Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
full pay	مواجب تمام
Other Matches
stipends	مواجب
salary	مواجب
stipend	مواجب
emoluments	مواجب
emolument	مواجب
salaries	مواجب
evangelists	واعظ بی مواجب
monthly salary	مواجب ماهیانه
evangelist	واعظ بی مواجب
to be on the pay roll	مواجب یا مزد گرفتن
toincrease any one's salary	مواجب کسیرا افزودن
privat docent or zent	اموزگارمجازدردانشگاه که که مواجب ازدانشجویان می گیرد
beta software	نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminated	تمام شدن تمام کردن
terminate	تمام شدن تمام کردن
terminates	تمام شدن تمام کردن
adobe type manager	استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster	سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
lap	یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lapped	یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy	اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
panoramas	تمام نما اینه تمام نما
full track	تمام شنی خودرو تمام شنی
panorama	تمام نما اینه تمام نما
off	تمام
out-and-out	تمام
thorough	تمام
through	تمام
It's over.	تمام شد.
out and out	تمام
full length	تمام قد
incomplete	نا تمام
full	تمام
whole	تمام
entire	تمام
it is all up	تمام شد
full-length	تمام قد
whole length	تمام قد
thru	تمام
full-face	تمام رخ
full face	تمام رخ
fullest	تمام
complete	تمام
completed	تمام
completes	تمام
completing	تمام
yame	تمام
rounded	پر تمام
all night	در تمام شب
lion's share	تمام
due	تمام شده
rounded	تمام شده
inchoate	نیمه تمام
thru	تمام شده
round d.	دوجین تمام
short measure full measure	پیمانه تمام
run out of	تمام کردن
rounds complete	تیر تمام شد
thoroughgoing	تمام وکمال
get (something) over with <idiom>	تمام کردن
give out <idiom>	تمام شده
outed	در بیرون تمام
out-	در بیرون تمام
out	در بیرون تمام
fuller	کامل تر تمام تر
go through with <idiom>	تمام کردن
pukka	تمام عیار
go	تمام شدن
goes	تمام شدن
sterling	تمام عیار
defunct	تمام شده
all this	تمام اینها
all d.	در تمام روز
all out	باشدت تمام
all day long <idiom>	تمام روز
all risks	تمام خطرات
f. and fell	تمام بودن
full-scale	تمام عیار
to see through	تمام کردن
full-time	تمام وقت
spring-clean	تمام وکمالتمیزکردن
to eat up	تمام کردن
to draw to an end	تمام شدن
lie-in	تمام شدن
fulfils	تمام کردن
fulfills	تمام کردن
fulfilling	تمام کردن
fulfilled	تمام کردن
fulfil	تمام کردن
full-page	تمام صفحه
to fill out	تمام کردن
par excellence	به تمام معنی
to see out	تمام کردن
to run away with	تمام کردن
use up	تمام کردن
whole hog	تمام راه
to finish off	تمام کردن
yean round	در تمام سال
yearlong	یکسال تمام
dyed-in-the-wool	تمام و کمال
dyed-in-the-wool	به تمام معنی
dyed-in-the-wool	تمام عیار
through	تمام شده
to blow over	تمام شدن
the game is up	بازی تمام شد
unfinished	تمام نشده
the full of the moon	ماه تمام
full	تمام تکمیل
full	تمام قدرت
main	بزرگ تمام
fullest	تمام تکمیل
fullest	تمام قدرت
peter	تمام شدن
A whole week	یک هفته تمام
the whole world	تمام دنیا
wrap up	تمام شدن
thoro	کامل تمام
integrating	تمام کردن
integrates	تمام کردن
integrate	تمام کردن
attains	تمام کردن
attaining	تمام کردن
attained	تمام کردن
attain	تمام کردن
three whole years	سه سال تمام
thorough going	تمام وکمال
thoro	تمام وکمال
exhaustible	تمام شدنی
ammo zero	مهمات تمام
full-blown	تمام شگفته
main	مهم تمام
body and soul <idiom>	با تمام وجود
forth	تمام کردن
finishing	تمام کاری
finished	تمام شده
integral	کامل تمام
cosines	جیب تمام
full moon	ماه تمام
full mouthed	تمام دندان
all	: همه تمام
all-	: همه تمام
f. sixmiles	6میل تمام
holosymmetric	تمام وجه
fiddle away	تمام کردن
finisher	تمام کننده
holohedron	تمام وجهی
fulfill	تمام کردن
full adder	تمام افزایشگر
full automatic	تمام اتوماتیک
full blown	تمام شکفته
full blown	تمام کامل
full duplex	تمام دو رشتهای
full orbed	تمام روشن
fully automatic machine	تمام اتومات
best of both worlds <idiom>	تمام مزایا
get through	تمام کردن
unfailing	تمام نشدنی
wholly	تمام وکمال
give out	تمام شدن
holohedral	تمام وجه
hade	شیب تمام
he is fifty	تمام دارد
fully automatic	تمام اتوماتیک
fullword	تمام کلمه
full pay	حقوق تمام
full scale	تمام عیار
full screen	تمام صفحه
full subtractor	تمام کاهشگر
full time	تمام روز
full tracked	تمام شنی
full tracked	تمام زنجیر
full view	نمای تمام رخ
full wave	تمام موج
full word	تمام کلمه
fullmouthed	تمام دندان
full-blown	تمام کامل
pucka	تمام عیار
pass	تمام شدن
in full	تمام وکمال
processor	تمام کننده
cosecant	قطرفل تمام
payment in full	پرداخت تمام
by all means	با تمام وسائل
cosine	جیب تمام
mast high	تمام افراشته
completive	تمام کننده
over with	تمام شده
depletable	تمام شدنی
consumptible	تمام شدنی
in full fig	درلباس تمام
an a fact	تمام شده
passes	تمام شدن
lie in	تمام شدن
passed	تمام شدن
end of mission	ماموریت تمام
exhausted	تمام شده
consummative	تمام کننده
dear bought	گران تمام شده
construction work in progress	هزینه ساختمانهای نا تمام
full wave rectifier	یکسوکننده تمام موجی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com