English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
physiognomically موافق علم قیافه شناسی
Other Matches
physignomy قیافه شناسی
physiognomies قیافه شناسی سیما
physiognomy قیافه شناسی سیما
physiognomic وابسته به قیافه شناسی سیما شناس
physiognomical مربوط به قیافه شناسی تشخیص دهنده
physiognomonic تشخیس دهنده وابسته به قیافه شناسی
entomology حشره شناسی [حشره شناسی] [جانور شناسی] [رشته دانشگاهی]
countenance قیافه
looks قیافه
expression قیافه
unfavorable بد قیافه
snoot قیافه
sight قیافه
sights قیافه
leer قیافه
leered قیافه
leering قیافه
leers قیافه
expressions قیافه
mien قیافه
countenancing قیافه
look قیافه
gestured قیافه
looked قیافه
gesturing قیافه
gesture قیافه
countenances قیافه
countenanced قیافه
facial expression قیافه
psychbiology علم مطالعه ارتباط میان روانشناسی وزیست شناسی زیست شناسی روانی
bionomics زیوه شناسی شاخهای از علم زیست شناسی که از رابطه موجودات زنده بامحیطبحث میکند
philological وابسته به واژه شناسی یازبان شناسی تاریخی وتطبیقی
semblance قیافه فن قوی
grimness قیافه سبع
To strike an a attitude . To put on a stern look . قیافه گرفتن
death masks قیافه مرده
death mask قیافه مرده
pose قیافه گرفتن
gest قیافه اشاره
geste قیافه اشاره
posed قیافه گرفتن
poses قیافه گرفتن
posing قیافه گرفتن
goodlooking خوش قیافه
expressionless قیافه ناگویا
good-looking <adj.> خوش قیافه
pull a long face <idiom> قیافه گرفتن
gauntly با قیافه بدsmear
physiognomist قیافه شناس
bacteriologic مربوط به میکرب شناسی وابسته به باکتری شناسی
philology زبان شناسی تاریخی وتطبیقی واژه شناسی
lateral meniscus منیسک خارجی [کالبد شناسی] [زیست شناسی]
masquerade قیافه فاهری بخوددادن
to keep one's countenance قیافه خودراتغییر دادن
masqueraded قیافه فاهری بخوددادن
disguises تغییر قیافه دادن
deadpan قیافه خشک و بی روح
as plain as a pikestaff <idiom> مثل شیربرنج [قیافه]
disguised تغییر قیافه دادن
handsome خوش قیافه زیبا
disguise تغییر قیافه دادن
disguising تغییر قیافه دادن
masquerades قیافه فاهری بخوددادن
to have the g.in one's face قیافه شوم داشتن
poseur ژستو قیافه گیر
poser ژستو قیافه گیر
posers ژستو قیافه گیر
leer رنگ قیافه منظر
masquerading قیافه فاهری بخوددادن
poseurs ژستو قیافه گیر
leered رنگ قیافه منظر
leering رنگ قیافه منظر
looker خوش قیافه نگهدار
leers رنگ قیافه منظر
disguisement تغییر قیافه یا جامه پوشیدگی
poses قیافه گیری برای عکسبرداری
pokerface قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
posing قیافه گیری برای عکسبرداری
snoot شکلک دراوردن قیافه گرفتن
solid looking دارای قیافه جامد وبیروح
deadpan قیافه خشک و بی روح داشتن
posed قیافه گیری برای عکسبرداری
pose قیافه گیری برای عکسبرداری
She is beginning to lose her looks . قیافه اش را دارد از دست می دهد
to change one's countenance تغییر قیافه یا رنگ دادن
snooty دارای قیافه تحقیر امیز
guise تغییر قیافه لباس مبدل
She is a good – looker . دختر خوش قیافه ای است
guises تغییر قیافه لباس مبدل
immunogenetics رشتهای از اتم شناسی که درباره روابط مرض و وراثبت یا نژاد بحث میکند مطالعه ارتباط داخلی از لحاظ زیست شناسی
The town has a European look. این شهر قیافه اروپایی دارد
There were some angry looks in the crowd . قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
straight face چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
attune موافق
concordant موافق
congruous موافق
consentaneous موافق
consentient موافق
non concurrent نا موافق
attuned موافق
in suit with موافق با
in suit with موافق
in keeping موافق
prosodiacal موافق
agreeably to موافق
according موافق
sympathetic موافق
agreed موافق
textually موافق نص
respondents موافق
respondent موافق
accordant موافق
consilient موافق
amicable موافق
prosodial موافق
pro- له موافق
pro له موافق
congruent موافق
sympathisers موافق
compossible <adj.> موافق
incompatible نا موافق
sympathizer موافق
compatible <adj.> موافق
compliant موافق
sympathizers موافق
You look ridiculous in that old hat . با این کلاه قدیمی قیافه ات مسخره شده
She flirts with every handsome man she meets . برای هر مرد خوش قیافه ای قر وغمزه می آید
fellow countryman موافق کردن
fellow countryman موافق شدن
disagreeing موافق نبودن
disagrees موافق نبودن
non placer موافق نیستم
in accordance with مطابق موافق
fair tide جریان اب موافق
fair wind باد موافق
to my satisfaction موافق دلخواه من
see eye to eye <idiom> موافق بودن
disagreed موافق نبودن
to go along موافق بودن
placet رای موافق
prorenata شخص موافق
disagree موافق نبودن
consistently بطور موافق
prorenata نسبت موافق
string along موافق بودن
rationally موافق عقل
after ones own heart موافق دلخواه
favourable موافق مطلوب
shaken موافق شیوه
satisfactorily موافق دلخواه
accomodating راحت موافق
palatably موافق ذائقه
after one's will موافق میل
agonist muscle عضله موافق
at will موافق میل
adapt موافق بودن
truly موافق باحقایق
friendly مهربان موافق
friendliest مهربان موافق
friendlies مهربان موافق
friendlier مهربان موافق
quarter wind باد موافق
compatibly بطور موافق
yea رای موافق
harmoniously بطور موافق
go along موافق بودن
zoo ecology قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
karyology هسته شناسی مبحثی ازعلم سلول شناسی ک ه درباره تشریح هسته سلولی وساحتمان کروموسوم بحث میکند
typology گونه شناسی نوع شناسی
kinematics حرکت شناسی جنبش شناسی
neurologic وابسته به عصب شناسی یا پی شناسی
genetically موافق علم پیدایش
quite the thing موافق سبک روز
geodetically موافق قاعده پیمایش
scientifically موافق اصول علمی
genealogically موافق شجره نامه
physically موافق علم فیزیک
to a toa praposal باپیشنهادی موافق بودن
naturalistic موافق با اصول طبیعی
to bring in to line وفق دادن موافق
accommodatingly بطور موافق راحت
harmonious موزون سازگار موافق
no deal <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
concurring opinion رای موافق مشروط
to agree on something موافق بودن با چیزی
comkpliant موافق اجابت کننده
geometrically موافق علم هندسه
crony رفیق موافق هم اطاق
cronies رفیق موافق هم اطاق
no cigar <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
in tune <idiom> با یکدیگر موافق بودن
can not judge a book by its cover <idiom> [چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
harmonize موافق کردن هم اهنگ شدن
to put over a play موافق بدادن نمایشی شدن
harmonises موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonised موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonising موافق کردن هم اهنگ شدن
adapting وفق دادن موافق بودن
she always had her way همیشه موافق میل اوعمل می شد
pros and cons موافق و مخالف طرفداران و منتقدان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com