English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (18 milliseconds)
English Persian
bounce مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
bounced مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
bounces مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
Other Matches
to turn out بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
extravasate ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejects بیرون راندن بیرون انداختن
ejected بیرون راندن بیرون انداختن
eject بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting بیرون راندن بیرون انداختن
expelled بیرون انداختن
expulse بیرون انداختن
throw out بیرون انداختن
expel بیرون انداختن
fire out بیرون انداختن
excreting بیرون انداختن
excretes بیرون انداختن
excreted بیرون انداختن
excrete بیرون انداختن
expelling بیرون انداختن
to fire out بیرون انداختن
extruded بیرون انداختن
expels بیرون انداختن
to throw out بیرون انداختن
extrude بیرون انداختن
extrudes بیرون انداختن
extruding بیرون انداختن
out with بیرون انداختن
blurt از دهان بیرون انداختن
belching بشدت بیرون انداختن
eructate باشدت بیرون انداختن
belches بشدت بیرون انداختن
belched بشدت بیرون انداختن
belch بشدت بیرون انداختن
protrude بیرون انداختن پیش امدن
protrudes بیرون انداختن پیش امدن
protruding بیرون انداختن پیش امدن
sputters باخشم اداکردن بیرون انداختن
sputter باخشم اداکردن بیرون انداختن
sputtered باخشم اداکردن بیرون انداختن
to protrude one's tongue زبان خودرا بیرون انداختن
protruded بیرون انداختن پیش امدن
to chuck out بیرون انداختن کسی ازجایی
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
pickup انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
to set forth شرح دادن بیرون دادن
give evidence of گواهی دادن در مورد
exsert بیرون دادن
bear out بیرون دادن
exhale بیرون دادن
to give forth بیرون دادن
give out بیرون دادن
give off بیرون دادن
pay out بیرون دادن
flings بیرون دادن
flinging بیرون دادن
exhaling بیرون دادن
exhales بیرون دادن
exhaled بیرون دادن
fling بیرون دادن
give forth بیرون دادن
expulse بیرون دادن
vent بیرون دادن
to give out بیرون دادن
ejaculation بیرون دادن
venting بیرون دادن
throw off بیرون دادن
vents بیرون دادن
to pay off بیرون دادن
to pay away بیرون دادن
to pay a way بیرون دادن
vented بیرون دادن
inveigh مورد حمله قرار دادن
marginalizes مورد کمتوجهی قرار دادن
inveighed مورد حمله قرار دادن
take to task مورد مواخذه قرار دادن
invade مورد تجاوز قرار دادن
marginalized مورد کمتوجهی قرار دادن
marginalize مورد کمتوجهی قرار دادن
inveighing مورد حمله قرار دادن
inveighs مورد حمله قرار دادن
marginalises مورد کمتوجهی قرار دادن
marginalised مورد کمتوجهی قرار دادن
invading مورد تجاوز قرار دادن
utilised مورد استفاده قرار دادن
invades مورد تجاوز قرار دادن
utilizes مورد استفاده قرار دادن
utilises مورد استفاده قرار دادن
marginalising مورد کمتوجهی قرار دادن
go for مورد حمله قرار دادن
to weigh in [on something] تذکر دادن [در مورد چیزی]
utilizing مورد استفاده قرار دادن
marginalizing مورد کمتوجهی قرار دادن
invaded مورد تجاوز قرار دادن
utilising مورد استفاده قرار دادن
to assent مورد موافقت قرار دادن
to bring odium on مورد نفرت قرار دادن
objurgate سخت مورد انتقادقرار دادن
utilize مورد استفاده قرار دادن
ooze بیرون دادن لای
oozing بیرون دادن لای
oozes بیرون دادن لای
oozed بیرون دادن لای
evolve بیرون دادن دراوردن
to evolve heat گرما بیرون دادن
evolved بیرون دادن دراوردن
exhalable قابل بیرون دادن
emission نشر بیرون دادن
veer out بیرون دادن طناب
emissions نشر بیرون دادن
to spit out food بیرون دادن غذا
evolving بیرون دادن دراوردن
evolves بیرون دادن دراوردن
ungear از دنده بیرون انداختن بی دنده کردن
ingratiation مورد لطف وتوجه قرار دادن
rethought دوباره مورد تفکر قرار دادن
questioned مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
question مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
ingratiating مورد لطف و عنایت قرار دادن
reappraise دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraises دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraising دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
rethink دوباره مورد تفکر قرار دادن
rethinking دوباره مورد تفکر قرار دادن
pick to pieces سخت مورد انتقاد قرار دادن
questions مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
ingratiated مورد لطف و عنایت قرار دادن
rethinks دوباره مورد تفکر قرار دادن
ingratiates مورد لطف و عنایت قرار دادن
ingratiate مورد لطف و عنایت قرار دادن
barrages رگبارگلوله بطورمسلسل بیرون دادن
emit بیرون دادن خارج کردن
emitted بیرون دادن خارج کردن
to give off smoke [از خود] دود بیرون دادن
To stick out ones chest. سینه خود را بیرون دادن
barrage رگبارگلوله بطورمسلسل بیرون دادن
emits بیرون دادن خارج کردن
let out اجازه بیرون امدن دادن
emitting بیرون دادن خارج کردن
condemn مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemning مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemns مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
squirted اب را بصورت فواره بیرون دادن پراندن
hatch تخم دادن جوجه بیرون امدن
hatched تخم دادن جوجه بیرون امدن
squirts اب را بصورت فواره بیرون دادن پراندن
hatches تخم دادن جوجه بیرون امدن
squirting اب را بصورت فواره بیرون دادن پراندن
squirt اب را بصورت فواره بیرون دادن پراندن
emit بیرون دادن از خود خارج کردن
emits بیرون دادن از خود خارج کردن
emitting بیرون دادن از خود خارج کردن
emitted بیرون دادن از خود خارج کردن
utilizes مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilises مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizing مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilising مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilised مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
to put out washing رختهای شستنی خودرابرخت شویی بیرون دادن
to show one out راه بیرون رفتن را بکسی نشان دادن
to turn off خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
show one out راه بیرون رفتن را به کسی نشان دادن
remove بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
projected ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
project ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
removes بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
projects ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
misleads باشتباه انداختن فریب دادن
mislead باشتباه انداختن فریب دادن
extracting دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
extracts دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
extracted دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
extract دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
to effuse از خود بیرون [بروز] دادن [مانند مایع نور بو یا کیفیت]
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
returning کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
return کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returns کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returned کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
to strain at a gnat ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
to press the button دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
witjout بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
extrusion بیرون اندازی بیرون امدگی
outward bound عازم بیرون روانه بیرون
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
To bertry someone . to give someone away . کسی را گیر دادن ( گیر انداختن )
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com