Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
I'm on a diet.
من رژیم غذایی دارم.
Other Matches
dieted
رژیم غذایی
diets
رژیم غذایی
dieting
رژیم غذایی
diet
رژیم غذایی
dietetic
وابسته به رژیم غذایی
dietary
مربوط به رژیم غذایی
dietetics
فن پرهیز یا رژیم غذایی مبحث اغذیه
iam p to of knowing him
از اشنایی او افتخار دارم افتخار دارم که او را می شناسم
iam proud to know him
از شناسایی او افتخار دارم افتخار دارم که او رامیشناسم
operating condition
رژیم
regimes
رژیم
regime
رژیم
rTgimes
رژیم
operating conditions
رژیم
rating
رژیم اسمی
saturation state
رژیم اشباع
diets
رژیم گرفتن
diet
رژیم گرفتن
dieting
رژیم گرفتن
food program
رژیم تغذیه
dieted
رژیم گرفتن
ratings
رژیم اسمی
capitalism
رژیم سرمایه داری
sovietization
انطباق با رژیم شوروی
space charge limited current state
رژیم بار پیرامونی
royalism
طرفداری از رژیم سلطنتی
residual current state
رژیم جریان مانده
monarchy
سلطنت مطلقه رژیم سلطنتی
monarchies
سلطنت مطلقه رژیم سلطنتی
sovietize
مطابق رژیم شوروی کردن
totalism
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
stagnation thesis
تز انحطاط و ورشکستگی رژیم سرمایه داری
totalitarianism
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
opportunism
به سرعت بر حسب اوضاع سیاسی یا تغییر رژیم وزمامدار
trophic
غذایی
alimental
غذایی
dietetical
غذایی
alimentary
غذایی
mess
هم غذایی
messes
هم غذایی
food dtufe stuff
ماده غذایی
food deprivation
محرومیت غذایی
food packet
بسته غذایی
food perference
رجحان غذایی
lymph
شیره غذایی
food web
شبکه غذایی
nutritiveness
خاصیت غذایی
food pyramid
هرم غذایی
rations
جیره غذایی
food program
برنامه غذایی
food preference
پسند غذایی
food industries
صنایع غذایی
dieting
برنامه غذایی
dieted
برنامه غذایی
diet
برنامه غذایی
foodstuff
ماده غذایی
ration
جیره غذایی
food poisoning
مسمویت غذایی
foodstuffs
ماده غذایی
food chains
زنجیره غذایی
diets
برنامه غذایی
food chain
زنجیره غذایی
regimen
پرهیز غذایی
regimens
پرهیز غذایی
rationed
جیره غذایی
micronutrient
عنصر غذایی کم مصرف
Adulterated foodstuff.
مواد غذایی تقلبی
macronutrient
عنصر غذایی پر مصرف
provision room
انبار مواد غذایی
dailgy food allowance
جیره غذایی روزانه
grazing food chain
زنجیره غذایی چرندگان
annual food plan
برنامه غذایی سالیانه
dietetics
برنامه ریزی غذایی
botulism
مسمومیت غذایی حاد
ration basis
مبنای محاسبه جیره غذایی
master menu
برنامه غذایی اصلی یکان
stirabout
غذایی شبیه اش جو جنب وجوش
ration factor
ضریب اماد جیره غذایی
sitology
علم تغذیه ورژیم غذایی
table of food equivalents
جدول ارزش جیره غذایی
nutrient
ماده مقوی از لحاظ غذایی
nutrients
ماده مقوی از لحاظ غذایی
convenience foods
غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
master menu
لیست مبنای جیره غذایی اصلی
self digestion
جذب خود بخود مواد غذایی
convenience food
غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
I musn't eat food containing ...
من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
ration scale
مقیاس یا مبنای محاسبه جیره غذایی
cure meat
نمک سود کردن مواد غذایی
commissary store annex
شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
to have the munchies for something
یکدفعه هوس چیزی
[غذایی]
را کردن
malnutrition
تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
ration credit
تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
packed lunch
غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
I have a carton of cigarettes
من یک ... دارم.
commissaries
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissary
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
I'm in doubt about it.
من بهش شک دارم.
I have a question.
من یک سئوال دارم.
I'm in a hurry.
من عجله دارم.
I need my e
من دوست دارم
I agree.
قبول دارم.
I have a headache.
من سر درد دارم.
I have tobacco.
من یک توتون دارم.
I'm in a hurry.
من عجله دارم
I am standing by you . I am right behind you .
هوایت را دارم
I want to have a word with you . I want you .
کارت دارم
close the door please
خواهش دارم
it is in my recollection
یاد دارم
my a is 0 years
من 04سال دارم
own a house
خانهای دارم
i maintain
عقیده دارم که ...
i wish to stay here
میل دارم ...
i intend to stay here
خیال دارم که ...
k ration
بسته کوچک مواد غذایی ارتشی برای موارد فوق العاده
In the long run fatty food makes your arteries clog up.
در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .
i have a hunch that
بیم یافن ان دارم که ...
i have a silk rug Štoo
یک قالیچه ابریشمی هم دارم
i stand to it that
جدا عقیده دارم که
I have a credit card.
من کارت اعتباری دارم.
I feel like throwing up.
<idiom>
دارم بالا میارم.
i am purposed to go
در نظر دارم بروم
I feel nauseated.
حالت تهوع دارم.
i humbly request that
خواهش عاجزانه دارم که ...
I am over 50 years old.
من ۵۰ سال بیشتر دارم.
I am positive that ...
من اطمینان کامل دارم که ...
i have a suit to the shah
به شاه عرض دارم
i yearn for
ارزوی استراحت دارم
I believe in God.
من به خدا ایمان دارم.
I have a pain in my chest.
سینه درد دارم
i am on the wrong side of 0
من بیش از 05 سال دارم
i am famishing
از گرسنگی دارم می میرم
i am busy at the moment
اکنون کار دارم
i am rials in pocket
سه ریال در جیب دارم
I am staying at the hotel.
در هتل منزل دارم.
I have cigar
من یک سیگار برگ دارم.
I am in a great hurry . I am pressed for time .
خیلی عجله دارم
i am reluctant to go
اکراه دارم از رفتن
I am deae beat . I am tired out .
از خستگی دارم غش می کنم
I owe her a grudge
حق دارم که با اولج باشم
i am purposed to go
قصد دارم بروم
i have a hunch that
سخت گمان دارم که
I have an appointment with the dentist.
با دندانساز قرار دارم
iam ill bested
موقعیت بدی دارم
I am beginning to realize ( understand ) .
کم کم دارم متوجه می شوم
cereal
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
cereals
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
i heed your help
به مساعدت شما احتیاج دارم
do tell me
خواهش دارم بمن بگویید
i have a suit to the shah
عریضه برای شاه دارم
i have worse to tell you
بدتر از این دارم که بشمابگویم
i have come on business
کاری دارم اینجا امدم
I'll need a plot of land .
یک قطعه زمین لازم دارم
i am in a hurry for it
عجله دارم یا در شتاب هستم
I like it.
دوست دارم
[ آن چیز را یا کار را]
.
It pleases me.
دوست دارم
[ آن چیز را یا کار را]
.
I'm working on it.
دارم روش کار میکنم.
much as I'd like to
<idiom>
با اینکه اینقدر دوست دارم
I have to study
من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
I have all kinds of problems.
هزار جور گرفتار ؟ دارم
I am very busy today .
امروز خیلی کار دارم
I have a date with my fiandee.
با نامزدم قرار ملاقات دارم
I love her with my whole being .
با تمام وجود دوستش دارم
I would like to know the truth.
من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
I live a very regular life .
زندگی خیلی منظمی دارم
i own to having done it
اقرار دارم که ان کار را کرده ام
i intend to stay here
قصد دارم اینجا بمانم
He owes me some money.
از او پول می خواهم (طلب دارم )
I am thinding of going to Europe.
خیال دارم به اروپ؟ بروم
I have a steady monthly income.
درآمد ماهیانه ثابتی دارم
I am going on twenty.
دارم می روم توی 20سالگی ؟
please dont forget it
خواهش دارم فراموش نکنید
thank tou for that book
خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
fudge
غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudging
غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudged
غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudges
غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
I intend to buy a car .
خیال دارم یک ماشین ( اتوموبیل ) بخرم
pray consider my case
خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
i life that better
انرا بیشتر از همه دوست دارم
i p to arrange an intrriew
قصد دارم که مصاحبهای ترتیب دهم
i please to do it
خوش دارم که این کار را بکنم
I have a son your age.
پسری دارم بسن ( وسال) شما
I am working here non-stop.
یک بند دارم اینجا کار می کنم
i rely solely on god...
تنها به خدا تکیه ... دارم وبس
I would like to learn the truth.
من دوست دارم از واقعیت مطلع بشوم.
I am looking for work ( ajob).
دارم دنبال کار( شغل ) می گردم
I have a position ( post ) of great responsibility in this company .
دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
i insist on his innocence
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i insist that he is innocent
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i have as many books as you
کتاب شما دارید منهم دارم
I'm sure we can come to some arrangement.
من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
I'm starving
[to death]
.
از گرسنگی دارم میمیرم.
[اصطلاح مجازی]
Could I have a word with you ?
عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
I have a free hand in this matter.
دراینکار دستم باز است ( اختیارات دارم )
Can I go earlier today, just as a special exception?
اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
My clothes are a witness to my poverty.
لباسی که بتن دارم شاهد فقر است
i intend my son for the bar
خیال دارم پسرم را بگذارم وکالت کند
iam impatient to go
دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
From your lips to God's ears!
<idiom>
امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com