English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 78 (5 milliseconds)
English Persian
pea souper مه غلیظ زردرنگ
pea-souper مه غلیظ زردرنگ
pea-soupers مه غلیظ زردرنگ
Other Matches
sallow زردرنگ کردن
flemish brick نوعی اجر سخت و زردرنگ مخصوص اجرفرش
densest غلیظ
grumous غلیظ
dreggy غلیظ
dense fog مه بس غلیظ
dense غلیظ
denser غلیظ
concentrated غلیظ
fulsome غلیظ
thick fog مه غلیظ
sizy غلیظ
smokes مه غلیظ
smoke مه غلیظ
incrassate غلیظ شدن
caliginous تار غلیظ
heavy accent لهجه غلیظ
thickeners غلیظ کننده
condensable غلیظ شدنی
incrassate غلیظ گردن
semiliquid مایع غلیظ
potage ابگوشت غلیظ
consomme ابگوشت غلیظ
massy متراکم غلیظ
loblolly اش اماج غلیظ
inspissation غلیظ سازی
thickener غلیظ کننده
thickens غلیظ شدن
thickest غلیظ سفت
bodies غلیظ کردن
enrichment غلیظ کردن
thicken غلیظ شدن
concentrations غلیظ سازی
thickened غلیظ شدن
slabs غلیظ لیز
slab غلیظ لیز
concentration غلیظ سازی
thicker غلیظ سفت
thick غلیظ سفت
body غلیظ کردن
impaste رنگ غلیظ زدن به
heaviest غلیظ خواب الود
heavy غلیظ خواب الود
cream of lime دوغاب اهک غلیظ
pea soupy غلیظ و زرد رنگ
heavies غلیظ خواب الود
heavier غلیظ خواب الود
thickening agent عامل غلیظ کننده
burr غلیظ تلفظ کردن
burred غلیظ تلفظ کردن
burring غلیظ تلفظ کردن
burrs غلیظ تلفظ کردن
Blood is thicker than water . <proverb> خون از آب غلیظ تر است.
viscid غلیظ وشیره مانند
smoke out <idiom> درمه غلیظ گیر کردن
wilson cloud نوعی ابر غلیظ و متراکم
sirup محلول غلیظ قندی دارویی
madrilene ابگوشت غلیظ گوجه فرنگی
syrup محلول غلیظ قندی دارویی
syrups محلول غلیظ قندی دارویی
minestrone سوپ غلیظ سبزی ولوبیاوماکارونی
impasto شیوه رنگ زنی غلیظ
smoggy پوشیده از مه غلیظ الوده با دود
sludge لجن غلیظ رسوب مخازن سوخت ناو
accelerating pump پمپ کوچکی که به منظورتامین فوری مخلوط غلیظ سوخت و هوا در کابراتورتعبیه میشود
calendaring قرار دادن الیاف کتان یاپارچه در محلول داغ و غلیظ سود برای افزایش مقاومت وشفافیت ان
auto rich مخلوط غلیظ سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده مخلوط اتوماتیک درکاربوراتور ثابت نگهداشته میشود
condensing منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
condenses منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
condense منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
thickeners غلیظ کننده پرپشت کننده
thickener غلیظ کننده پرپشت کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com