Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English
Persian
I want these clothes cleaned.
من میخواهم این لباس ها تمیز شود.
Other Matches
I want these clothes washed.
من میخواهم این لباس ها شسته شود.
I want these clothes ironed.
من میخواهم این لباس ها اتو شود.
dry clean
لباس را بابخار تمیز کردن
to dress
[put on your clothes or particular clothes]
لباس پوشیدن
[لباس مهمانی یا لباس ویژه]
[اصطلاح رسمی]
motley
مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
hang out
پهن کردن لباس
[روی بند لباس]
life jacket
لباس نجات لباس چوب پنبهای
I'd like ...
من ... را میخواهم.
I'd like ...
من ... میخواهم.
I'd like a ...
من یک ... میخواهم.
I'd like some ...
من مقداری ... میخواهم.
i am in a hurry for it
زود میخواهم
I'd like some ...
من مقداری ... میخواهم.
I'd like some ...
من مقداری ... میخواهم.
I'd like some orange juice.
من آب پرتقال میخواهم.
I'd like a dye.
من رنگ مو میخواهم.
I'd like some hair gel.
من کمی ژل مو میخواهم.
iam inclined to think
میخواهم بگویم
I'd like some ...
من کمی ... میخواهم.
I'd like a room with twin beds.
من یک اتاق با دو تخت میخواهم.
I'd like breakfast, please.
لطفا صبحانه میخواهم.
I'd like to pay.
میخواهم پرداخت کنم.
I'd like a room with bath.
من یک اتاق با حمام میخواهم.
Fine, I will take it.
خوب من اتاق را میخواهم.
I'd like some soup.
من مقداری سوپ میخواهم.
I'd like some coffee.
من یه مقدار قهوه میخواهم.
i wish to stay here
میخواهم اینجا بمانم
i want you to go
میخواهم شما بروید
i express my regret for it
پوزش میخواهم که چنین شد
I will be staying a month
من میخواهم یک ماه بمانم.
I'd like to try ...
من میخواهم ... را امتحان کنم.
I will be staying a few days
من میخواهم یک هفته بمانم.
i beg leave to say
اجازه میخواهم بگویم
I want full insurance.
من با بیمه کامل میخواهم.
I'd like a dessert, please.
لطفا دسر میخواهم.
I'd like a sinlge room.
من یک اتاق یک نفره میخواهم.
I'd like a double room
من یک اتاق دو نفره میخواهم.
I'd like a face-pack.
من ماسک صورت میخواهم.
an inceptive
یعنی میخواهم لرزکنم
I'd like a shave.
میخواهم ریشم را بزنم.
I need them urgently.
من آنها را فوری میخواهم.
I need them tonight.
من آنها را امشب میخواهم.
I need them today.
من آنها را امروز میخواهم.
I'd like to hire a car.
من میخواهم یک اتومبیل اجاره کنم.
I'd like some small change.
من قدری پول خرد میخواهم.
I'd like a shampoo and set.
شامپو و خشک کردن میخواهم.
I will be staying a few days
من میخواهم چند روزی بمانم.
I want one of these please.
لطفا من یکی از اینها را میخواهم.
I need them before friday.
من آنها را قبل از جمعه میخواهم.
I'd like a cup of coffee, please.
لطفا یک فنجان قهوه میخواهم.
I'd like a double bed room.
من یک اتاق با یک تخت دو نفره میخواهم.
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
i beg your pardon
پوزش میخواهم معذرت می خواهم
I'd like a shave.
میخواهم صورتم را اصلاح کنم.
I'd like a shampoo for dry hair.
من یک شامپو برای موهای خشک میخواهم.
I'd like to change some 1000 euro.
میخواهم ۱۰۰۰ یورو را تبدیل کنم.
I'd like a shampoo for greasy hair.
من یک شامپو برای موهای چرب میخواهم.
I'd like a shampoo for normal hair.
من یک شامپو برای موهای معمولی میخواهم.
I'd like a haircut, please.
لطفا میخواهم موهایم را اصلاح کنم.
I want to leave the car in the railway station
من میخواهم اتومبیل را در ایستگاه قطار تحویل بدهم.
I'd like to reserve a table for 5.
میخواهم برای 5 نفر یک میز رزرو کنم.
give someone an inch and they will take a mile
<idiom>
اگربه مرده روبدی میگه کفن پولک دوزی میخواهم
Without wishing to belittle
[disparage]
[denigrate]
the importance of this issue, I would like to ...
بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
dapper
تمیز
distinction
تمیز
discretion
تمیز
clean
تمیز
mense
حس تمیز
spiffy
تمیز
cleaned
تمیز
cleanest
تمیز
cleans
تمیز
discrimination
تمیز
distinctions
تمیز
secernment
تمیز
contradistinction
تمیز
dinky
تمیز
discernment
تمیز
scrubby
تمیز
neat
تمیز
neater
تمیز
pure
تمیز
purer
تمیز
purest
تمیز
age of reason
سن تمیز
neat and tidy
تر و تمیز
cleanly
تمیز
neatest
تمیز
age of discretion
سن تمیز
cassation
تمیز
supreme court
دیوان تمیز
scourers
تمیز کننده
scourer
تمیز کننده
cleaned
تمیز کردن
indiscreet
بی تمیز بی احتیاط
wisps
تمیز کردن
refined
تمیز کرده
cleanest
تمیز کردن
replotting
تمیز کردن
discernible
قابل تمیز
sensory discrimination
تمیز حسی
cleans
تمیز کردن
discriminating intellect
قوه تمیز
identification
تطبیق تمیز
discriminator
تمیز دهنده
clean bill of lading
بارنامه تمیز
discriminable
قابل تمیز
clean
تمیز کردن
scouring
تمیز کاری
differentiating
تمیز دادن
discerns
تمیز دادن
discerned
تمیز دادن
differentiates
تمیز دادن
discern
تمیز دادن
differentiate
تمیز دادن
grooming
تمیز کردن
cleanse
تمیز کردن
cleansed
تمیز کردن
cleanses
تمیز کردن
individuate
تمیز دادن
superior court
دادگاه تمیز
squeaky clean
بسیار تمیز
stimulus discrimination
تمیز محرک
distinguishable
قابل تمیز
epicritic
تمیز دهنده
high court of
دیوانعالی تمیز
indiscriminately
بدون تمیز
wisp
تمیز کردن
do the cleaning
تمیز کردن
clean
تمیز کردن
clean house
تمیز کردن
indiscernible able
تمیز ندادنی
emblazoned
تمیز چاپیا دوختهشده
pick up
<idiom>
تمیز ،مرتب کردن
cleanest
تمیز کردن چیزی
spic and span
<idiom>
خیلی تمیز ومرتب
prim
خیلی محتاط تمیز
discreet
دارای تمیز وبصیرت
antiseptics
تمیز و پاکیزه مشخص
antiseptic
تمیز و پاکیزه مشخص
high court of cassation
دیوان عالی تمیز
hight court of cassetion
دیوان عالی تمیز
scrubs
خراشیدن تمیز کردن
scrubbing
خراشیدن تمیز کردن
scrubbed
خراشیدن تمیز کردن
scrub
خراشیدن تمیز کردن
This isn't clean.
این تمیز نیست.
clean
تمیز کردن چیزی
cleans
تمیز کردن چیزی
cleaned
تمیز کردن چیزی
discriminative
وابسته به تبعیض یا تمیز
cleansers
وسیله یا ماده تمیز کننده
absterge
تمیز کردن شستشو دادن
smugly
تمیز کردن سروصورت دادن به
spruce up
<idiom>
مجددا آراستن ،تمیز کردن
distinctively
بطورمشخص یا اختصاصی بروجه تمیز
smugness
تمیز کردن سروصورت دادن به
smug
تمیز کردن سروصورت دادن به
cleanser
وسیله یا ماده تمیز کننده
steam iron
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam irons
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
indistinguishable
غیر قابل تشخیص تمیز ندادنی
secern
تجزیه طلب شدن تمیز دادن
denotative
دارای قوه تفکیک یا تمیز تمیزی
tassel
پارچه برای تمیز کردن تیر
tassels
پارچه برای تمیز کردن تیر
uniforms
لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
uniform
لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
racking
تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
differentiation
فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
epicritic
تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
mop
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopping
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mops
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopped
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
graving dock
اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
I am a great believer in using natural things for cleaning.
من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
go devil
لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
clean-up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
vacuuming
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuum
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuumed
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuums
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
flannel
لباس
flannels
لباس
costume
لباس
frou frou
خش خش لباس
nightgowns
لباس شب
out fit
لباس
outwall
لباس تن
evining dress
لباس شب
nightgown
لباس شب
costumes
لباس ها
rosette
گل لباس
dressings
لباس
oilskins
لباس ضد اب
rosettes
گل لباس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com