English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
recombinant موجود دارای صفات ارثی متشکل جدید
Other Matches
genes عامل موجود در کروموزوم که ناقل صفات ارثی است
gene عامل موجود در کروموزوم که ناقل صفات ارثی است
dysgenic مضر برای صفات وخصوصیات ارثی
recapitulate صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulates صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulated صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulating صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
incross اختلاط و امیزش صفات ارثی یک طایفه میان افراد ان
installing تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
install تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
installs تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
amphiploid دارای حداقل کرموسوم ارثی
epithetical دارای صفات یا القال
whorish دارای صفات هرزگی وفاحشه گی
racy دارای صفات اصلی و نژادی
well conditioned نیکو خصال دارای صفات حسنه
autosexing دارای صفات جنسی مغایر بانوع خود
echinoid دارای صفات خوارپوست دریایی یاتوتیاء البحر
mock-ups مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
mock-up مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
updates 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
sort برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorted برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorts برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
polymorph عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
current ratio نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
rehyphenation تغییرنوشتاروکد گزاری کلمات متن پس ازقرارگرفتن در قالب صفحه جدید یا درخط جدید
implied malice سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
imagism مکتب شعر جدید که قبل ازجنگ اول جهانی رایج شده وپیرو تشبیهات زنده وموضوعات جدید وبکر وازادی از قید سجع وقافیه است
hereditary ارثی
genetic ارثی
inherited ارثی
coparcenery هم ارثی
successive ارثی
heritable ارثی
congenital ارثی
patrimonial ارثی
genotype سنخ ارثی
genetic endowment موهبت ارثی
geneticists ارثی نگر
be in one's blood <idiom> ارثی بودن
geneticism ارثی نگری
genomotives انگیزههای ارثی
geneticist ارثی نگر
hereditarianism ارثی نگری
prerogatives امتیاز مخصوص حق ارثی
genetic endowment ساز و برگ ارثی
bequest ارثی که بنابوصیت رسیده
diathesis بیماری پذیری ارثی
bequests ارثی که بنابوصیت رسیده
prerogative امتیاز مخصوص حق ارثی
makings صفات یا
legitimism هواخواه سلطنت ارثی ومشروع
principals رئیس موسسه اثاثه ارثی
principal رئیس موسسه اثاثه ارثی
sex linked واقع در کروموزم جنسی ارثی
sportmanlike صفات ورزشکارانه
secondary qualities صفات ثانوی
paternity صفات پدری
womanliness صفات زنانه
Generosity runs in the family. سخاوت دراین خانواده ارثی است
legitimist هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی
admirable qualitics صفات پسندیده یاستوده
qualities inhering in a person صفات جبلی شخص
pattern الگو صفات فردی
interosculate صفات مشترک داشتن
patterns الگو صفات فردی
osculate صفات مشترک داشتن
homozygote واجد صفات پدرومادر
osculation تماس اشتراک صفات
ethos صفات وشخصیت انسان
animalization واجد صفات حیوانی
germanity صفات ویژه المانی
attributes of god صفات یا اسامی خدا
characterization توصیف صفات اختصاصی
inviable عاجز از ادامه بقا در اثرساختمان نژادی و ارثی
map compilation تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
to p any one's good qualities صفات نیک کسی راستودن
dehumanization از دست دادن صفات انسانی
quantitative بیان شده بر حسب صفات
lineaments خطوط چهره صفات مشخصه
quantitatively بیان شده بر حسب صفات
lineament خطوط چهره صفات مشخصه
organized متشکل
formant متشکل
disfeature صفات ممتازه چیزی را از بین بردن
endarch متشکل در خارج
unaligned غیر متشکل
organises متشکل کردن
organising متشکل کردن
organizing متشکل کردن
organizes متشکل کردن
organize متشکل کردن
character صفات ممتازه هرنوع حروف نوشتنی وچاپی
These qualities are esteemed by managers. مدیران این [نوع] صفات را ارجمند می شمارند.
characters صفات ممتازه هرنوع حروف نوشتنی وچاپی
cacogenesis فساد نژادی دراثر حفظ وابقاء صفات بد
reorganises دوباره متشکل کردن
bitty متشکل از قطعات ریز
reorganised دوباره متشکل کردن
reorganizes دوباره متشکل کردن
gimmal متشکل ازقطعات مرتبط
reorganized دوباره متشکل کردن
reorganizing دوباره متشکل کردن
reorganize دوباره متشکل کردن
reorganising دوباره متشکل کردن
party دسته متشکل جمعیت
council of entent متشکل از جمهوریهای افریقایی داهومی
nation-states حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
nation state حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
geodesic dome گنبد متشکل ازسطوح هندسی
tetraspore گروهی متشکل ازچهار هاگ
e c s c (european coal & steel commissio سازمان متشکل ازنمایندگان بلژیک
nation-state حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
stanzaic متشکل از چند بند شعر
beam column framing ساختمان با قابهای متشکل ازتیر و ستون
diarchy سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل
lignocellulose مواد سلولزی متشکل بافتهای چوبی
telegony انتقال فرضی صفات ونفوذاخلاقی شوهر اول در بچههای زن از شوهران بعدی
nordic council شورای اسکاندیناوی مجمع متشکل ازنمایندگان دانمارک
jo bolt نوعی پرچ با دندانههای داخلی متشکل از سه قسمت
DNA double helix [یک ساختار دو رشته ایی متشکل از ۴ نوکلئوتید است. ]
craft union اتحادیه متشکل از متخصصین فن یاصنعت یا حرفه خاص
bilateral infrastructure سازمان داخلی متشکل ازاعضای دو جانبه تشکیلات دوجانبه
association for women in computing متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
master slave computer system یک سیستم کامپیوتری متشکل از یک کامپیوتر اصلی متصل شده به یک یا چندین کامپیوترکارپذیر
reed valve شیری متشکل از ورقه فولادی نازکی که جریان یکطرفه سیال را سبب میشود
wrap round engine موتور توربوجت متشکل ازقسمت مرکزی ان که با کانال رم جت مجزایی احاطه شده است
cellulose nitrate ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درمواد منفجره دوپها وپلاستیکهای ساختمانی بکارمیرود
capacitor intel filter شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر
open loop system مکانیزم کمک کننده متشکل ازیک مسیر کنترل بدون اندازه گیری نتیجه
multipropellant سوخت راکت متشکل از دو یاچند جزء که بصورت مجزا به محفظه احتراق وارد میشوند
rollpin پینی متشکل از طومارهای فنرهای پیچیده فولادی که به عنوان محور لولا بکار میرود
Common Market بازار مشترک جامعه اقتصادی اروپا سازمان متشکل ازکشورهای المان غربی ایتالیا
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cellulose acetate ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درابریشمهای مصنوعی فیلم لاک الکل و غیره بکار میرود
cuno filter نوعی فیلتر متشکل از تعدادی دیسک که توسط تیغه هایی ازهم جدا شده اند
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
androgen هورمونهای جنسی که باعث ایجاد صفات ثانویه جنسی درمرد
branches در مدارات الکتریکی قسمتی ازیک شبکه متشکل از یک یا چندالمنت دو ترمینالی که بصورت سری به یکدیگرمتصل شده اند
cluster mill فرزی که متشکل از دو نوردمتحرک کوچک که هر کدام ازانها به وسیله یک جفت نوردبزرگ حائل و به حرکت درمی اید
logograph چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود
branch در مدارات الکتریکی قسمتی ازیک شبکه متشکل از یک یا چندالمنت دو ترمینالی که بصورت سری به یکدیگرمتصل شده اند
logogram چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
warm gas thruster جت پیش راننده متشکل از گازذخیره شده با فشار زیاد که قبل از بیرون رانده شدن ازنازل گرم شود
humanizes انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanize انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanizing انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanized انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
professionalism صفات وعادات مخصوص اهل حرفه حرفه یی
humanising انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanises انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanised انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
combined staff ستاد مختلط ستاد متشکل از پرسنل نظامی چند کشور در عملیات
unified command نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
western european union اتحادیه اروپای غربی اتحادیه متشکل از انگلستان بلژیک فرانسه
e f t a (european free trade association اتحادیه تجارت ازاد اروپا اتحادیه متشکل از کشورهای انگلستان
in store موجود
stock موجود
handiest موجود
existent موجود
handy موجود
stocked موجود
handier موجود
available موجود
life موجود
on hand موجود
entity موجود
bound موجود
extant موجود
inesse موجود
existing موجود
going موجود
to the fore موجود
entities موجود
lives موجود
disposal موجود
central treaty organization سازمان پیمان مرکزی سازمان دفاعی متشکل ازایران
uniservice متشکل ازیک نوع یکان یا یک نوع نیروی مسلح
bungee ریسمان الاستیکی متشکل ازرشتههای لاستیکی که توسط الیاف بافته شده نخی پوشانده شده
collective bargaining مذاکرات دسته جمعی مذاکرات بین موسسات متشکل از کارگران و کارفرمایان برای بهبود کار
presents موجود اماده
presenting موجود اماده
spot goods کالاهای موجود
gremlins موجود وهمی
presented موجود اماده
biotype موجود همزیست
availability موجود بودن
present موجود اماده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com