English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
covenant منشور عقد بستن تعهد
covenants منشور عقد بستن تعهد
Other Matches
considerations وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
consideration وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
warranties تضمین تعهد تعهد قانونی
warranty تضمین تعهد تعهد قانونی
contract پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
odor prism منشور بو
prism منشور
prisms منشور
printing ink منشور
prismoidal شبیه منشور
trigonal prism منشور مثلثی
analyzer prism منشور کافنده
quadratic منشور قائم
prismoid منشور وار
edict of emancipation منشور ازادی
atlantic charter منشور اتلانتیک
nicol prism منشور نیکول
cornu prism منشور کورنو
littrow prism منشور لیترو
olfactory prism منشور بویایی
chartering منشور اجازه نامه
charters منشور اجازه نامه
charter منشور اجازه نامه
chartered منشور اجازه نامه
covenant of the league of nations منشور جامعه ملل
rectangular prism منشور مستطیل القاعده
rectangular antiprism ضد منشور مستطیل القاعده
charter of the united nations منشور ملل متحد
magna carta فرمان کبیر منشور بزرگ
rhomb منشور شش وجهی دارای وجوه متوازی الاضلاع
camera lucida [ابزاری که نور خورشید را بوسیله منشور منعکس می کند.]
subscribed تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
mach hold بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
To be out to do some thing . کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
warranties تعهد
assurance تعهد
contract تعهد
oblogation تعهد
warranty تعهد
assurances تعهد
onus تعهد
assumpsit تعهد
assunption تعهد
bank bond تعهد
liability تعهد
liabilities تعهد
sponsion تعهد
mandate تعهد
mandated تعهد
mandates تعهد
mandating تعهد
assume تعهد
assumes تعهد
commitment تعهد
commitments تعهد
obligations تعهد
obstriction تعهد
guarantee تعهد
obligation تعهد
committment تعهد
engagement تعهد
engagements تعهد
undertaking تعهد
guaranteed تعهد
guarantees تعهد
bond تعهد
undertakes تعهد کردن
honored انجام تعهد
preengagement تعهد قبلی
underwrites تعهد کردن
to take on تعهد کردن
undertake تعهد کردن
fulfilment of an obligation اجرای تعهد
undertaken تعهد کردن
peremptory undertaking تعهد قاطع
take on تعهد کردن
substitution of an obligation تبدیل تعهد
underwrote تعهد کردن
recognizance تعهد نامه
substitution of a different obligation تبدیل تعهد
underwritten تعهد کردن
committal تعهد الزام
fulfilment of an obligation ایفاء تعهد
underwriting تعهد کردن
breach of an obligation تخلف از تعهد
implied assumpist تعهد ضمنی
warranties تعهد کننده
enterprises تعهد تجارت
honours انجام تعهد
subscriptions تعهد پرداخت
warranty تعهد کننده
without engagement فاقد تعهد
covenants تعهد کردن
honouring انجام تعهد
covenant تعهد کردن
enterprise تعهد تجارت
nonalignment عدم تعهد
honour انجام تعهد
subscription تعهد پرداخت
honoured انجام تعهد
underwrite تعهد کردن
discharge of an obligation سقوط تعهد
honoring انجام تعهد
honors انجام تعهد
subscribers تعهد کننده
extinction of an obligation انقضاء تعهد
liability to disease تعهد امادگی
termination of an obligation انقضاء تعهد
subscriber تعهد کننده
mature obligation تعهد حال
unesco (= united nations educational ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
pre engaged دارای تعهد قبلی
honored ایفای تعهد کردن
honour ایفای تعهد کردن
promissory وابسته به تعهد یا قول
honours ایفای تعهد کردن
honoured ایفای تعهد کردن
honoring ایفای تعهد کردن
honors ایفای تعهد کردن
honouring ایفای تعهد کردن
good performance bond guarntee وثیقه انجام تعهد
novation تبدیل تعهد یا مدیون
bond تعهد موافقت نامه
disengagement رهایی از قید یا تعهد
long tail liability تعهد طولانی مدت
failure to comply with the transaction عدم ایفاء تعهد
joint bond تعهد یا ضمانت مشترک
binding cover پوشش تعهد شده
plight تعهد دادن گرفتاری
warrantor تعهد کننده ضامن
liability تعهد موجودی بانکی
pledging تعهد والتزام گروگذاشتن
unilateral contract تعهد یک جانبه ایقاع
pledges تعهد والتزام گروگذاشتن
pledged تعهد والتزام گروگذاشتن
pledge تعهد والتزام گروگذاشتن
liabilities تعهد موجودی بانکی
covenant in low تعهد ناشی ازحکم قانون
long term credit commitment تعهد اعتبار بلند مدت
pacta sunt servanda تعهد الزام اور است
guaranty تضمین ضمانت یا تعهد کردن
dishonored تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonoring تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonors تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonour تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonoured تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonouring تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonours تعهد خود رامحترم نشمردن
subscription وجه اشتراک مجله تعهد پرداخت
subscriptions وجه اشتراک مجله تعهد پرداخت
tacit تعهد کنترل اسلحه بین دو یاچند کشور
offset of one obligation against another تهاتر حاصل شدن بین دو دین یا دو تعهد
onerous property دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
collateral عین مرهونه مال گرویی وثیقه انجام تعهد
sign off از زیر بار تعهد یامشارکتی شانه خالی کردن
peremptory undertaking تعهد خواهان باارائه دلیل در اولین جلسه بعدی دادگاه
implied assumpist تعهد غیر رسمی که از نحوه عمل متعهد ناشی و استنباط میشود
we underwrite the company ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
liquidated damages خسارت عدم انجام تعهد مقطوع که بین متعاهدین مورد توافق قرارگیرد
warrants اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranted اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrant اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
novatio non presumiter تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
pre engage ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن
grant واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
granted واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grants واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
closer : بستن
closes : بستن
closes بستن
close بستن
close : بستن
spanning پل بستن
spans پل بستن
curd بستن
deligation بستن
cork بستن
corks بستن
bloc بستن
blocs بستن
glaciate یخ بستن
closest : بستن
closing بستن
scaffolds پل بستن
scaffold پل بستن
gelatinate بستن
cadging بستن
cadges بستن
cadged بستن
cadge بستن
conclude بستن
concludes بستن
shutter بستن
congeal یخ بستن
congealed یخ بستن
congealing یخ بستن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com