English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (3 milliseconds)
English Persian
to incur the odium of somebody مورد خشم کسی واقع شدن
Search result with all words
dislike بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliked بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
dislikes بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliking بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
anathema هرچیزی که مورد لعن واقع شود
appose مورد سوال واقع شدن
dediction of way هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
get into a row مورد سرزنش واقع شدن توی دردسر افتادن
receive attention مورد توجه واقع شدن
to incur a criticism مورد انتقاد واقع شدن
to meet any one's a مورد تحسین کسی واقع شدن
to pass go orrun current معمولا مورد قبول واقع شدن
wraparound ی مورد استفاده واقع شده باشد
Other Matches
intercostal واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
to lie east and west واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
indeed در واقع
postmortem پس از واقع
situates واقع در
situated or situate واقع
post mortem پس از واقع
situate واقع در
substantially در واقع
bestead واقع
in reality در واقع
situating واقع در
As it were در واقع
set واقع شده
sets واقع شده
setting up واقع شده
subjacent واقع در زیر
realistically واقع گرایانه
sublunar واقع در زیرقمر
realistically واقع بین
objectivity واقع بینی
realism واقع بینی
realism واقع گرایی
flight from reality واقع گریزی
trumped up خلاف واقع
extreme position واقع درمنتهاالیه
extraception واقع نگری
realistic واقع بین
realism واقع گرائی
realistic واقع گرایانه
osculant واقع شونده
precordial واقع در پیش دل
nether واقع در زیر
nether واقع در پایین
sinisteral واقع درسمت چپ
sincipital واقع در جلوی سر
simultaneous with each other با هم واقع شونده
shipside واقع در کنارکشتی
procephalic واقع در جلو سر
alpha lyrae نسر واقع
yonder واقع درانجا
axile واقع درمحور
centric واقع درمرکز
dereism واقع گریزی
postern واقع درعقب
covenant واقع شود
covenants واقع شود
vertical واقع در نوک
down-to-earth واقع بین
down to earth واقع بین
onshore واقع در ساحل
dichasial واقع در دو طرف
trumped-up خلاف واقع
capsulate واقع درکپسول
limitrophe واقع در مرز
meanest واقع دروسط
take place واقع شدن
initial واقع در اغاز
initialed واقع در اغاز
initialing واقع در اغاز
initialled واقع در اغاز
vanward واقع درجلو
vega نسر واقع
located inside تو واقع شده
initialling واقع در اغاز
initials واقع در اغاز
situated or situate واقع شده
situated واقع شده در
situated واقع در جایگزین
meaner واقع دروسط
mean واقع دروسط
life like واقع نما
to come to pass واقع شدن
it lies on the east of در خاور واقع
hinders واقع درعقب
intramontane واقع در کوهستان
hindering واقع درعقب
hindered واقع درعقب
intralogical واقع در حدودمنطق
intradermic واقع در زیرپوست
intradermal واقع در زیرپوست
hinder واقع درعقب
to take place واقع شدن
transpontine واقع در انسوی پل
untrue خلاف واقع
intervascular واقع در میان رگ ها
realist واقع بین
realist واقع گرا
realists واقع گرا
superjacent واقع درفوق
hypodermal واقع در زیرپوست
lie واقع شدن
lied واقع شدن
lies واقع شدن
initiatory واقع در اول
lumbar واقع در کمر
occur واقع شدن
haemal واقع درسوی دل
occurs واقع شدن
realists واقع بین
occurred واقع شدن
occurring واقع شدن
subocular واقع درزیر چشم
subsacral واقع درزیراستخوان خاجی
head دربالا واقع شدن
pragmatic فعال واقع بین
acceptableness مقبول واقع شدن
work موثر واقع شدن
worked موثر واقع شدن
to suffer wrong مظلوم واقع شدن
mediated درمیان واقع شدن
lateral واقع درخط افقی
mediate درمیان واقع شدن
suboceanic واقع درعمق اقیانوس
sublunary واقع در زیر ماه
to come in useful سودمند واقع شدن
nocturnal واقع شونده درشب
become entitled to مصداق ..... واقع شدن
murals واقع برروی دیوار
superlunar واقع دربالای ماه
superlunary واقع بر بالای ماه
interstellar واقع در میان ستارگان
sublingual واقع درزیر زبان
subsolar واقع در نواحی گرمسیر
subcartilaginous واقع در زیر غضروف
surfacer جسم واقع در سطح
supraclavicular واقع دربالای ترقوه
southwestern واقع در جنوب غربی
southwest واقع در جنوب غربی
mediates درمیان واقع شدن
mediating درمیان واقع شدن
downstairs واقع در طبقه زیر
mural واقع برروی دیوار
above مافوق واقع دربالا
ultramarine واقع در انسوی دریا
situated to the right واقع دردست راست
intermediate در میان واقع شونده
alpine واقع در ارتفاع زیاد
terminals واقع در نوک پایان
interamnian واقع در میان دو رودخانه
left-hand واقع در سمت چپی
interaxal واقع در میان دو کوه
intercellular واقع در میان یاخته ها
intercensal واقع در میان دو سرشماری
intercililary واقع در میان ابروها
intercolumnar واقع در میان دو ستون
interdental واقع در میان دو دندان
interdigital واقع در میان انگشتان
nodal واقع درنزدیک گره
hypogynous واقع در زیر تخمدان
terminal واقع در نوک پایان
extern فاهری واقع در خارج
critical واقع درمرحله انتقال
first world واقع دراروپای غربی
interaxial واقع در میان دو کوه
right-hand واقع در دست راست
haemal واقع درسوی چپ سینه
half way واقع در نیمه راه
hypogastric واقع در زیر شکم
hypogeal واقع در شکم خاک
interdigitate واقع در میان انگشتان
interfacial واقع در میان دورو
interjacent در میان واقع شونده
intra uterine واقع در درون زهدان
intracellular واقع در درون سلول
intratelluric واقع در درون زمین
moral realism واقع نگری اخلاقی
it never occurred again دیگر واقع نشد
midship واقع درمیان کشتی
midmost واقع در عین وسط
laterad واقع درخط افقی
middlemost واقع در عین وسط
mid most واقع در عین وسط
intervertebral واقع در میان مهره ها
interurban واقع در میان شهرها
intertribal واقع در میان قبیله ها
intermaxillary واقع در میان ارواره ها
intermontane واقع در میان دو کوه
intermundane واقع در میان دو جهان
intermural واقع در میان دیوارها
interplanetary واقع در بین سیارات
interscapular واقع در میان دو کتف
interseptal واقع در میان جدارها
interseptal واقع در میان پره ها
hypogeous واقع در شکم خاک
lobar واقع در قسمتهای ریه
left handed واقع در سمت چپ ناشی
pantropic واقع در مناطق حاره
to keep one's feet on the ground <idiom> واقع بین ماندن
endocardial واقع دردرون قلب
precostal واقع در پیش دنده ها
pragmatics فعال واقع بین
ectochondral واقع در سطح غضروف
ventral واقع بر روی شکم
ciecumoral واقع درگرداگرد دهن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com