Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
i wrote as neatly as he did
من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت
Other Matches
about as high
تقریبا` همان اندازه بلند
I'm old enough to take care of myself.
من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
same
یکنواخت همان چیز همان کار همان شخص
No sooner was he gone than he was kI'lled .
رفتن همان ( همانا ) وکشته شدن همان
It is the same pottage and the same bowl.
<proverb>
همان آش است و همان کاسه .
synchronous
فناوری حافظه سریع جدید که قط عات حافظه آن با همان سیگنال ساعتی کار می کنند که پردازنده اصلی , بنابراین همان هستند
families
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
same
همان چیز همان
recommendatory note
پی نوشت
foot note
پی نوشت
stationery
نوشت افزار
over write
جای نوشت
attested copy
رو نوشت مصدق
overwrite
جای نوشت
papeteries
نوشت افزار
ballpoint
خودکار
[نوشت افزار]
ballpen
خودکار
[نوشت افزار]
ball pen
خودکار
[نوشت افزار]
biro
[British]
خودکار
[نوشت افزار]
ballpoint pen
خودکار
[نوشت افزار]
homographs
واژههای همسان نوشت
holocaust
وصیتنامه خود نوشت
stationer
نوشت افزار فروش
papetrie
جعبه نوشت افزار
holocausts
وصیتنامه خود نوشت
stationers
نوشت افزار فروش
ballpoint pen
روان نویس
[نوشت افزار]
ball pen
روان نویس
[نوشت افزار]
ballpoint
روان نویس
[نوشت افزار]
ballpen
روان نویس
[نوشت افزار]
he wrote himself out
ازبس نوشت دیگرچیزی نداشت که بنویسد
clean limbed
پاکیزه
spruces
پاکیزه
spruce
پاکیزه
clean
پاکیزه
cleaned
پاکیزه
cleanest
پاکیزه
neatly
پاکیزه
sprucy
پاکیزه
neat
پاکیزه
briskest
پاکیزه
brisker
پاکیزه
brisk
پاکیزه
neatest
پاکیزه
cleans
پاکیزه
neater
پاکیزه
nattier
پاکیزه ماهر
do the cleaning
پاکیزه کردن
clean house
پاکیزه کردن
trims
مرتب پاکیزه
trimmest
مرتب پاکیزه
smooth plaster surface
پاکیزه کردن
well got up
پاکیزه حسابی
trim
مرتب پاکیزه
natty
پاکیزه ماهر
clean
پاکیزه کردن
nattiest
پاکیزه ماهر
elution
پاکیزه سازی
elute
پاکیزه کردن
tidy
پاکیزه منظم کردن
decorously
بطور مناسب و پاکیزه
tidied
پاکیزه منظم کردن
tidier
پاکیزه منظم کردن
tidies
پاکیزه منظم کردن
antiseptic
تمیز و پاکیزه مشخص
antiseptics
تمیز و پاکیزه مشخص
tidying
پاکیزه منظم کردن
tidiest
پاکیزه منظم کردن
she is neatly dressed
جامه اش اراسته و پاکیزه است
pure
پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
purest
پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
purer
پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
angles
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angle
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it.
<proverb>
اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
typeface
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
she kept her room neat
اطاق خود را اراسته و پاکیزه نگاه میداشت
analog
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter
روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
analogues
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogue
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
i am pushed for money
هستم
am
هستم
I'm
من هستم
processor
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage
اندازه گیر اندازه گرفتن
gage
اندازه وسیله اندازه گیری
i am under obligation to him
من ممنون او هستم
I'm hungry.
من گرسنه هستم.
I am sure that ...
من مطمئن هستم که ...
I'm thirsty.
من تشنه هستم.
we owe him for his services
خدمات او هستم
iam d. to go
ارزومندرفتن هستم
i feel
گرسنه هستم
I'm your age.
من هم سن شما هستم.
i have not a dry t. on me
سر تا پا خیس هستم
size
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
i pause for a reply
منتظر پاسخ هستم
i a with you on that matter
من در ان موضوع با شماموافق هستم
own a house
دارای خانهای هستم
i am at your service
در خدمت شما هستم
i am bend on going
مصمم هستم بروم
Join the club!
من هم درشرایطی مشابه هستم !
feet dry
روی هدف هستم
i feel sleepy
خواب الود هستم
i am under obligation to him
زیر بارمنت او هستم
i await you
منتظر شما هستم
I am at your disposal.
من دراختیار تان هستم
I am certain of it.
من درباره اش مطمئن هستم.
Next to you I'm slim.
در مقایسه با تو من لاغر هستم.
i own that house
من صاحب ان خانه هستم
i maintain
قائل هستم به اینکه ...
iam in bad
خیلی در تنگی هستم
I am a strange in this town.
دراین شهر غریب هستم
i am impatient for it
ازان بابت بیطاقت هستم
I am on intimate terms with one of the ministers .
با یکی از وزراء نزدیک هستم
That is my line ( field ) .
خودم این کاره هستم
i am about that
من در این خصوص دلواپس هستم
I come from Iran . I am Iranian.
من اهل ایران هستم (ایرانی ام )
i am in a hurry for it
عجله دارم یا در شتاب هستم
I've been here for five days.
پنج روزه که من اینجا هستم.
I feel like a fifth wheel.
من حس می کنم
[اینجا]
اضافی هستم.
i owe him &
پنج لیره به او بدهکار هستم
iam a for his life
برای جانش دل واپس هستم
measure
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
I look forward to receiving your reply.
من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
I am the bread winner of the family .
نان آور خانه ( خانواده ) هستم
I know the area more or less .
کم وبیش با این منطقه آشنا هستم
I agree with you completely.
من کاملا با نظر شما موافق هستم.
I'm full.
من سیر شدم
[هستم]
.
[اصطلاح روزمره]
I have done my homework. I know how to cope .
من درسم را روان هستم (می دانم چه؟ کنم )
I always make a point of being on time . I always try to be punctual .
همیشه مقید هستم که سر وقت بیایم
I am very orderly and systematic in my work .
درکارهایم خیلی مرتب ومنظم هستم
I'm looking forward to seeing you again.
منتظر دیدار دوباره شما هستم.
i am not made of salt
مگر من نمک هستم که ازباران بترسم
It seems I am not welcome (wanted) here.
مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
I'll be happy to help
[assist]
you.
من با کمال میل در اختیار شما هستم.
I am your humble servant . I defer to you .
من کوچک شما هستم (اخلاص ارادت )
same
همان
thingummy
همان
this same
همان
idem
همان
identical
همان
identic
همان
very
همان
selfsame
همان
I'm really looking forward to the weekend.
من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
No one sent me, I am here on my own account.
هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
steady
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadies
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
iam so tired that i cannot eat
چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
steadiest
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadying
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
I am prepared for any eventuality.
برای هر گونه پیش آمدی آماده هستم
steadied
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry.
سپس او
[زن]
از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
My only problem is money .
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
i went that instant
در همان ان رفتم
accordingly
از همان قرار
just as well
<adv.>
همان مقدار
equally
<adv.>
همان مقدار
same
همان کار
same
همان جور
instatu quo
در همان حال
just as well
<adv.>
به همان طریق
nothing short of
عینا همان
i went on the instant
در همان ان رفتم
that once
همان یک بار
equally
<adv.>
به همان طریق
self-same
همان خود
self same
همان خود
it is the same thing
همان است
very
همان همین
s.c
همان دعوی
s.c
همان پرونده
at the very beginning
از همان اولش
the reinbefore
همان سندیاقرارداد
therabout
در همان نزدیکی
selfsame
درست همان
for that matter
<idiom>
به همان علت
one
یکی از همان
of that ilk
اهل همان جا
ones
یکی از همان
of that ilk
دارای همان جا
of the same kind
از همان نوع
I'm dying to know what happened.
خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
I very much look forward to meeting you soon.
من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
of even date
دارای همان تاریخ
it is much the same
تقریبا همان است
we are in the same way
ما هم همان حال را داریم
idem
همان نویسنده در همانجا
quasi-
مشابه یا تقریباگ همان
It comes to the same thing .
باز هم همان ؟ یشود
even
دارای همان تاریخ
In the ( same ) usual place.
در همان جای همیشگه
Just as well you didnt come .
همان بهتر که نیامدی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com