Dictiornary-Farsi | منزل با کمک هزینه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
subsidized accommodation	منزل با کمک هزینه [کرایه و غیره]


Other Matches

cost center	قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
lighterage	هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
economic of scale	کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
cost contract	قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
cost accounts	حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing	قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
abode	منزل
lodge	منزل
lodged	منزل
lodges	منزل
inn	منزل
habitations	منزل
habitation	منزل
abodes	منزل
domicile	منزل
inns	منزل
domiciles	منزل
houseful	یک منزل بر
pied-a-terre	منزل
pieds-a-terre	منزل
stage	منزل
stages	منزل
hearth	منزل
hearths	منزل
withindoors	در منزل
lodging	منزل
lodgings	منزل
dwelling	منزل
dwellings	منزل
houses	منزل
homes	منزل
house	منزل
home	منزل
halting place	منزل
commorancy	منزل
biding	منزل
hospice	منزل
hospices	منزل
housed	منزل
accommodated	منزل دادن
camp	منزل کردن
accommodates	منزل دادن
He came out of the house.	از منزل درآمد
roosted	منزل کرن
accommodating	منزل مناسب
home address	آدرس منزل
housework	کار منزل
house arrest	توقیف در منزل
accommodate	منزل دادن
home economics	اقتصاد منزل
home economics	تدبیر منزل
lodges	منزل کردن
lodges	منزل دادن
digging	خانه منزل
homeward	بطرف منزل
lodged	منزل کردن
lodged	منزل دادن
abided	منزل کردن
lodge	منزل کردن
lodge	منزل دادن
abides	منزل کردن
housekeeping	اداره منزل
abide	منزل کردن
camps	منزل کردن
camped	منزل کردن
alfresco	خارج از منزل
dwelling house	منزل مسکونی
outdoors	خارج از منزل
encamp	منزل دادن
to move out	[از منزل] رفتن
dwelt	منزل داشت
dwelt	منزل کرد
take up ones abode	منزل کردن
houses	منزل گزیدن
encamped	منزل دادن
housed	منزل گزیدن
encage	منزل دادن
quarters	منزل بخش
lodgment or lodge	منزل گیری
accomodate	منزل دادن
encamps	منزل دادن
house	منزل گزیدن
encamping	منزل دادن
board	منزل کردن
roosting	منزل کرن
roosts	منزل کرن
household economy	تدبیر منزل
dwelling	منزل کردن
dwellings	منزل کردن
residance telephone	تلفن منزل
boarded	منزل کردن
to take up one's quarters	منزل کزدن
to shift one's lodging	تغییردادن منزل
roost	منزل کرن
petted	حیوان اهلی منزل
pets	حیوان اهلی منزل
halfway houses	منزل نیمه راه
pet	حیوان اهلی منزل
house wiring switch	کلید برق منزل
house service meter	کنتور برق منزل
halfway house	منزل نیمه راه
lodgement	منزل گیری استقرار
houseplant	گیاه توی منزل
lodgment	منزل گیری استقرار
To put up at a place .	درجایی منزل کردن
accommodation	منزل وسایل راحتی
well lodged	دارای منزل راحت
WI'll you take me home?	مرا به منزل می رسانید ؟
withindoors	اشخاص داخل منزل
accommodations	منزل وسایل راحتی
to fix up	منزل دادن پوشانیدن
houseplants	گیاه توی منزل
Is there anybody at home ? Anybody home ?	کسی منزل هست ؟
manor	ملک تیولی منزل
manors	ملک تیولی منزل
to move out	[از منزل] بارکشی کردن
search warrants	حکم تفتیش منزل
search warrant	حکم تفتیش منزل
I am staying at the hotel.	در هتل منزل دارم.
to put up	منزل دادن به نامزد کردن
I'll be at home today .	امروز منزل خواهم بود
domicile	منزل یا مرکز مهم امور
domiciles	منزل یا مرکز مهم امور
A load askew does not reach its destination . <proverb>	بار کج به منزل نمى رسد .
outhouses	منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
easement	راحت شدن از درد منزل
put-up	طرح کردن منزل دادن
outhouse	منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
eating out	صرف غذا بیرون از منزل
He went home on leave .	مرخصی گرفت رفت منزل
room	مسکن گزیدن منزل دادن به
rooms	مسکن گزیدن منزل دادن به
speciality of the house	غذای مخصوص طبخ منزل
put up	طرح کردن منزل دادن
Could you put us up for the night ?	ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
with whom do you board	پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
where do you live	کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
I'd like to have a place of my own [to call my own] .	من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
come and take p luck with us	بفرمایدبرویم منزل هرچه پیداشدباهم می خوریم
A light burden soon reaches home . <proverb>	بار سبک زود به منزل مى رسد .
Try to be home before dark.	سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
barracked	منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barrack	منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barracking	منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
Floreale	[سبک تزئینات منزل در معماری هنر نوی ایتالیا]
to register with the police	نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .	اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
The hotel was home from home .	هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Lets go to my house for pot luck .	برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
yule log	کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
Home , sweet home .	هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
tabs	هزینه
outlays	هزینه
overall cost	هزینه کل
outgoing	هزینه
cost benefit ratio	هزینه
overhead expenses	به هزینه
at the expence of	به هزینه
at someone expense	به هزینه
expenditures	هزینه ها
tab	هزینه
total cost	هزینه کل
levies	هزینه
expense	هزینه
outlay	هزینه
levying	هزینه
tolling	هزینه
tolls	هزینه
voucher	هزینه
vouchers	هزینه
cost expenditure	هزینه
battels	هزینه
benefit cost analysis	هزینه
levy	هزینه
charges	هزینه
mise	هزینه
expenditure	هزینه
goings-on	هزینه ها
charge	هزینه
light expense	هزینه کم
toll	هزینه
outgo	هزینه
disbursement	هزینه
levied	هزینه
outgoings	هزینه
out goings	هزینه
eight bit system	کم هزینه
cost	هزینه
joint costs	هزینه مشترک
job costing	ارزیابی هزینه ها
manufacturing cost	هزینه ساخت
labor cost	هزینه کار
maintenance cost	هزینه نگهداری
initial expenses	هزینه ابتدائی
income and expenditure	درامد و هزینه
least cost	حداقل هزینه
living cost	هزینه زندگی
initial cost	هزینه اولیه
incremental cost	هزینه نهایی