Dictiornary-Farsi | موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر


Other Matches

educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
ascendible	تفوق پذیر فراز پذیر
ascendable	تفوق پذیر فراز پذیر
repairable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
reparable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
compromis	سازش
complot	سازش
agreement	سازش
agreements	سازش
amicable settlement	سازش
acclimatization	سازش
keeping	سازش
adaptations	سازش
compromises	سازش
compromise	سازش
adaptation	سازش
compatibility	سازش
mise	سازش
compromising	سازش
peaceful settlement	سازش
come to terms	سازش کردن
compatibility	سازش پذیری
unions	اتحاد سازش
acclimatization	سازش با محیط
to a oneself to	سازش کردن
comport	سازش کردن
adaptableness	سازش مناسبت
union	اتحاد سازش
adaption	توافق سازش
conformation	سازش توافق
compromis	سازش کردن
unity	سازش سازگاری
coldigor	سازش با سرما
collusion	سازش هم نیرنگ
assimilate	سازش کردن
assimilated	سازش کردن
comporting	سازش کردن
comports	سازش کردن
agreeing	سازش کردن
agrees	سازش کردن
compound	سازش کردن
adaptations	توافق سازش
compounds	سازش کردن
compounded	سازش کردن
adaptability	سازش پذیری
adaptation	توافق سازش
assimilates	سازش کردن
meet	سازش کردن
assimilating	سازش کردن
meets	سازش کردن
agree	سازش کردن
comported	سازش کردن
polymorph	عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
to come to terms	سازش یا موافقت پیداکردن
adaptability	قابلیت توافق و سازش
accommodation	سازش با مقتضیات محیط
to agree on something	سازش کردن با چیزی
accommodations	سازش با مقتضیات محیط
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
acclimation	اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
voluntary partition	افراز با رضایت یا سازش طرفین
to come to an understanding	پیدا کردن سازش پیداکردن
modernism	نو گرایی سازش دادن عقاید قدیم باافکار جدید
compounding a felony	سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
wight	موجود زنده
live up to <idiom>	طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
organism	ترکیب موجود زنده
being	موجود زنده شخصیت
biogenic	موجد موجود زنده
organisms	ترکیب موجود زنده
put-up	برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
put up	برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
hydrotaxis	واکنش موجود زنده نسبت به اب
symbiont	موجود زنده اجتمای یا همزی
taxis	واکنش موجود زنده در برابرگرایش
abiogenesis	ایجاد موجود زنده از موادبی جان
biont	واحد مستقل موجود زنده سلول
gamodeme	نژاد دور افتاده یا منزوی موجود زنده
metabolism	تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
metabolisms	تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
proprioceptive	تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
transmigration	حلول روح مرده در بدن موجود زنده دیگری تبعید
settles	تصفیه کردن سازش کردن
settle	تصفیه کردن سازش کردن
brooks	تحمل کردن سازش کردن
brooking	تحمل کردن سازش کردن
brooked	تحمل کردن سازش کردن
brook	تحمل کردن سازش کردن
meet half way	مصالحه کردن سازش کردن
pliable	خم پذیر
pi acceptor	پی پذیر
cleavable	رخ پذیر
solvable	حل پذیر
soluble	حل پذیر
programmable read only memory	حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
sequacious	نصیحت پذیر
incompressible	تراکم نا پذیر
semi solvable	نیم حل پذیر
impressible	تاثیر پذیر
abatable	کاهش پذیر
improvable	بهبود پذیر
improvably	اصلاح پذیر
inflamable	اشتعال پذیر
incondensable	ناچگال پذیر
inextensible	تمدید نا پذیر
inexpugnable	شکست نا پذیر
mutant	تغییر پذیر
mutants	تغییر پذیر
indocile	تعلیم نا پذیر
indemonstrable	اثبات نا پذیر
increasable	افزایش پذیر
absolute <adj.>	چاره نا پذیر
adjustable	تعدیل پذیر
adjustable	تنظیم پذیر
severable	تفکیک پذیر
absolvable	بخشش پذیر
addressable	نشانی پذیر
addressable	ادرس پذیر
alternate track	شیاراصلاح پذیر
alterable	دگرش پذیر
gaugeable	پیمایش پذیر
stainable	لکه پذیر
electron acceptor	الکترون پذیر
stretchy	فراخی پذیر
adaptive	سازوار پذیر
generable	زایش پذیر
shapeable	شکل پذیر
acetylable	استیل پذیر
healable	درمان پذیر
spoilable	فساد پذیر
acetylisable	استیل پذیر
achievable	موفقیت پذیر
achromatic	رنگ پذیر
acid acceptor	اسید پذیر
glass jaw	بوکسوراسیب پذیر
spottable	لکه پذیر
stretchy	کشش پذیر
passible	فساد پذیر
partible	بخش پذیر
proprotionable	تناسب پذیر
pacifiable	تسکین پذیر
protean	شکل پذیر
proton acceptor	پرتون پذیر
open cheque	چک انتقال پذیر
protractile	امتداد پذیر
mutable	تغییر پذیر
miscible	امتزاج پذیر
penetrable	رخنه پذیر
perfectible	کمال پذیر
perturbable	اشوب پذیر
inexcusable	عذر نا پذیر
justifiable	توجیه پذیر
plunderable	چپاول پذیر
precipitable	تعلیق پذیر
placative	تسکین پذیر
placable	دلجویی پذیر
pilable	انحنا پذیر
measurable	سنجش پذیر
pervious	نفوذ پذیر
miscible	امیزش پذیر
maintainable	نگهداشت پذیر
magnetizable	مغناطیس پذیر
revocable	ابطال پذیر
combustible	احتراق پذیر
detachable	جدایی پذیر
inoculable	تلقیح پذیر
rotatable	چرخش پذیر
verifiable	تحقیق پذیر
additive	جمع پذیر
additives	جمع پذیر
irremeable	برگشت نا پذیر
irresoluble	تجیزیه نا پذیر
remediable	چاره پذیر
reclaimable	ادعا پذیر
reducible	تقلیل پذیر
reflexible	انعکاس پذیر
refutable	تکذیب پذیر
regulable	تنظیم پذیر
remediable	درمان پذیر
remediable	گزیر پذیر
resolvable	تفکیک پذیر
liquefiable	گداز پذیر
limitable	محدودیت پذیر
infusible	گداز نا پذیر
stretchiest	فراخی پذیر
contractible	انقباض پذیر
deformable	دگردیس پذیر
extendible	کشش پذیر
thinkable	اندیشه پذیر
expiable	کفاره پذیر
thermosetting	سختی پذیر
demurrable	اعتراض پذیر
expansible	گسترش پذیر
expandable	بسط پذیر
susceptible of change	تغییر پذیر
deductible	مالیات پذیر
decidable	تصمیم پذیر