English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
Are there any letters for me? من نامه ای ندارم؟
Other Matches
i have no knowledge of it هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
it has escaped my remembrance در یاد ندارم بخاطر ندارم
post script مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
pourparley جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
libelled هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled هجو نامه یا توهین نامه افترا
libels هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling هجو نامه یا توهین نامه افترا
written agreement موافقت نامه پیمان نامه
certificates رضایت نامه شهادت نامه
credential گواهی نامه اعتبار نامه
affidavits شهادت نامه قسم نامه
certificate رضایت نامه شهادت نامه
i have nothing ندارم
i cannot bear him حوصله او را ندارم
i am not a with him با او اشنایی ندارم
I don't have a spoon. من قاشق ندارم.
I don't have a knife. من چاقو ندارم.
I don't have a fork. من چنگال ندارم.
i am not in حالش را ندارم
Are there any messages for me? من پیغامی ندارم؟
I am dead broke . I am penniless. یک غاز هم ندارم
i dont meant it مقصودی ندارم
i have no objection to that به ان اعتراضی ندارم
to a. letter روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
No offence! قصد اهانت ندارم!
I have no place (nowhere) to go. جایی ندارم بروم
I'm fine with it. <idiom> من باهاش مشکلی ندارم.
I have no small change. من پول خرد ندارم.
I have nothing to do with politics. کاری به سیاست ندارم
I cant do any crystal – gazing . علم غیب که ندارم
I have nothing to do with him . با اوسر وکاری ندارم
I am sore at her. Iam bitter about her. ازاودل خوشی ندارم
I am not in the mood. حال وحوصله ندارم
I'm not worth it. من ارزش اونو ندارم.
I have nothing against you . با شما مخالفتی ندارم
i reck not of danger من باکی از خطر ندارم
I don't like this. من این را دوست ندارم.
No harm meant! قصد اهانت ندارم!
i do not feel like working کار کردن ندارم
My pain has gone. دیگر درد ندارم.
I'm up to my ears <idiom> فرصت سر خاراندن ندارم
i have no work today امروز کاری ندارم
i do not have the courage جرات انرا ندارم
i am out of p with it دیگرحوصله انرا ندارم
i am reluctant to go میل ندارم بروم
I don't have it in my power to help you. من توانایی کمک به شما را ندارم.
i have no other place to go جای دیگری ندارم که بروم
I dont wish ( want ) to malign anyone . میل ندارم بد کسی را بگویم
i cannot a to buy that استطاعت خرید انرا ندارم
She is not concerned with all that . با این کارها کاری ندارم
I am tied up ( engaged ) on Saturday . شنبه گرفتارم ( وقت ندارم )
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
I am minding my own business. کاری بکار کسی ندارم
I have no doubt that you wI'll succeed. تردیدی ندارم که موفق می شوید
I have lost my interest in football . دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
I have nothing to declare. کالای گمرکی همراه ندارم.
I havent heard of her for a long time. مدتها است از او خبری ندارم
I dislike dull colors . رنگهای مات را دوست ندارم
I have nothing more to say . دیگر عرضی نیست ( ندارم )
i have nothing else هیچ چیز دیگر ندارم
I cant take (stand) it any longer. بیش از این تاب ندارم
That is fine by me if you agree. اگر موافقی من هم حرفی ندارم
I have no claim to this house. نسبت به این خانه ادعایی ندارم
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
To regain consciousness. to come to. امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
I'll get there when I get there. <proverb> حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
It is of no interest to me at all. من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
I am [will be] busy this afternoon . امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
You must be joking (kidding). شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
I dont have an earthly chance. کمترین شانس راروی زمین ندارم
ido not feel my legs نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
I am not concerned with whether or not it was tru the mI'll . با راست ودروغ بودن آن کاری ندارم
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
testacy دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
i have no idea of that هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
I dont mean to intrude . قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
I don't socialize much these days. این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
how much does a vacation cost? [American E] [when amount is indeterminate] <idiom> من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
It is too expensive for me to buy ( purchase ). برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
state lamb در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
i take no interest in that هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
recredential نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
I dont have one toman let alone a thousand tomans . هزار تومان که هیچه یک تومان هم ندارم
I simply cant concentrate. حواس ندارم ( حواس برایم نمانده )
manifest نامه
letter نامه
correspoundence نامه ها
manifesting نامه
manifested نامه
carriers نامه بر
carrier نامه بر
letters نامه
epistles نامه
epistle نامه
post boy نامه بر
breve نامه
manifests نامه
dictionary لغت نامه
certificate of incorporation شرکت نامه
circular letter نامه اداری
corrigenda غلط نامه
wordbook واژه نامه
bylaws ایین نامه
concession deed امتیاز نامه
concessionary agreement امتیاز نامه
concordat موافقت نامه
collins نامه پر سود
wordbook لغت نامه
word book لغت نامه
lexicon [dictionary] لغت نامه
glossary لغت نامه
treaty عهد نامه
treaty موافقت نامه
testimonial گواهی نامه
testimonial تصدیق نامه
testimonials گواهی نامه
testimonials تصدیق نامه
treaties موافقت نامه
treaties عهد نامه
herbal گیاه نامه
open letter نامه سر گشاده
open letters نامه سر گشاده
protocol پیوند نامه
protocols پیوند نامه
rental اجاره نامه
bill of divorce طلاق نامه
bill of exception اعتراض نامه
bill of indicment ادعا نامه
bill of lading بار نامه
bill of sale بیع نامه
billet doux نامه عاشقانه
by low ایین نامه
byelaw ایین نامه
bail bond ضمانت نامه
bacchanalian song ساقی نامه
acknowledgment شهادت نامه
bylaw ایین نامه
word book واژه نامه
warrant of attorney وکالت نامه
passionary مصیبت نامه
pigeongram نامه کبوتر
Letter of recommendation. توصیه نامه
Did you carry (deliver) the letter ? نامه را بردی یا نه ؟
storybook داستان نامه
log books رخداد نامه
log book رخداد نامه
passionary شهادت نامه
packet boat کشتی نامه بر
letters patent نامه سرگشوده
letters patent نامه سرگشاده
light list چراغ نامه
mailer نامه رسان
marriage bed عقد نامه
marriage contract عقد نامه
safe conducts امان نامه
memorandum of understanding تفاهم نامه
Registered mail. نامه سفارشی
written contract پیمان نامه
pursuivant نامه رسان
threnod سوگ نامه
stemma نسب نامه
threnddy سوگ نامه
the original letter عین نامه
surety bond تضمین نامه
swamped with letters غرق نامه
swearing formula قسم نامه
swearing formula سوگند نامه
sylva درخن نامه
statement of a claim افهار نامه
threnode سوگ نامه
questionary پرسش نامه
recognizance تعهد نامه
recognizance التزام نامه
registered letter نامه سفارشی
wordbook واژه نامه
word hoard لغت نامه
road book راه نامه
waybill راه نامه
waybill بار نامه
tenency agreement اجاره نامه
lexicon [dictionary] واژه نامه
epistoler نامه نویس
escape chit امان نامه
formulary دستور نامه
gender tree شجره نامه
genealogical tree شجره نامه
genealogical tree نسب نامه
guaranty ضمانت نامه
demand note مطالبه نامه
deed of transfer انتقال نامه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com