Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 196 (9 milliseconds)
English
Persian
putter
مهمل گشتن
puttered
مهمل گشتن
puttering
مهمل گشتن
putters
مهمل گشتن
Other Matches
trashier
مهمل
waggish
مهمل
do nothing
مهمل
flapdoodle
مهمل
trashiest
مهمل
havers
مهمل
fiddle faddle
مهمل
waggishly
مهمل
nerts
مهمل
blatherer
مهمل گو
nonsense
مهمل
bosh
مهمل
twaddler
مهمل گو
trash
مهمل
rubbishing
مهمل
trashed
مهمل
trashy
مهمل
trashes
مهمل
trashing
مهمل
otiose
مهمل بی نفع
to talk nonsense
مهمل گفتن
rubbishy
مهمل چرند
ridiculously
بطور مهمل
trumpery
سخن مهمل
goofy
لوس و مهمل
goofiest
لوس و مهمل
goofier
لوس و مهمل
preposterous
مهمل مضحک
paradoxical
مهمل نما
piffle
مهمل گویی
paradoxes
مهمل نما
scowler
ادم مهمل
preposterously
بطور مهمل
idiolalia
مهمل گویی
gamester
هرزه و مهمل
dud
ادم مهمل
paradox
مهمل نما
hocus pocus
چیزبی معنی مهمل
to talk rubbish
چرندیا مهمل گفتن
absurdities test
ازمون مهمل یابی
it is purely absurd
صرف پوچ یا مهمل است
paradoxical
در فاهر مهمل و درواقع درست
paradoxically
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
bobtail
اسب یا سگ دم کل هرچیز ناقص یامختصر شده ادم مهمل
to knock about
ول گشتن
strangle
ول گشتن
search
گشتن
roams
گشتن
roaming
گشتن
roamed
گشتن
to go about
گشتن
swivel
گشتن
searched
گشتن
go about
گشتن
hang around
ول گشتن
to muck a bout
ول گشتن
to poke a bout
ول گشتن
searches
گشتن
searchingly
گشتن
seach
گشتن
to fool about
ول گشتن
swivels
گشتن
swivelled
گشتن
roam
گشتن
To loaf about . To loiter .
ول گشتن
sloshes
ول گشتن
slosh
ول گشتن
seek
گشتن
seeking
گشتن
putters
ول گشتن
puttering
ول گشتن
puttered
ول گشتن
putter
ول گشتن
seeks
گشتن
sloshing
ول گشتن
turns
گشتن چرخیدن
grows
شدن گشتن
troll
گشتن سراییدن
trolls
گشتن سراییدن
to rev up
تند گشتن
to fish in troubled waters
پی بازاراشفته گشتن
to prospect
[for]
گشتن
[بدنبال]
to search for anything
پی چیزی گشتن
grow
شدن گشتن
to look for work
پی کار گشتن
ranksack
خوب گشتن
to look for anything
چیزی گشتن
fossick
خوب گشتن
turn
گشتن چرخیدن
circumambulate
بدورچیزی گشتن
to draw blank
گشتن وچیزی
orbit
بدورمداری گشتن
circumvolve
دور گشتن
orbits
بدورمداری گشتن
orbited
بدورمداری گشتن
to turn round
دور گشتن
trundling
گشتن چرخیدن
trundl
غلتیدن گشتن
To look for a pretext ( an excuse ).
پی بهانه گشتن
To adore (dote on) someone.
دورکسی گشتن
trundle
گشتن چرخیدن
idle
ازاد گشتن
idled
ازاد گشتن
idles
ازاد گشتن
trundled
گشتن چرخیدن
idlest
ازاد گشتن
trundles
گشتن چرخیدن
to wait one's leisure
پی فرصت گشتن
prowled
درپی شکار گشتن
hang about
گشتن پرسه زدن
traipse
سرگردان بودن ول گشتن
traipsed
سرگردان بودن ول گشتن
traipsing
سرگردان بودن ول گشتن
encircle
دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircled
دورچیزی گشتن دربرداشتن
goggle
چپ نگاه کردن گشتن
grope
در تاریکی پی چیزی گشتن
groped
در تاریکی پی چیزی گشتن
prowl
درپی شکار گشتن
to grope for anything
درتاریکی پی چیزی گشتن
groping
در تاریکی پی چیزی گشتن
slue
بدور محورثابتی گشتن
to hang about
گشتن معطل شدن
prowling
درپی شکار گشتن
prowls
درپی شکار گشتن
gropes
در تاریکی پی چیزی گشتن
encircles
دورچیزی گشتن دربرداشتن
grabble
با دست پی چیزی گشتن
go
گشتن رواج داشتن
goes
گشتن رواج داشتن
to search
گشتن
[جستجو کردن]
scrounge around
<idiom>
درپی چیزی گشتن
pound the pavement
<idiom>
دنبال کار گشتن
look (someone) up
<idiom>
به دنبال کسی گشتن
roll
غلت خوردن گشتن
traipses
سرگردان بودن ول گشتن
ask for trouble
<idiom>
دنبال دردسر گشتن
goggled
چپ نگاه کردن گشتن
goggling
چپ نگاه کردن گشتن
encircling
دورچیزی گشتن دربرداشتن
orb
بدور چیزی گشتن
orbs
بدور چیزی گشتن
rolls
غلت خوردن گشتن
rolled
غلت خوردن گشتن
to always look for things to find fault with
همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
to patrol a town
برای پاسبانی دورشهر گشتن
look (something) up
<idiom>
به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
pivot
روی پاشنه گشتن چرخیدن
revved
تند گشتن دور برداشتن
revs
تند گشتن دور برداشتن
rev
تند گشتن دور برداشتن
rummaging
بهم زدن خوب گشتن
rummages
بهم زدن خوب گشتن
rummage
بهم زدن خوب گشتن
swirls
گشتن باعث چرخش شدن
swirling
گشتن باعث چرخش شدن
swirled
گشتن باعث چرخش شدن
swirl
گشتن باعث چرخش شدن
pivots
روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivoted
روی پاشنه گشتن چرخیدن
revving
تند گشتن دور برداشتن
orb
بدور مدار معینی گشتن
orbs
بدور مدار معینی گشتن
rotates
دور محور خود گشتن
forage
پی علف گشتن کاوش کردن
foraged
پی علف گشتن کاوش کردن
forages
پی علف گشتن کاوش کردن
rotated
دور محور خود گشتن
rotate
دور محور خود گشتن
foraging
پی علف گشتن کاوش کردن
rummaged
بهم زدن خوب گشتن
sinecures
وفیفه گرفتن وول گشتن
sinecure
وفیفه گرفتن وول گشتن
it is purely absurd
کاملا بی معنی یا پوچ است مهمل صرف است
to grabble for anything
چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
backing up the wrong tree
<idiom>
[دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
circuit
دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to seek a position
جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
circuits
دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to outflank an army
گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
to search
[for]
[someone]
دنبال
[کسی]
گشتن
[ برای مثال پلیس]
A tale never loses in the telling .
<proverb>
یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
It take one hour there and back.
رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
snoops
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooping
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooped
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoop
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
straggle
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggled
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggling
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggles
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com