English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (32 milliseconds)
English Persian
invite مهمان کردن وعده دادن
invited مهمان کردن وعده دادن
invites مهمان کردن وعده دادن
Other Matches
promise نوید انتظار وعده دادن
promises نوید انتظار وعده دادن
invitations وعده خواهی وعده گیری
invitation وعده خواهی وعده گیری
xenial مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
treated مهمان کردن
treats مهمان کردن
treat مهمان کردن
banquet مهمان کردن
banquets مهمان کردن
guest مهمان کردن
guests مهمان کردن
contango با وعده معامله کردن
person to his promise کسی را ملزم به ایفای وعده کردن
roll out the red carpet <idiom> برای خوشآمد فرش زیرپای مهمان پهن کردن
visitator مهمان
guests مهمان
guest مهمان
hosteler مهمان دار
open house پذیرایی از مهمان
guest computer کامپیوتر مهمان
hospitable مهمان نواز
inhospitableness مهمان ننوازی
gatecrashers مهمان ناخوانده
hospitalization مهمان نوازی
hosts مهمان دار
i was under his roof مهمان او بودم
hospitality مهمان نوازی
gatecrasher مهمان ناخوانده
guest chamber اطاق مهمان
bidden guest مهمان خوانده
host مهمان دار
hosted مهمان دار
hosting مهمان دار
inhospitable مهمان ننواز
guest-rooms اطاق مهمان
guest-room اطاق مهمان
guest room اطاق مهمان
rest house مهمان سرا
visiter دیدن کننده مهمان
visitors مهمان رسمی نظامی
visitors دیدن کننده مهمان
visitor مهمان رسمی نظامی
keep an open house مهمان نواز بودن
inhospitality فقدان مهمان نوازی
inhospitably بدون مهمان نوازی
goest operating system سیستم عامل مهمان
visitor دیدن کننده مهمان
to keep an open house مهمان نواز بودن
hospitably از روی مهمان نوازی
promise وعده
termless بی وعده
punctually در سر وعده
vowing وعده
vows وعده
payable at sight بی وعده
vow وعده
usance وعده
vowed وعده
behest وعده
promises وعده
hospitable غریب نواز مهمان نوازانه
open doored در خانه باز مهمان نواز
We are expecting guests for dinner . برای شام مهمان داریم
Please be my guest. خواهش می کنم مهمان من با شید
wear out one's welcome <idiom> مهمان دو روزه عزیز است
usance bill برات به وعده
credit وعده مهلت
on six mounth scredit با ششماه وعده
crediting وعده مهلت
punctual payment پرداخت در سر وعده
credits وعده مهلت
cop-outs خلف وعده
forward delivery تحویل به وعده
forward dealing معامله به وعده
promissory وعده اور
promisor وعده دهنده
due at a specified date after sight وعده دار
plea وعده مشروط
pleas وعده مشروط
payable at maturity وعده دار
cop-out خلف وعده
postdated cheque چک وعده دار
rendezvous وعده گاه
usance وعده فرجه
rendezvous area وعده گاه
hest امریه وعده
credited وعده مهلت
appointments وعده ملاقات
appointment وعده ملاقات
appointed day وعده ملاقات
date [appointment] وعده ملاقات
That evening we had company . آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
invites خواندن وعده گرفتن
helping یک وعده یا پرس خوراک
invited خواندن وعده گرفتن
helpings یک وعده یا پرس خوراک
appointed days وعده های ملاقات
i rest upon your promise من به وعده شما است
appointments وعده های ملاقات
invite خواندن وعده گرفتن
on credit month's وام با وعده ..... ماهه
matured وعدهای وعده دار
So much for her promises . این هم از وعده های او
maturity وعده یا موعد پرداخت
usance برات وعده دار
dates [appointments] وعده های ملاقات
redezvous وعده ملاقات اجتماع مجدد
the bill is undue وعده برات نرسیده است
meal times زمان وعده های غذا
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
to eat salt with a person باکسی نان ونمک خوردن مهمان کسی بودن
When in Rome, do as the Romans do! <idiom> خود را به آداب و رسوم کشور مهمان وفق بده.
the bill has come to maturity وعده پرداخت برات رسیده است
the bill of has come to mature وعده پرداخت برات رسیده است
for half board برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
He gave us to understand that he would help us. او [مرد] وعده داد که به ما کمک خواهد کرد.
for full board برای تختخواب و تمام وعده های غذا
make it up to someone <idiom> انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
homestay خانواده مهمان دار [کسی که برای آموزش زبان یا فرهنگ در آن کشور می گذراند]
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
The guest brings his own portion . <proverb> مهمان روزى خود را با خود مى آورد .
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
designs پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
design پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
appointments قرار ملاقات وعده ملاقات
appointment قرار ملاقات وعده ملاقات
A post - dated check . چک مدت دار ( وعده دار )
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
lays قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
receives اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receive اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
lay قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicates اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
out lawry طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
anneal نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
to veer and heul پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
pay جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
designating انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
compensated تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensates تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
introduces وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced وارد کردن نشان دادن داخل کردن
propagating منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
compensate تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
set out شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
connects اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
hire اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
to adjust وفق دادن [سازگار کردن] [مطابق کردن ]
statement بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
hires اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
propagates منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
hiring اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
statements بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
designates انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
propagated منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
designate انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
introduce وارد کردن نشان دادن داخل کردن
mount ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
mounts ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
connect اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ammoniate با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
to offer تقدیم کردن [دادن]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com