Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English
Persian
rogatory commission
موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
Other Matches
discharges
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance
تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
lobbies
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
to touch upon
[a topic]
ذکر کردن
[موضوعی]
to grasp an idea
موضوعی رادرک کردن
To follow up (trace) a matter (case).
موضوعی را دنبال کردن
to approach
[a topic]
ذکر کردن
[موضوعی]
To raise a question . To bring up a matter .
موضوعی رامطرح کردن
judge advocate
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
to rule on something
حکم کردن در موضوعی
[قانون]
To discuss a question with someone .
موضوعی را با کسی مطرح کردن
nial a line to the counter
کذب موضوعی را ثابت کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
موضوعی را ماست مالی کردن
to sit
درباره موضوعی جلسه کردن
to e. a person an a subject
کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
to over a subject
موضوعی را با خنده بحث کردن
prize courts
دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause
احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
parquet
محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
purging a contempt of court
جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
to row back
<idiom>
<verb>
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
to backtrack
<idiom>
<verb>
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
to paint a rosy picture of something
امیدوارانه به چیزی
[موضوعی]
نگاه کردن
to argue for
[against]
something
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
to argue the case for
[against]
something
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
submission
موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
dismiss
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismissing
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismisses
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
to linger on a subject
روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
talk out
بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
manadamus
حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
remanet
احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
summary court
دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
writ
دستور دادگاه حکم دادگاه
writs
دستور دادگاه حکم دادگاه
pleaded
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
jurisdiction
تسلیم دادگاه کردن
sued
به دادگاه شکایت کردن
sue
به دادگاه شکایت کردن
suing
به دادگاه شکایت کردن
sues
به دادگاه شکایت کردن
remitting
به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
remits
به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
remit
به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
to seek redress in court
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
to apply to a court
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
to have recourse to a court
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
remitted
به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
court martial
در دادگاه نظامی محاکمه کردن
to apply to the court of arbitration
به دادگاه حکمیت رجوع کردن
[حقوق]
to have recourse to arbitration
به دادگاه حکمیت رجوع کردن
[حقوق]
make a diplomatic representation
به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
illuminates
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
serve a sentence
به حکم دادگاه زندانی شدن دوره حبس خود را طی کردن
indicts
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicting
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indict
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
local
موضوعی
locals
موضوعی
topical
موضوعی
thematic
موضوعی
haze
موضوعی
pointlessness
بی موضوعی
a sensitive subject
[topic]
موضوعی حساس
subject schedule
برنامه موضوعی
subject index
فهرست موضوعی
mistake of fact
اشتباه موضوعی
ignorance of fact
جهل موضوعی
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away .
موضوعی را لو دادن
have to do with
<idiom>
پیرامون موضوعی بودن
The subject under discrssion .
موضوعی که مطرح نیست
put (something or someone) out of one's head (mind)
<idiom>
به موضوعی فکر نکردن
a matter of relative importance
موضوعی با اهمیت نسبی
object oriented graphics
نگاره سازی موضوعی
extra-
موضوعی که زیادی است
extra
موضوعی که زیادی است
ventilation
بادگیری طرح موضوعی
extras
موضوعی که زیادی است
rule
[on something]
حکم
[در]
[مورد]
[برای]
موضوعی
To emborider(embellish) a subject .
به موضوعی شاخ وبرگ دادن
To drag out an affair . To go on and on .
موضوعی را کش دادن
[بدرازا کشاندن]
rule
[on something]
دستور
[در]
[مورد]
[برای]
موضوعی
ring a bell
<idiom>
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
the question referred to above
موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
object oriented programming language
زبان برنامه نویسی موضوعی
To smell out something.
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
arraign
احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
caption
توقیف کردن به حکم دادگاه حکم دستگیری
captions
توقیف کردن به حکم دادگاه حکم دستگیری
seminars
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
to get a general idea of something
فهمیدن موقعیتی
[موضوعی]
به طور کلی
to backtrack
<idiom>
<verb>
عقب کشیدن
[از موضوعی در مقابل حریف]
to row back
<idiom>
<verb>
عقب کشیدن
[از موضوعی در مقابل حریف]
to harp on a subject
زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
superfix
تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
seminar
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
ignorance of the face is a good defence
جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
experts
شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
expert
شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
point of honour
موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
When wI'll the matter come up for discussion ?
موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
electronic
موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
to shunt somebody aside
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
terminator
موضوعی در لیست داده که انتهای فایل را نشان میدهد
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to drag in a subject
موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
selector
وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
selectors
وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
cognizance
ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
approval
متنی که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
rhetorical question
مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
approval
توافقنامهای که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
rogue value
موضوعی درلیست داده برای نشان اینکه لیست تمام شده است
courthouse
دادگاه
court of justice
دادگاه
courthouses
دادگاه
tribunals
دادگاه
courts
دادگاه
judgement seat
دادگاه
judgement hall
دادگاه
court of law
دادگاه
court
دادگاه
court division
دادگاه
courtrooms
دادگاه
forums
دادگاه
courtroom
دادگاه
forum
دادگاه
tribunal
دادگاه
decreed
قرار دادگاه
kangaroo court
دادگاه مندرآوردی
decree
قرار دادگاه
kangaroo court
دادگاه غیرقانونی
kangaroo courts
دادگاه پوشالی
citing
به دادگاه خواندن
per curium
به وسیله دادگاه
tribunals
دادگاه محکمه
canonry
دادگاه شرع
administrative tribunal
دادگاه اداری
kangaroo court
دادگاه پوشالی
military court
دادگاه نظامی
usher
دربان دادگاه
cited
به دادگاه خواندن
superior court
دادگاه تمیز
superior court
دادگاه عالی
law court
دادگاه قضایی
contempt og court
اهانت به دادگاه
forum
دادگاه محکمه
cites
به دادگاه خواندن
district court
دادگاه بخش
beadle
منادی دادگاه
forums
دادگاه محکمه
diwan
دادگاه اسلامی
kangaroo courts
دادگاه مندرآوردی
jurisdiction of the court
صلاحیت دادگاه
divan
دادگاه اسلامی
summary court
دادگاه بدوی
kangaroo courts
دادگاه غیرقانونی
auto da fe
رای دادگاه
cite
به دادگاه خواندن
rota
دادگاه کاتولیکی
peace court
دادگاه بخش
provost court
دادگاه پادگانی
petty session
دادگاه سیار
kangoroo court
دادگاه محلی
quaestor
افسررئیس دادگاه
courtroom
اطاق دادگاه
ushered
دربان دادگاه
evoke
به دادگاه بالاتربردن
disciplinary tribunal
دادگاه انتظامی
landesgericht
دادگاه ایالتی
circuit court
دادگاه استیناف
ushering
دربان دادگاه
ushers
دربان دادگاه
magistrates court
دادگاه جنحه
rotas
دادگاه کاتولیکی
municipal court
دادگاه شهرداری
evoking
به دادگاه بالاتربردن
Chief Justices
رئیس دادگاه
Chief Justice
رئیس دادگاه
courtrooms
اطاق دادگاه
tribunal
دادگاه محکمه
military tribunal
دادگاه نظامی
martial court
دادگاه نظامی
municipal court
دادگاه داخلی
prsbytery
دادگاه شرعی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com