English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
dead stock موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
Search result with all words
dead stock موجودی بی ارزش یا غیرقابل فروش سرمایه بیکار
Other Matches
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
appreciations افزایش ارزش دارایی و موجودی
appreciation افزایش ارزش دارایی و موجودی
earmarked stock موجودی تخصیص یافته موجودی اختصاصی
stock evaluation بررسی موجودی انبار ارزیابی موجودی
perpetual inventory فهرست دائمی موجودی موجودی دائم
stockades جزء موجودی نگهداشتن موجودی انبار
stockade جزء موجودی نگهداشتن موجودی انبار
woollen draper پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
indiscernible غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
stock موجودی موجودی کالا
stocked موجودی موجودی کالا
book value ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
ad valorem به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
on licence پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
pearlies جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
wine seller میفروش باده فروش شراب فروش خمار
value added قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
end با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
no par value بدون ارزش واقعی بی ارزش
axiological وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
sale maximization به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
sales force نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
hard sell سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
carried با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
optional claiming race مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
currency devaluation کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
periodic stock check کنترل متناوب موجودی کنترل موجودی در دورههای متناوب
foreign military sales فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
furriers خز فروش پوست فروش
furrier خز فروش پوست فروش
sales promotion افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
stock موجودی
balance in hand موجودی
assets موجودی
minimum stock level موجودی
holding موجودی
stocked موجودی
supplies موجودی
store موجودی
storing موجودی
repertoire موجودی
financial assets موجودی مالی
surplus stock موجودی اضافی
stock record سابقه موجودی
stock check کنترل موجودی
exhaust bin level اتمام موجودی
exhaust bin level فاقد موجودی
excess stock موجودی مازاد
quick assets موجودی نقدشو
inventories موجودی کالا
stock taking رسیدگی به موجودی
capital stock موجودی سرمایه
surplus stock موجودی مازاد
idle stock موجودی بی مصرف
funded موجودی سرمایه
out of stock;ex stock از موجودی یاذخیره
active stock موجودی فعال
stock accounting حسابداری موجودی
stock account حساب موجودی
stock adjustment تعدیل موجودی
inventory موجودی کالا
stock valuation ارزیابی موجودی
buffer stock موجودی ذخیره
inventory لیست موجودی
stock adjustment تطبیق موجودی
inventory فهرست موجودی
buffer stock موجودی احتیاطی
business inventories موجودی تجاری
stock control کنترل موجودی
complete inventory موجودی کامل
supplying موجودی جایگیرموقتی
supplied موجودی جایگیرموقتی
fund موجودی سرمایه
instruction repertoire موجودی دستورالعمل
supply موجودی لزوم
funded موجودی دارائی
danger warning level حداقل موجودی
supply موجودی جایگیرموقتی
stock موجودی ذخیره
stock به موجودی افزودن
cycle stock موجودی فعال
inventory control کنترل موجودی
inventory discrepancy اختلاف موجودی
inventory management مدیریت موجودی
consumable stock موجودی مصرفی
stock audit حسابرسی موجودی
supplying موجودی لزوم
safety stock موجودی تضمینی
stocked به موجودی افزودن
supplied موجودی لزوم
warehouse stock موجودی انبار
continuous inventory موجودی مستمر
stocked موجودی ذخیره
reserve stock موجودی ذخیره
fund موجودی دارائی
stocked موجودی انبار
valuation of stock ارزیابی موجودی
stock موجودی انبار
raw stock موجودی مواد خام
stock handling cost هزینه جابجایی موجودی
raw material stock موجودی مواد اولیه
stocked موجودی کالا ذخیره
spares stock موجودی لوازم یدکی
continuous stock control کنترل مستمر موجودی
base stock control کنترل موجودی مبنا
stockage وسایل موجودی در انبار
cyclical stock check کنترل موجودی دورهای
continuous stock taking رسیدگی مستمر موجودی
stock in trade موجودی کالای مغازه
stock موجودی کالا ذخیره
stock talking سیاهه برداری از موجودی
stock control کنترل موجودی انبار
portfolio موجودی اوراق بهادار
portfolios موجودی اوراق بهادار
safety stock موجودی ذخیره انبار
inventory reconciliation تطبیق اسناد موجودی
wardrobes اشکاف موجودی لباس
to lay in a stock موجودی تهیه کردن
wardrobe اشکاف موجودی لباس
assets موجودی شخص ورشکسته
inventory ذخیره موجودی اماد
inventory صورت دارایی موجودی
liability تعهد موجودی بانکی
liabilities تعهد موجودی بانکی
maximum stock حداکثر موجودی انبار
out-of-the-way غیرقابل دسترس
inaccessible <adj.> غیرقابل دسترس
fordless غیرقابل عبور
irrefrangible غیرقابل تجزیه
obsolete غیرقابل استفاده
unreadable غیرقابل خواندن
myriad <adj.> غیرقابل شمارش
impermeable غیرقابل نفوذ
irrefutable غیرقابل تکذیب
uncountable <adj.> غیرقابل شمارش
insociable غیرقابل امیزش
out of the way غیرقابل دسترس
unquestioning غیرقابل اعتراض
unthinkable غیرقابل فکر
unachievable غیرقابل حصول
invaluable غیرقابل تخمین
built-in غیرقابل انتقال
unappealabe غیرقابل استیناف
unappealable غیرقابل استیناف
ungovernable غیرقابل کنترل
checkless غیرقابل جلوگیری
irrespirable غیرقابل استنشاق
unpromising غیرقابل اطمینان
unassailable غیرقابل بحث
incomparable غیرقابل مقایسه
unassailable غیرقابل حمله
unwarrantable غیرقابل ضمنانت
dilemma معمای غیرقابل حل
dilemmas معمای غیرقابل حل
uncompromisingly غیرقابل انعطاف
uncompromising غیرقابل انعطاف
run wild <idiom> غیرقابل کنترل
inescapable غیرقابل اجتناب
unwarranted غیرقابل ضمنانت
inaccessibility غیرقابل دسترسی
ineluctable غیرقابل مقاومت
indecipherable غیرقابل استخراج
indecipherable غیرقابل کشف
impossible [colloquial] <adj.> غیرقابل قبول
noteless غیرقابل ملاحظه بی نت
not negotiable غیرقابل انتقال
in check <idiom> غیرقابل کنترل
not negotiable غیرقابل معامله
watertight غیرقابل نفوذ اب
uncontrollable غیرقابل جلوگیری
inalienable غیرقابل انتقال
unquestionable غیرقابل اعتراض
incorrodible غیرقابل تحلیل
untouchability غیرقابل لمس
untenable غیرقابل دفاع
flexionless غیرقابل صرف
indiscrete غیرقابل تشخیص
unutilizable غیرقابل استفاده
unusable غیرقابل استفاده
irremediable غیرقابل استرداد
indissolubly بطور غیرقابل حل
inaccessible غیرقابل دسترس
unerring غیرقابل لغزش
implausibility غیرقابل قبولی
unacceptably غیرقابل قبول
unacceptable غیرقابل قبول
inapprehensible غیرقابل ادراک
irrevocable غیرقابل برگشت
incommunicable غیرقابل ابلاغ
ineligible غیرقابل قبول
acataletic غیرقابل فهم
incontestable غیرقابل بحث
inappellable غیرقابل استیناف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com