Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
charter
منشور اجازه نامه
chartered
منشور اجازه نامه
chartering
منشور اجازه نامه
charters
منشور اجازه نامه
Other Matches
clearance
اجازه ترخیص اجازه نامه
letter of attorney
اجازه نامه
billeting
اجازه نامه
warrant of attorney
اجازه نامه
power of procuration
اجازه نامه
power of authority
اجازه نامه
power of attorney
اجازه نامه
full power of attorney
اجازه نامه
certificate of authority
اجازه نامه
licensing
اجازه نامه
license
اجازه نامه
billets
اجازه نامه
billet
اجازه نامه
billeted
اجازه نامه
exequatur
اجازه نامه قونسول
letter missive
اجازه نامه ابلاغیه
indult
اجازه نامه امتیاز
letters of reprisal
اجازه نامه انتقام
billeting
پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
billeted
پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
billet
پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
billets
پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
printing ink
منشور
prisms
منشور
odor prism
منشور بو
prism
منشور
nicol prism
منشور نیکول
cornu prism
منشور کورنو
olfactory prism
منشور بویایی
littrow prism
منشور لیترو
edict of emancipation
منشور ازادی
prismoidal
شبیه منشور
prismoid
منشور وار
trigonal prism
منشور مثلثی
atlantic charter
منشور اتلانتیک
analyzer prism
منشور کافنده
quadratic
منشور قائم
post script
مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent
تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
rectangular prism
منشور مستطیل القاعده
covenant of the league of nations
منشور جامعه ملل
rectangular antiprism
ضد منشور مستطیل القاعده
charter of the united nations
منشور ملل متحد
pourparley
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts
بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
magna carta
فرمان کبیر منشور بزرگ
covenants
منشور عقد بستن تعهد
covenant
منشور عقد بستن تعهد
flat
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
libelling
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libels
هجو نامه یا توهین نامه افترا
rhomb
منشور شش وجهی دارای وجوه متوازی الاضلاع
camera lucida
[ابزاری که نور خورشید را بوسیله منشور منعکس می کند.]
emulation
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
written agreement
موافقت نامه پیمان نامه
affidavits
شهادت نامه قسم نامه
certificate
رضایت نامه شهادت نامه
credential
گواهی نامه اعتبار نامه
certificates
رضایت نامه شهادت نامه
prior admission
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
to a. letter
روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
testacy
دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
unesco (= united nations educational
ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
recredential
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
ok
اجازه
liberty
اجازه
authority
اجازه
liberties
اجازه
fiats
اجازه
permitting
اجازه
permits
اجازه
permit
اجازه
licensing
اجازه
unauthorized
بی اجازه
license
اجازه
ratification
اجازه
fiat
اجازه
licensure
اجازه
leaving
اجازه
authorization
اجازه
authorisations
اجازه
by permission of
با اجازه
licenses
اجازه
licence
اجازه
licences
اجازه
leave
اجازه
okay
اجازه
approval
اجازه
permission
اجازه
warrent
اجازه
authorizing
اجازه دادن
warranty
تعهدنامه اجازه
warranted
اجازه قانونی
warranting
اجازه قانونی
warranties
تعهدنامه اجازه
permit
اجازه دادن
audiences
اجازه حضور
warrant
اجازه قانونی
grants
اجازه دادن
take in
<idiom>
اجازه دادن
to admit of
اجازه دادن
go through
<idiom>
اجازه دادن
suffered
اجازه دادن
grant
اجازه دادن
suffer
اجازه دادن
connivance
اجازه ضمنی
suffers
اجازه دادن
have it
<idiom>
اجازه دادن
granted
اجازه دادن
without a by your leave
بی اجازه بی خداحافظی
transit bill
اجازه عبور
allow
اجازه دادن
audience
اجازه حضور
authorize
اجازه دادن
authorising
اجازه دادن
authorises
اجازه دادن
to allow
اجازه دادن
to obtain permission
اجازه گرفتن
to permit oneself
اجازه خواستن
grant
اجازه دادن
passes
اجازه عبور
passed
اجازه عبور
permits
اجازه دادن
permitting
اجازه دادن
to ask permission
اجازه خواستن
authorizes
اجازه دادن
to beg leave
اجازه رفتن
search warrant
اجازه تفتیش
search warrants
اجازه تفتیش
pass
اجازه عبور
warrants
اجازه قانونی
by your leave
با اجازه شما
authority
اجازه اعتبار
authority
توانایی اجازه
passages
اجازه عبور
passage
اجازه عبور
lets
اجازه دادن
consents
رضا اجازه
consenting
رضا اجازه
release
اجازه صدور
authorizations
اختیار اجازه
released
اجازه صدور
releases
اجازه صدور
let
اجازه دادن
accesses
اجازه دخول
accessing
اجازه دخول
feu
اجازه همیشگی
forbid
اجازه ندادن
permissive
اجازه دهنده
access
اجازه دخول
if you please
با اجازه شما
accessed
اجازه دخول
imprimatur
اجازه چاپ
conge
اجازه عبور
letting
اجازه دادن
inofficial
بدون اجازه
tokens
اجازه ورود
token
اجازه ورود
flight clearance
اجازه پرواز
passports
اجازه مسافرت
passport
اجازه مسافرت
consent
رضا اجازه
approach clearance
اجازه تقرب
forbids
اجازه ندادن
clearance
اجازه زدودگی
may i take it please
اجازه می فرمایید
approach clearance
اجازه فرود
allowance
اجازه دادن
allowances
اجازه دادن
licensable
قابل اجازه
searcher warrant
اجازه تفتیش
consented
رضا اجازه
lincense or cence
اجازه دادن
searcher warrant
اجازه بازرسی
acquisition authority
اجازه خرید
to take ones farewell of
اجازه مرخصی گرفتن از
licences
اجازه رفتن دادن
authorized
اجازه داده شده
licence
اجازه رفتن دادن
licenses
اجازه رفتن دادن
trip ticket
برگه اجازه مسافرت
authorisations
اختیاردادن اجازه دادن
allowing
اجازه دادن ستودن
give out
<idiom>
اجازه فرار دادن
allow
اجازه دادن ستودن
He asked permission to come in.
اجازه خواست بیاید تو
awol
غایب بدون اجازه
absent without leave
نهستی بدون اجازه
enter
اجازه دخول دادن
entered
اجازه دخول دادن
enters
اجازه دخول دادن
admission
اجازه بستری
[در بیمارستان]
entrance
ورودیه اجازه ورود
allows
اجازه دادن ستودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com