Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
avaiiability
موجود بودن بدرد خوردن
Other Matches
answer
بدرد خوردن مطابق بودن
answered
بدرد خوردن مطابق بودن
answering
بدرد خوردن مطابق بودن
answers
بدرد خوردن مطابق بودن
avail
بدرد خوردن دارای ارزش بودن
vail
بدرد خوردن
to be of avail
بدرد خوردن
to be there
موجود بودن
availability
موجود بودن
availability edit
بررسی موجود بودن اقلام درخواستی
preexist
ازلی بودن قبلا موجود شدن
subject to being unsold
فروخته نشده باشد درصورت موجود بودن کالا
to stand any one in good stead
بحال کسی سودمند بودن بدردکسی خوردن
to wobble
[move unsteadily]
در نوسان بودن
[تلوتلو خوردن]
[اصطلاح روزمره]
to eat salt with a person
باکسی نان ونمک خوردن مهمان کسی بودن
To be a time -server . To sail with the wind . To be unprincipled.
نان را به نرخ روز خوردن ( ابن الوقت بودن )
polymorph
عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
current ratio
نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
implied malice
سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
expedient
<adj.>
بدرد خور
practicable
<adj.>
بدرد خور
functional
<adj.>
بدرد خور
convenient
<adj.>
بدرد خور
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
بدرد خور
beneficial
<adj.>
بدرد خور
valuable
<adj.>
بدرد خور
utilitarian
[useful]
<adj.>
بدرد خور
helpful
<adj.>
بدرد خور
handy
[useful]
<adj.>
بدرد خور
advantageous
<adj.>
بدرد خور
practical
<adj.>
بدرد خور
helping
<adj.>
بدرد خور
utile
[archaic]
[useful]
<adj.>
بدرد خور
applicatory
<adj.>
بدرد خور
handy
<adj.>
بدرد خور
he is of no service to us
بدرد مانمیخورد
serviceable
<adj.>
بدرد خور
useful
<adj.>
بدرد خور
auxiliary
<adj.>
بدرد خور
assistant
<adj.>
بدرد خور
proper
<adj.>
بدرد خور
purpose-built
<adj.>
بدرد خور
purposeful
<adj.>
بدرد خور
purposive
<adj.>
بدرد خور
suitable
<adj.>
بدرد خور
adjuvant
<adj.>
بدرد خور
administrable
<adj.>
بدرد خور
it subserves our purpose
بدرد کارمامیخورد
It is of no use to me. I have no use for it.
بدرد من نمی خورد
susceptible to pain
حساس نسبت بدرد
incapable of pain
بیحس نسبت بدرد
general purpose
بدرد هر کاری خورنده
swag
تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
to play a good knife and fork
ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
analgesia
بی حسی نسبت بدرد تخفیف درد
He is most suitable for brain work .
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
This car wI'll do beautifully .
این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
it is of no use to us
بکار ما یا بدرد ما نمیخورد سودی برای ما ندارد
trip
لغزش خوردن سکندری خوردن
tumble
غلت خوردن معلق خوردن
tripped
لغزش خوردن سکندری خوردن
trips
لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbles
غلت خوردن معلق خوردن
tumbled
غلت خوردن معلق خوردن
grog
دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
to drink wine
می خوردن شراب خوردن
handier
موجود
entities
موجود
existing
موجود
stocked
موجود
entity
موجود
stock
موجود
going
موجود
inesse
موجود
disposal
موجود
lives
موجود
life
موجود
existent
موجود
handiest
موجود
on hand
موجود
extant
موجود
available
موجود
in store
موجود
to the fore
موجود
handy
موجود
bound
موجود
status quo
وضع موجود
to have in stock
موجود داشتن
fleet in being
ناوگان موجود
presenting
موجود اماده
biotype
موجود همزیست
inexistent
غیر موجود
presented
موجود اماده
available balance
مانده موجود
present
موجود اماده
ready money
پول موجود
available goods
کالاهای موجود
records available
اطلاعات موجود
gremlins
موجود وهمی
presents
موجود اماده
gremlin
موجود وهمی
existing circumstances
شرایط موجود
spot goods
کالاهای موجود
effective strength
استعدادرزمی موجود
real
واقعی موجود
wight
موجود زنده
thing
لباس موجود
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
hemophile
موجود خون دوست
supermen
موجود مافوق انسان
stock accounting
حساب کالاهای موجود
superman
موجود مافوق انسان
freeing
موجود در دیسک یا حافظه
polyembryony
موجود چند جنینی
frees
موجود در دیسک یا حافظه
on hand
وسایل موجود درانبار
extant
نسخهء موجود و باقی
clara
هدف موجود نیست
free
موجود در دیسک یا حافظه
organism
ترکیب موجود زنده
hygroscopic moisture
رطوبت موجود در هوا
organisms
ترکیب موجود زنده
available supply rate
نواخت اماد موجود
microorganism
موجود ذره بینی
back order
اماد غیر موجود
all available
تمام توپخانه موجود
nonentities
چیز غیر موجود
anaerobe
موجود غیر هوازی
nonentity
چیز غیر موجود
undertone
ته صدا موجود در زمینه
freed
موجود در دیسک یا حافظه
uric
موجود در ادرار پیشابی
microorganisms
موجود ذره بینی
undertones
ته صدا موجود در زمینه
dermatome
قسمت خارجی یک موجود
water hardness
[میزان املاح موجود در آب]
virtual
موجود بالقوه تقدیری
The root of exisiting differences.
ریشه اختلافات موجود
biogenic
موجد موجود زنده
preexistent
ازلیت موجود از قبل
being
موجود زنده شخصیت
built in
موجود در داخل چیزی
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
solute
جسم حل شده موجود در محلول
banshees
موجود وهمی بشکل روح
taxis
واکنش موجود زنده در برابرگرایش
latent
اضافه ازفرفیت بار موجود
banshee
موجود وهمی بشکل روح
moisture content
درصد رطوبت موجود در خاک
symbiont
موجود زنده اجتمای یا همزی
NO VACANCIES
اتاق خالی موجود نیست.
beach reserves
ذخایر موجود دربارانداز ساحلی
menus
لیستی از انتخابهای اولیه موجود
hydrotaxis
واکنش موجود زنده نسبت به اب
humus
موار الی موجود در خاک
ammunition available supply rate
نواخت اماد مهمات موجود
ammunition in hands of troops
مهمات موجود در دست یگانها
hypostasis
موجود فرضی حالت تعلیق
menu
لیستی از انتخابهای اولیه موجود
humidity
میزان بخار اب موجود درهوا
available supply rate
نواخت اماد مهمات موجود
satyr
موجود نیمه انسان ونیمه بز
satyrs
موجود نیمه انسان ونیمه بز
ubiquitous
همه جا حاضر موجود درهمه جا
zapped
حذف داده موجود در فضای کاری
backgrounds
اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
background
اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
intravenously
موجود در سیاهرگ یا ورید داخل وریدی
halobiont
موجود زیست کننده دراب شور
cybercafe
نیز قهوه و شیرینی در آن موجود است
abiogenesis
ایجاد موجود زنده از موادبی جان
nucleon
پروتون یا نوترون موجود درهسته اتمی
zap
حذف داده موجود در فضای کاری
zaps
حذف داده موجود در فضای کاری
sops
رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
intravenous
موجود در سیاهرگ یا ورید داخل وریدی
armament
جنگ افزار موجود روی وسیله
keratin
ماده شاخی موجود در مووناخن و شاخ
armaments
جنگ افزار موجود روی وسیله
sylph
روح یا موجود ساکن در هوا جن هوایی
radicalism
اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
line item
اقلام موجود در چانل درخواست وسایل
set up
انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
biont
واحد مستقل موجود زنده سلول
zapping
حذف داده موجود در فضای کاری
addressability
کنترل موجود روی پیکسلهای صفحه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com