Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (7 milliseconds)
English
Persian
shell-shocked
موجی- مبتلا بهاختلالاتناشیازجنگ
Other Matches
cataleptic
مبتلا به بیماری جمود عضلات مبتلا به جمود فکری
flexuose
موجی
wavelike
موجی
sinuous
موجی
flexuous
موجی
flexural
موجی
sinuate
موجی
undulatory
موجی
flecky
موجی
given
مبتلا
stricken
مبتلا
sinuous flow
جریان موجی
thread
موجی کردن
sinuosity
حرکت موجی
cyma reversa
موجی جمع
radiant energy
نیروی موجی
impedance level
مقاومت موجی
corrugate
موجی شدن
cyma
گچ بری موجی
threads
موجی کردن
cyma recta
موجی افتاده
waviness
حالت موجی
wave motion
حرکت موجی
cima
گچ بری موجی
doucine
گچ بری موجی
wave mecanics
مکانیک موجی
wave function
تابع موجی
gorge
[گچ بری موجی]
undulatory current
جریان موجی
cyma
گچ بری موجی
bronchitic
مبتلا به برنشیت
amnesiac
مبتلا به فراموشی
unhinged
مبتلا بهبیماریذهنیوروحی
tuberculate
مبتلا بمرض سل
varicose
مبتلا به واریس
hemophilic
مبتلا به هموفیلی
glandered
مبتلا به مشمشه
allergic
مبتلا به آلرژی
colicky
مبتلا بهقولنج
meningitic
مبتلا به مننژیت
rheumaticky
مبتلا بهرماتیسم
amnesic
مبتلا به فراموشی
afflicts
مبتلا کردن
mangy
مبتلا به گری
leper
مبتلا به جذام
mangy
مبتلا به جرب
gangrenous
مبتلا به قانقاریا
infect
مبتلا و دچارکردن
mangey
مبتلا به گری
lepers
مبتلا به جذام
afflicting
مبتلا کردن
afflict
مبتلا کردن
infects
مبتلا و دچارکردن
infecting
مبتلا و دچارکردن
mangey
مبتلا به جرب
constipated
مبتلا بهیبوست
giddy
مبتلا به دوار سر
steady state wave motion
حرکت موجی پایا
plunger
موجی که ناگهان می شکند
half wave rectifier
یکسوکننده نیم موجی
plungers
موجی که ناگهان می شکند
full wave rectifier
یکسوکننده تمام موجی
cymatium
گچ بری موجی شکل
sinuate
دارای حاشیه موجی
sinuous
دارای شیارهای موجی
repand
دارای حاشیه موجی
undulation
حرکت موجی زیروبم
crisfate
دارای حاشیه موجی
schrodinger wave mechanics
مکانیک موجی شرودینگر
ripple sort
مرتب کردن موجی
vermiculate
دارای خطوط موجی
liverish
مبتلا به مرض جگر
pleuritic
مبتلا به ذات الجنب
stenosed
مبتلا به تنگی نفس
greensick
مبتلا به یرقان ابیض
leukotic
مبتلا به مرض لوسمی
rheumatic
ادم مبتلا بدردمفاصل
arthritic
مبتلا به اماس مفصل
schizophrenics
مبتلا بجنون جوانی
septicaemic
مبتلا بگند خونی
plaguer
مبتلا به طاعون کننده
greensick
مبتلا به یرقان سفید
spastics
مبتلا به فلج تشنجی
schizophrenic
مبتلا بجنون جوانی
spastic
مبتلا به فلج تشنجی
psychopath
مبتلا بامراض روانی
psychopaths
مبتلا بامراض روانی
gapy
مبتلا به دهن دره
anorexic
مبتلا به بی اشتهایی عصبی
bleeder
مبتلا به خون روش
bleeders
مبتلا به خون روش
shouldered
سمت موجی که هنوز نشکسته
shoulder
سمت موجی که هنوز نشکسته
shoulders
سمت موجی که هنوز نشکسته
spiller
موجی که اهسته ویکنواخت می شکند
wave
موجی بودن موج زدن
shouldering
سمت موجی که هنوز نشکسته
undulaory
موجی نوسانی موج نما
waving
موجی بودن موج زدن
corrugated iron
اهن موجی یاچین دار
waves
موجی بودن موج زدن
ripple
بطور موجی حرکت کردن
waved
موجی بودن موج زدن
rippled
بطور موجی حرکت کردن
ripples
بطور موجی حرکت کردن
rippling
بطور موجی حرکت کردن
poliomyelitic
مبتلا به بیماری فلج کودکان
cachectic
مبتلا بسوء هاضمه وضعف
blue baby
طفلی مبتلا به یرقان ازرق
A wave of anger swept over the entire world .
موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
cosmic microwave radiation background
زمینه تشعشعی میکرو موجی کیهانی
radiant flux
درجه نشر و تراوش نیروی موجی
creese
یکجور خنجر که تیغه ان موجی است
schizo
شخص مبتلا به بیماری جنون جوانی
greensick
مبتلا به بیماری کم خونی زنان جوان
diabetic
مبتلا یا وابسته بمرض قند دولابی
hyperope
مبتلا به مرض دوربینی شخص دوربین
carsick
مبتلا به بهم خوردگی حال دراتومبیل
psychoneurotic
مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
diabetics
مبتلا یا وابسته بمرض قند دولابی
surges
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
surged
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
surge
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
acidosis
فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
schizoid
مبتلا به اختلال روانی وجنون گوشه گیری
seasick
مبتلا به استفراغ وبهم خوردگی حال در سفردریا
kymograph
دستگاه ثبت نوسانات یا حرکات موجی مانند نبض
agoraphobic
شخصی که مبتلا به بیماری ترس از جاهای شلوغ است
airsick
مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز
strigil
برس یاماهوت پاکن مخصوص بدن یکرشته تزئینات موجی ساختمان
pitches
دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
pitch
دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
electromagnetic wave
موجی که دراثر تاثیرشدت میدان الکتریسته و مغناطیسی یا تناوب همزمان برروی هم ایجاد میشود
actinoelectric
اجسامی که دارای خاصیت تولید الکتریسیته در اثر تابش طول موجی متناسب با نورباشند
bow wave
موجی که از سینه کشتی تولید میشود موج سینه
stream takeoff
حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
damped wave
موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
huygen's principle
قانون عمومی مربوط به همه حرکتهای موجی : هر نقطه دلخواه در جبهه فاز یا جبهه موج میتواند خود منبع ثانویهای برای انتشار موجهای کروی باشد
spastical
تشنجی مبتلا به فلج تشنجی
sinuous weft
نخ پود زیر
[این نخ چون معمولا نازکتر است در موقع پودگذاری بین تارها، حالت موجی یا سینوسی به خود می گیرد لذا به این اسم نیز نامیده می شود.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com