English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 194 (10 milliseconds)
English Persian
The prescribed time - limit expires tomorrow . مهلت مقرر فردا منقضی می شود
Other Matches
exceed the deadline گذشتن از مهلت مقرر
The deadline is coming closer. مهلت مقرر نزدیکتر می شود.
To meet a deadline . تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
tenant right حقی است که درانقضای مهلت مقرر بابت تغییراتی که مستاجر در عین مستاجره داده و انتفاع ازانها ناتمام مانده است به وی تعلق می گیرد
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise <proverb> از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
He is expected to arrive in acople of days. فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
elapsed منقضی
overdue منقضی
expired منقضی
elasped منقضی
expire منقضی شدن
terminate منقضی کردن
elapsing منقضی شدن
expires منقضی شدن
elapse منقضی شدن
terminates منقضی شدن
expiring منقضی شدن
terminate منقضی شدن
lapse منقضی شدن
elapses منقضی شدن
expired منقضی شده
terminates منقضی کردن
overdue منقضی شدن
terminated منقضی شدن
out of date منقضی شده
lapses منقضی شدن
terminated منقضی کردن
lapsing منقضی شدن
lose منقضی شدن باختن
loses منقضی شدن باختن
overdue از موعد گذشته منقضی
the bill is overdraw سر رسید برات منقضی شده است
the bill has come to maturity موعد پرداخت برات منقضی شده است
the day a to morrow پس فردا
day after tomorrow پس فردا
morrow فردا
tomorrow فردا
Today me, tomarrow thee. <proverb> امروز من,فردا تو .
morrow [Old English] فردا [ آینده]
to morrow week از فردا یک هفته
Leave it I'll tomorrow . Let it wait tI'll tomorrow . بگذار بماند تا فردا
Where wI'll you be tomorrow morning? فردا صبح کجایی ؟
Come here tomorrow . فردا بیا اینجا
Never put off tI'll tomorrow what you can do today . کار امروز را به فردا نیانداز
the bill will mature tomorrow سررسید ان قبض فردا است
present maid prospective bride دوشیزه امروز عروس فردا
Delays are dangerous. <proverb> کار امروز به فردا مینداز.
Tomarrow is another day. <proverb> فردا روز دیگرى اشت .
never put off till tomorrow what may be done today <proverb> کار امروز به فردا مفکن
Leave it tI'll tomorrow morning . آنرا بگذارتا فردا صبح
The cream wont keep tI'll tomorrow . خامه تا فردا خراب می شود
Take no thought of the morrow. نگران فردا [آینده] نباش.
period of grace مهلت
respite مهلت
respite _ مهلت
d. of grace مهلت
space مهلت
time out مهلت
gracing مهلت
graces مهلت
graced مهلت
grace مهلت
usance مهلت
leeway مهلت
spaces مهلت
moratoriums مهلت
moratorium مهلت
I will depart the day after tomorrow with the Iran Air. من پس فردا با ایران ایر پرواز می کنم.
the bill will mature to morrow سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
I travel tomorrow [afternoon] . من فردا [بعد از ظهر] به مسافرت می روم.
I'll get there when I get there. <proverb> حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
I wI'll come tommorow if at all. اگر آمدنی باشم فردا می آیم
Dont leave off tI'll tomorrow what you can do today . کار امروز به فردا مگذار (میفکن )
statutory مقرر
regular مقرر
instructions مقرر
due مقرر
regulars مقرر
statutory law مقرر
instruction مقرر
respite مهلت دادن
crediting وعده مهلت
period of grace مهلت پرداخت
credited وعده مهلت
deadline اخرین مهلت
deadlines اخرین مهلت
moratory مهلت دهنده
vacation مرخصی مهلت
moratorium مهلت قانونی
what is the prompt مهلت ان چقدراست
giving a respite مهلت دادن
term of maintenance مهلت نگاهداری
moratoriums مهلت قانونی
moratory مهلت دار
credits وعده مهلت
asking for a respite مهلت خواستن
demur مهلت خواستن
demurred مهلت خواستن
demurring مهلت خواستن
demurs مهلت خواستن
days of grace مهلت اضافی
days of grace ایام مهلت
break طلوع مهلت
breaks طلوع مهلت
credit وعده مهلت
vacations مرخصی مهلت
grace period دوره مهلت
grant a period of grace مهلت دادن
defaulting در موعد مقرر
provide مقرر داشتن
govern مقرر داشتن
provision مقرر کردن
regulars معین مقرر
defaults در موعد مقرر
due لازم مقرر
regular معین مقرر
governed مقرر داشتن
governs مقرر داشتن
provides مقرر داشتن
defaulted در موعد مقرر
default در موعد مقرر
courier station مقرر پیک
due date موعد مقرر
enactive مقرر دارنده
agreed time موعد مقرر
statutory قانونی مقرر
relevant time موعد مقرر
prescript مقرر شده
adjudge مقرر داشتن
pass a resolution مقرر داشتن
thetical مقرر معین
thetic مقرر معین
standards مقرر قانونی
standard مقرر قانونی
ask for days grace دو روز مهلت خواستن
have patience with me بمن مهلت دهید
He gave the inemy no respite . به دشمن مهلت نداد
imparlance مهلت برای مصالحه
Wait a minute . یک دقیقه مهلت بده
long dated دارای مهلت زیاد
imparlance مهلت برای اشتی
cessation قطع کردن مهلت
I want to depart tomorrow morning [noon, afternoon] at ... o'clock. من می خواهم فردا صبح [ظهر شب] ساعت ... حرکت کنم.
tomorow morning . I wI'll leavew for london. فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
code قانون قاعده مقرر
foreordinate از پیش مقرر کردن
adjudging مقرر داشتن دانستن
adjudges مقرر داشتن دانستن
adjudged مقرر داشتن دانستن
assigns مقرر داشتن گماشتن
assigned مقرر داشتن گماشتن
foreordain از پیش مقرر کردن
assign مقرر داشتن گماشتن
by work کار غیر مقرر
assigning مقرر داشتن گماشتن
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
preordain قبلا مقرر داشتن
reddendum موعد یا مهلت پرداخت اجاره
awarded مقرر داشتن اعطا کردن
standards عیار قانونی استاندارد مقرر
awarding مقرر داشتن اعطا کردن
resolve مقرر داشتن تصمیم گرفتن
resolves مقرر داشتن تصمیم گرفتن
awards مقرر داشتن اعطا کردن
award مقرر داشتن اعطا کردن
standard عیار قانونی استاندارد مقرر
Application may be filed by ... مهلت ارائه تقاضا نامه تا ... است.
To give somebody a few days grace . بکسی چند روز مهلت دادن
Never put off till tomorrow what maybe done today. <proverb> آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
avouch مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
short shrift مهلت مختصربرای اقرار بگناه پیش از مردن
Her husband cant get a word in edgeways . به همسرش مهلت یک کلمه حرف نمی دهد
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
essoin بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
anticipation سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
there is no time like the present <idiom> سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
cash discount تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
over crowding تعداد ساکنین از میزانی که قانون مسکن مقرر داشته است
contango بهره دیرکرد تسلیم قرضه وسهام مهلت تحویل مبیع به مشتری
limited divorce طلاقی که مدت ان محدود بوده پس ازانقضای مهلت بخودی خودرجوع شود
The City Council has decreed that all dogs must be kept on a leash there. شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
carring over تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
Tune in tomorrow when we'll be exploring what things to look for in a bike computer. کانالتان را فردا [به این برنامه] تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
qualified indorsement فهرنویسی برات یا سفته با ذکرمطلبی که مسئوولیت فهرنویس را نسبت به ان چه قانون مقرر داشته است محدودتر یا وسیعتر کند
accelerated depreciation استهلاک زودرس [روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
In the fullness lf time . به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
expiration انتهای مهلت منقصی شدن سپری شدن
expirations انتهای مهلت منقصی شدن سپری شدن
singly جدا جدا فردا فرد
usance مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
quando acciderint وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com