Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English
Persian
command detonated
منفجر شونده از راه دور قابل انفجار با فرمان دور
Other Matches
explodent
منفجر شونده منفجر
burst
انفجار منفجر شدن
burst
منفجر کردن انفجار
bursts
انفجار منفجر شدن
bursts
منفجر کردن انفجار
eruptional
منفجر شونده
explosive
منفجر شونده
erumpent
منفجر شونده شکوفنده
detonating
محترق شونده منفجر سازنده
methylamine
گاز منفجر شونده بفرمول 2NH 3CH
active mine
مین منفجر شونده از طریق انعکاس امواج
exudation
مواد پخش شونده در یک انفجار
detonatable
قابل انفجار
detonable
قابل انفجار
explosive
قابل انفجار
powder kegs
چیز قابل انفجار
service mine
مین قابل انفجار
powder keg
چیز قابل انفجار
explosives
مواد قابل انفجار
strip
تخلیه موادخطرناک یا قابل انفجار
sticky charge
خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
fissionable
قابل تجزیه متلاشی شونده
transformative
قابل تبدیل دگرگون شونده
war head
قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
puff
منفجر کردن منفجر شدن
detonate
منفجر شدن یا منفجر کردن
puffing
منفجر کردن منفجر شدن
puffs
منفجر کردن منفجر شدن
detonates
منفجر شدن یا منفجر کردن
detonated
منفجر شدن یا منفجر کردن
contact burst preclusion
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
water injection
پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
implosion weapon
جنگ افزار اتمی حساس قابل انفجار با تجزیه اتمی
exploding
منفجر شدن یا منفجر کردن ترکیدن محترق شدن
exploded
منفجر شدن یا منفجر کردن ترکیدن محترق شدن
explode
منفجر شدن یا منفجر کردن ترکیدن محترق شدن
explodes
منفجر شدن یا منفجر کردن ترکیدن محترق شدن
precipitates
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
self reacting
بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
precipitated
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitating
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitate
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
explosive train
مدار انفجار مسیر انفجار
burning train
مسیر انفجار سیکل انفجار
blast line
مسیرموج انفجار خط موج انفجار
ctrl break
در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna charta
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna carta
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
sound off
فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
controlled stick steering
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
chemical horn
مکانیسم انفجار مین صوتی مکانیسم انفجار شیمیایی
stand fast
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
steering
فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
forward march
فرمان قدم رو فرمان پیش
guide on me
فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
detonator
منفجر کننده
buster
منفجر یاخوردکننده
demolished
منفجر کردن
demolishes
منفجر کردن
go off
<idiom>
منفجر شدن
detonators
منفجر کننده
fulminates
منفجر شدن
fulminated
منفجر شدن
fulminate
منفجر شدن
set off
منفجر کردن
set off
منفجر شدن
demolish
منفجر کردن
blow-up
منفجر کردن
blow up
منفجر کردن
unexploded
منفجر نشده
burster
منفجر کننده
detonations
منفجر کردن
detonation
منفجر کردن
blaster
منفجر کننده
blow-ups
منفجر کردن
destruct
منفجر کردن
burst
منفجر شدن
bursts
منفجر شدن
demolishing
منفجر کردن
crater analysis
تجزیه و تحلیل قیف انفجار تجزیه و تحلیل قیف حاصله از انفجار گلوله ها
burster course
مسیر منفجر کننده
burster tube
لوله منفجر کننده
bursting layer
لایههای منفجر کننده
exploding
منفجر شدن ترکیدن
primacord net
شبکه منفجر کننده
detonation cord
فتیله منفجر کننده
detonates
منفجر شدن ترکانیدن
detonate
منفجر شدن ترکانیدن
detonated
منفجر شدن ترکانیدن
explode
منفجر شدن ترکیدن
exploded
منفجر شدن ترکیدن
detonating agent
عامل منفجر کننده
blasting machine
وسیله منفجر کننده
blasting fuze
ماسوره منفجر کننده
implode
از داخل منفجر شدن
detonating charge
خرج منفجر کننده
explodes
منفجر شدن ترکیدن
blow out
پنچری منفجر شدن
close ranks
فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
computer controlled machine
دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
close interval
فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
backfires
منفجر شدن قبل از موقع
explosion
ترکش منفجر کردن ترکیدن
backfired
منفجر شدن قبل از موقع
backfire
منفجر شدن قبل از موقع
dunnite
نوعی ماده منفجر حساس
explosions
ترکش منفجر کردن ترکیدن
booster
لایی استری منفجر کننده
dynamites
با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
dynamiting
با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
boosters
لایی استری منفجر کننده
backfiring
منفجر شدن قبل از موقع
dynamite
با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
destructor
منفجر کننده عامل انفجاری
dynamited
با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
kill
تلفات منفجر کردن از بین بردن
kills
تلفات منفجر کردن از بین بردن
guide left
فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
shuttered fuze
ماسوره منفجر شده یا عمل کرده قبل از موقع
cancel check firing
فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
plosion
انفجار
detonations
انفجار
detonation
انفجار
blasts
انفجار
explosion
انفجار
burst
انفجار
brisance
انفجار
blasting
انفجار
blow out
انفجار
eruption
انفجار
blow up
انفجار
displosion
انفجار
blastment
انفجار
blow-ups
انفجار
blow-up
انفجار
bursts
انفجار
blast
انفجار
pops
انفجار
popped
انفجار
pop
انفجار
explosions
انفجار
explosive force
نیروی انفجار
explosive energy
قدرت انفجار
POWs
صدای انفجار
explosive force
قدرت انفجار
POW
صدای انفجار
blasting machine
دستگاه انفجار
crackle
صدای انفجار پی در پی
explosion proof
ازمایش- انفجار
big bang
انفجار بزرگ
sonic booms
انفجار صوتی
explosimeter
انفجار سنج
blast effect
اثر انفجار
crackles
صدای انفجار پی در پی
explosion hazard
خطر انفجار
blasts
صدای انفجار
crackled
صدای انفجار پی در پی
explosion proof
پوشش ضد انفجار
high order detonation
انفجار شدید
explosiveness
قابلیت انفجار
blast
ضربه انفجار
the force of the explosion
شدت انفجار
fire time
زمان انفجار
bursting set
محل انفجار
blow out
سوختن انفجار
implosion
انفجار از داخل
impact action
اثر انفجار
blast
صدای انفجار
population explosion
انفجار جمعیت
inexplosive
غیرقابل انفجار
crater
قیف انفجار
blasts
ضربه انفجار
information explosion
انفجار اطلاعات
craters
قیف انفجار
atom samshing
انفجار اتمی
burst wave
موج انفجار
ignitor
وسیله انفجار
sonic boom
انفجار صوتی
yielded
بازده انفجار
crepitation
انفجار مکرر
outbursts
انفجار غضب
outburst
انفجار غضب
detonative
اماده انفجار
destruct system
سیستم انفجار
detonating slab
مسیر انفجار
detonation charge
خرج انفجار
time of disintegration
زمان انفجار
aerial burst
انفجار هوایی
detonation cord
سیم انفجار
bust
انفجار ترکیدگی
busted
انفجار ترکیدگی
yield
بازده انفجار
yields
بازده انفجار
swooper
انفجار دار
sympathetic detonation
انفجار القایی
lead in
مداررابط انفجار
countermining
انفجار ضد مین
dead center ignition
نقطه انفجار
busts
انفجار ترکیدگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com