Dictiornary-Farsi | مهربان دوست داشتنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
amiable	مهربان دوست داشتنی


Other Matches

likeable	دوست داشتنی
likable	دوست داشتنی
lovely	دوست داشتنی
loveliest	دوست داشتنی
lovelier	دوست داشتنی
loveable	دوست داشتنی
lovable	دوست داشتنی
endearing	دوست داشتنی کننده
smacking	دوست داشتنی صدای ملچ ملوچ
smacker	دوست داشتنی صدای ملچ ملوچ
A friend in need is a friend indeed.. <proverb>	دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
hateable	دشمن داشتنی
presentative	عرضه داشتنی
tenable	نگاه داشتنی
constrainable	اجبار داشتنی
likly	انتظار داشتنی مناسب
I like to be friends with you.	من دوست دارم با تو دوست باشم.
meek	مهربان
benign	مهربان
benignly	مهربان
gentlest	مهربان
open	مهربان رک گو
gentler	مهربان
opened	مهربان رک گو
gentle	مهربان
opens	مهربان رک گو
well-disposed	مهربان
merciful	مهربان
couthie	مهربان
good natured	مهربان
good hearted	مهربان
warmheartedness	مهربان
debonnaire	مهربان
comkpliant	مهربان
endearing	مهربان
bighearted	مهربان
heart-warming	مهربان
benignant	مهربان
accomodating	مهربان
condescending	مهربان
compassionate	مهربان
affetionate	مهربان
good	مهربان
charitable	مهربان
good-natured	مهربان
tender minded	مهربان
mildest	مهربان
blithe	مهربان
mild	مهربان
kindly	مهربان
affable	مهربان
kind-hearted	مهربان
kindhearted	مهربان
complaisant	مهربان
milder	مهربان
kind hearted	مهربان
affectionate	مهربان
I am [have] finished with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
Mother Nature	طبیعت مهربان
neighbourly	مهربان معاشر
placable	مطبوع مهربان
soft	مهربان نازک
humane	مهربان باشفقت
friendlies	مهربان موافق
friendly	مهربان موافق
friendliest	مهربان موافق
friendlier	مهربان موافق
gracious	مهربان دلپذیر
clement	رحیم مهربان
softer	مهربان نازک
mellows	دلپذیر مهربان
mellowed	دلپذیر مهربان
mellow	دلپذیر مهربان
well disposed	مهربان سرکیف
kind	غیرنقدی مهربان
mellowing	دلپذیر مهربان
warmhearted	مهربان مهربانی
softest	مهربان نازک
kindest	غیرنقدی مهربان
kinds	غیرنقدی مهربان
heart is in the right place <idiom>	قلب مهربان داشتن
well disoised	خوش حالت مهربان
obliging	حاضر خدمات مهربان
to be kind to...	مهربان بودن نسبت به ....
caring	مهربان-خونگرم -دلسوز
so let us always be kind	پیوسته مهربان باشیم
He is a man with a kind heart.	قلب مهربان ورئوفی دارد
he was very kind indeed	راستی چه اندازه مهربان بود
to go easy on somebody [something]	با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
He has a harsh exterior but a kind heart.	ظاهرش خشن است ولی قلبش مهربان است
schoolmates	دوست
chums	دوست
schoolmate	دوست
bozo	دوست
buddy	دوست
buddies	دوست
unfriended	بی دوست
dienophile	دی ان دوست
friend	دوست
formalist	دوست
friends	دوست
leal	دوست
philogynist	زن دوست
philoginous	زن دوست
ally	دوست
heart to heart	دوست
heart-to-heart	دوست
allying	دوست
friendless	بی دوست
hydrophilic	اب دوست
heart-to-hearts	دوست
chum	دوست
hydrophilic compound	اب دوست
amicable	دوست
philhellene	دوست یونان
ornithophilous	مرغ دوست
myrmecophilous	مورجه دوست
lithophilous	سنگ دوست
pornerastic	جنده دوست
phihellenic	یونانی دوست
to make a friend of	دوست شدن با
philanthrope	بشر دوست
philhellenic	دوست یونان
sweet tooth	شیرینی دوست
philobiblic	کتاب دوست
nucleophile	هسته دوست
philotechnic	صنعت دوست
philotechnic	صناعت دوست
oxyphil	اسید دوست
oxyphile	اسید دوست
psychrophilic	سرما دوست
patiot	میهن دوست
saprophytic	پوده دوست
negrophil	سیاه دوست
negrophil	زنگی دوست
phiadelphian	نوع دوست
necrophilous	لاشه دوست
solomon	صلح دوست
his friend's murder	قتل دوست او
take kindly to <idiom>	دوست داشتن
family men	زن و بچه دوست
family man	زن و بچه دوست
careerists	حرفه دوست
careerist	حرفه دوست
zoophilous	حیوان دوست
zoophilic	حیوان دوست
girlfriend	دوست دختر
girlfriends	دوست دختر
I need my e	من دوست دارم
unlovely	دوست نداشتنی
pen pals	دوست مکاتبهای
pen pals	دوست قلمی
pen pal	دوست مکاتبهای
pen pal	دوست قلمی
xenophile	بیگانه دوست
humanitarian	بشر دوست
chessist	شطرنج دوست
cater cousin	دوست صمیمی
friend	دوست کردن
friends	دوست کردن
fraternised	دوست بودن
bibliophil	کتاب دوست
fraternises	دوست بودن
anglophile	انگلیسی دوست
amativeness	دوست داشتن
peaceable	صلح دوست
warlike	جنگ دوست
gallophile	فرانسه دوست
friendly state	کشور دوست
francophile	فرانسه دوست
francophil	فرانسه دوست
electrophile	الکترون دوست
dislikeable	دوست نداشتنی
dislikable	دوست نداشتنی
dendrophilous	درخت دوست
culturist	فرهگ دوست
acidophile	اسید دوست
acidophile	ترشی دوست
boyfriends	دوست پسر
dislikes	دوست نداشتن
liked	دوست داشتن
disliking	دوست نداشتن
cronies	دوست صمیمی
crony	دوست صمیمی
like	دوست داشتن
sporting	بازی دوست
affect	دوست داشتن
gregarious	گروده دوست
disliked	دوست نداشتن
likes	دوست داشتن
fraternising	دوست بودن
fraternize	دوست بودن
fraternized	دوست بودن
boyfriend	دوست پسر
social	جمعیت دوست
social	گروه دوست
fraternizes	دوست بودن
fraternizing	دوست بودن
dislike	دوست نداشتن