Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
English
Persian
keep an open house
مهمان نواز بودن
to keep an open house
مهمان نواز بودن
Other Matches
hospitable
مهمان نواز
hospitable
غریب نواز مهمان نوازانه
open doored
در خانه باز مهمان نواز
to be a crowd-pleaser
مردم نواز بودن
to eat salt with a person
باکسی نان ونمک خوردن مهمان کسی بودن
xenial
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
recitalist
تک نواز
reciter
تک نواز
gallant
زن نواز
soloist
تک نواز
soloists
تک نواز
trombonists
ترومبون نواز
trombonist
ترومبون نواز
pianists
پیانو نواز
mandolinist
ماندولین نواز
harper
چنگ نواز
pianist
پیانو نواز
gracious
زیر دست نواز
glee
ساز و نواز اسباب موسیقی
guests
مهمان
guest
مهمان
visitator
مهمان
hosts
مهمان دار
hosteler
مهمان دار
guest chamber
اطاق مهمان
inhospitableness
مهمان ننوازی
treat
مهمان کردن
hosting
مهمان دار
hosted
مهمان دار
host
مهمان دار
i was under his roof
مهمان او بودم
gatecrashers
مهمان ناخوانده
banquets
مهمان کردن
banquet
مهمان کردن
treats
مهمان کردن
gatecrasher
مهمان ناخوانده
guest room
اطاق مهمان
guest-room
اطاق مهمان
guest-rooms
اطاق مهمان
guests
مهمان کردن
guest
مهمان کردن
rest house
مهمان سرا
inhospitable
مهمان ننواز
open house
پذیرایی از مهمان
bidden guest
مهمان خوانده
hospitalization
مهمان نوازی
guest computer
کامپیوتر مهمان
hospitality
مهمان نوازی
treated
مهمان کردن
rabble-rouser
نی نواز
[با نوازش مردم را تلسم می کند]
[اصطلاح مجازی]
Pied Piper
نی نواز
[با نوازش مردم را تلسم می کند]
[اصطلاح مجازی]
visitors
مهمان رسمی نظامی
inhospitably
بدون مهمان نوازی
inhospitality
فقدان مهمان نوازی
goest operating system
سیستم عامل مهمان
visitor
دیدن کننده مهمان
hospitably
از روی مهمان نوازی
visitors
دیدن کننده مهمان
visiter
دیدن کننده مهمان
visitor
مهمان رسمی نظامی
centred
محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
centered
محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
centre
محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
centers
محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
invited
مهمان کردن وعده دادن
invites
مهمان کردن وعده دادن
invite
مهمان کردن وعده دادن
wear out one's welcome
<idiom>
مهمان دو روزه عزیز است
We are expecting guests for dinner .
برای شام مهمان داریم
Please be my guest.
خواهش می کنم مهمان من با شید
That evening we had company .
آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
The Pied Piper of Hamelin
نی نواز هاملن
[با نوازش موشها را تلسم میکرد و به رودخانه میبرد غرق شوند]
endless
بخش متمادی نواز ضبط یا چندین دستور کامپیوتری که پیامی تکرار میشود
When in Rome, do as the Romans do!
<idiom>
خود را به آداب و رسوم کشور مهمان وفق بده.
roll out the red carpet
<idiom>
برای خوشآمد فرش زیرپای مهمان پهن کردن
compact
نواز مغناطیسی که درون یک جعبه پلاستیکی استاندارد است که در کامپیوترهای خانگی برای ذخیره سازی به کار می رود
compacts
نواز مغناطیسی که درون یک جعبه پلاستیکی استاندارد است که در کامپیوترهای خانگی برای ذخیره سازی به کار می رود
compacting
نواز مغناطیسی که درون یک جعبه پلاستیکی استاندارد است که در کامپیوترهای خانگی برای ذخیره سازی به کار می رود
compacted
نواز مغناطیسی که درون یک جعبه پلاستیکی استاندارد است که در کامپیوترهای خانگی برای ذخیره سازی به کار می رود
homestay
خانواده مهمان دار
[کسی که برای آموزش زبان یا فرهنگ در آن کشور می گذراند]
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
dat
درایو مکانیکی که داده را روی نواز DAT ضبط میکند و ازنوار بازیابی میکند
The guest brings his own portion .
<proverb>
مهمان روزى خود را با خود مى آورد .
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
violinist
ویولن زن ویولن نواز
violist
ویولن زن ویولن نواز
violinists
ویولن زن ویولن نواز
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
consist
شامل بودن عبارت بودن از
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
consists
شامل بودن عبارت بودن از
depend
مربوط بودن منوط بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
having
مالک بودن ناگزیر بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
abut
مماس بودن مجاور بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
haze
گرفته بودن مغموم بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
owes
مدیون بودن مرهون بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
stand
بودن واقع بودن
profiteers
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
justness
حق بودن
teem
پر بودن
intend
بر ان بودن
intending
بر ان بودن
suffice
بس بودن
to find oneself
بودن
intends
بر ان بودن
last
[be enough]
بس بودن
be sufficient
بس بودن
reach
بس بودن
to hold water
ضد آب بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com