	کوشش بیفایده کردن
try and came	کوشش کنید که بیائید
strain	کوشش زیاد کردن
strains	کوشش درد سخت
unsought	کوشش نشده ناخواسته
strains	کوشش زیاد کردن
agonistic	پهلوانی کوشش امیز
pegs	کوشش کردن درجه
peg	کوشش کردن درجه
to pull at a pipe	با کوشش اب از لولهای کشیدن
vicarious trial and error	کوشش و خطای نمادی
when it came to a push	چون هنگام کوشش
fizzle	کوشش مذبوحانه شکست
tugger	کسیکه کوشش وتقلامیکند
maximal	حداکثر
endurance	حداکثر
maximum	حداکثر
outside	حداکثر
outsides	حداکثر
peaking	حداکثر
peaks	حداکثر
uttermost	حداکثر
peak	حداکثر
crawling	کوشش بازیگر در بردن توپ
he did his utmost	نهایت کوشش را بعمل اوردن
to guess at a riddle	کوشش درحل معمایی کردن
to lavisheffort	زیاد تلاش یا کوشش کردن
let us make a p for home	کوشش کنیم زودبخانه برسیم
work in	با فعالیت و کوشش راه بازکردن
to plough sands	کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
to plough the sand	کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
conation	کوشش بدون هدف معین
trial and error learning	یادگیری از راه کوشش و خطا
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum demand	بار حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum duration	زمان حداکثر
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum load	بار حداکثر
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum output	خروجی حداکثر
maximum performance	عملکرد حداکثر
optimum height	حداکثر ارتفاع
peak demand	حداکثر تقاضا
supercharge	خرج حداکثر
peak load	حداکثر بار
peak load	بار حداکثر
peak speed	حداکثر سرعت
peak voltage	ولتاژ حداکثر
price ceilings	حداکثر قیمت
submaximal	زیر حداکثر
peak output	حداکثر تولید
maximum work	کار حداکثر
maximum value	مقدار حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
wage ceiling	حداکثر دستمزد
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum profit	حداکثر سود
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum slope	حداکثر شیب
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
relative maximum	حداکثر نسبی
maximization	به حداکثر رسانیدن
maximum price	حداکثر بها
payload	حداکثر بار
peaks	حداکثر کاکل
peaking	حداکثر کاکل
peak	حداکثر کاکل
payloads	حداکثر بار
high tides	حداکثر مد دریا
maximal	وابسته به حداکثر
high tide	حداکثر مد دریا
maximum amplitude	دامنه حداکثر
flat out	حداکثر سرعت
global maximum	حداکثر مطلق
peak current	جریان حداکثر