Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
consumable stores
مواد فاسد شدنی
Other Matches
perishable
فاسد شدنی
decomposable
فاسد شدنی
deteriorating supplies
اماد فاسد شدنی
deteriorating supplies
تدارکات فاسد شدنی
perishable goods
کالاهای فاسد شدنی
perishable
کالای فاسد شدنی
perishable goods
کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
fixed supply
ذخیره معین کالای فاسد شدنی
To decay . To go bad .
فاسد شدن ( مواد خوراکی وغیره )
Best before:
تا این تاریخ مصرف شود :
[برچسب روی کالاهای فاسد شدنی]
To go bad . To rot . To spoilt .
خراب شدن ( فاسد شدن مواد خوراکی )
to be corrupt to the bones
<idiom>
تا مغز استخوان فاسد بودن
[کسی که ذاتا فاسد است]
spoils
فاسد کردن فاسد شدن
spoiling
فاسد کردن فاسد شدن
spoiled
فاسد کردن فاسد شدن
spoil
فاسد کردن فاسد شدن
lapsable
سلب شدنی ساقط شدنی برگشتنی
lapsible a
ساقط شدنی باطل شدنی
trainable
تربیت شدنی قطار شدنی
ptomaine
مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
durable material
مواد غیراستهلاکی مواد بادوام زیاد
transudate
مواد فرانشت شده مواد مترشحه
dye-stuff
ماده رنگی در رنگرزی الیاف
[این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
magnaflux
نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
enzyme
مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
enzymes
مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
slated items
مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
desiccant
مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
sinister
فاسد
corrupt
فاسد
corrupted
فاسد
abandoned
فاسد
peat
زن فاسد
putrid
فاسد
peccant
فاسد
perverse
فاسد
corrupting
فاسد
defective
فاسد
villainous
فاسد
irregular
فاسد
depraved
فاسد
dissolute
فاسد
corrupts
فاسد
sedition
فاسد
untoward
فاسد
rantipole
فاسد
reprobates
فاسد
reprobate
فاسد
immoral
فاسد
reechy
فاسد
reprobatory
فاسد
roue
فاسد
spoilt
فاسد
gamy
فاسد
gamey
فاسد
rammish
فاسد
vicious
فاسد
rotten
فاسد
disintegrate
فاسد شدن
spoiler
فاسد سازنده
disintegrating
فاسد شدن
vitiate
فاسد کردن
raking
بد اخلاق فاسد
rakes
بد اخلاق فاسد
disintegrates
فاسد شدن
incorruptness
فاسد نشدگی
erode
فاسد شدن
eroded
فاسد شدن
degenerative
فاسد کننده
erodes
فاسد شدن
rake
بد اخلاق فاسد
putrefactive
فاسد کننده
depraver
فاسد کننده
deprave
فاسد کردن
to be spoiled
فاسد کردن
invalid contract
عقد فاسد
invalid
نامعتبر فاسد
invalids
نامعتبر فاسد
addle
فاسد شدن
spoils
فاسد کردن
ruins
فاسد کردن
vitiate
فاسد شدن
vitiated
فاسد شدن
vitiates
فاسد کردن
vitiates
فاسد شدن
vitiating
فاسد کردن
vitiating
فاسد شدن
spoiling
فاسد کردن
ruining
فاسد کردن
spoiled
فاسد کردن
addle
گندیده فاسد
to be off
[British E]
فاسد شدن
to be spoiled
فاسد شدن
vitiated
فاسد کردن
to be off
[British E]
فاسد کردن
indecomposable
فاسد نشدنی
spoil
فاسد کردن
addle
فاسد کردن
ruin
فاسد کردن
heretic
فاسد العقیده
fox wood
چوب فاسد
corrupting
فاسد کردن
corrupts
فاسد کردن
highs
اندکی فاسد
cankery
فاسد کننده
to go to the bad
فاسد شدن
harlots
فاسد الاخلاق
high
اندکی فاسد
highest
اندکی فاسد
tainted
فاسد دارایکیفیتپائین
viciously
بطور فاسد
rotter
ادم فاسد
vendible
پولکی فاسد
vendable
پولکی فاسد
viler
فاسد بداخلاق
rotters
ادم فاسد
vile
فاسد بداخلاق
eroding
فاسد شدن
Adegenerate ( decadent ) race .
نژاد فاسد
heretics
فاسد العقیده
corrosive
فاسد کننده
incorruptible
فاسد نشدنی
invalid sale
بیع فاسد
imperishable
فاسد نشدنی
corrupt
فاسد کردن
love alce
ادم فاسد
harlot
فاسد الاخلاق
rankly
بطور فاسد
foxed
فاسد شده
corrupted
فاسد کردن
vilest
فاسد بداخلاق
perishable
کالای فاسد شونده
inquinate
فاسد یا پلید کردن
putridly
بطور گندیده یا فاسد
scurvied
دارای خون فاسد
putrefy
پوسیدن فاسد شدن
putrefies
پوسیدن فاسد شدن
putrefied
پوسیدن فاسد شدن
rancid
باد خورده فاسد
maladies
فاسد شدگی بیماری
morbidly
بطور ناخوشی یا فاسد
putrefying
پوسیدن فاسد شدن
you will spoil the child
بچه را فاسد خواهیدکرد
malady
فاسد شدگی بیماری
nonperishable items
اقلام فاسد نشدنی
The decay of the teeth .
فاسد شده دندانها
ruining
از بین رفتن فاسد شدن
bomb cemetery
محل تجمع بمبهای فاسد
ruins
از بین رفتن فاسد شدن
crumblings
فاسد شده زوال یافته
putrescine
ماده سمی در گوشت فاسد
Her morals are corruted .
اخلاقش فاسد شده است
spoilsman
تباه کننده فاسد سازنده
ruin
از بین رفتن فاسد شدن
decayed
فاسد شدن تنزل کردن
decay
فاسد شدن تنزل کردن
decaying
فاسد شدن تنزل کردن
decays
فاسد شدن تنزل کردن
weather beaten
در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
to have gone off
[British E]
فاسد شدن
[غذا]
[اصطلاح روزمره]
necrotic
دارای بافت مرده یااستخوان فاسد
gangrene
فاسد شدن قانقاریا بوجود امدن
antimateriel agent
عامل مخصوص فاسد کردن اماد
leaker
گلوله یا بمب شیمیایی فاسد یاخراب
cankerous
وابسته به اکله یا ماشرا فاسد کننده
to languish
فاسد شدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
durable goods
کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
The rotten apple injures its neigbours.
<proverb>
یک سیب فاسد ,سیبهاى اطرافش را خراب مى کند.
duff
سبزیهای فاسد جنگل خاکه زغال سنگ
water-soluble
حل شدنی در آب
pracitcable
شدنی
dissolvable
اب شدنی
collapsible
له شدنی
dissolvable
حل شدنی
doable
شدنی
workable
<adj.>
شدنی
ramrod
خم شدنی
ramrods
خم شدنی
feasible
شدنی
solvable
حل شدنی
solvency
حل شدنی
makable
<adj.>
شدنی
resolvable
حل شدنی
solubility
حل شدنی
dissoluble
حل شدنی
executable
<adj.>
شدنی
contrivable
<adj.>
شدنی
doable
<adj.>
شدنی
feasible
<adj.>
شدنی
makable
[spv. makeable]
<adj.>
شدنی
makeable
<adj.>
شدنی
achievable
<adj.>
شدنی
possible
شدنی
practicable
<adj.>
شدنی
possible
[doable, feasible]
<adj.>
شدنی
manageable
<adj.>
شدنی
forfoitable
ضبط شدنی
foregettable
فراموش شدنی
conquerable
مغلوب شدنی
resoluble
تجزیه شدنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com