Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English
Persian
To discuss a question with someone .
موضوعی را با کسی مطرح کردن
Other Matches
The subject under discrssion .
موضوعی که مطرح نیست
When wI'll the matter come up for discussion ?
موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
to touch upon
مطرح کردن
to raise
مطرح کردن
put forward
مطرح کردن
bring up
مطرح کردن
table
مطرح کردن
set forth for discussion
مطرح کردن
to touch on
مطرح کردن
introducing
مطرح کردن
to bring up
مطرح کردن
to bring forth
مطرح کردن
introduce
مطرح کردن
introduced
مطرح کردن
putting
مطرح کردن
puts
مطرح کردن
put
مطرح کردن
introduces
مطرح کردن
tabled
مطرح کردن
tables
مطرح کردن
tabling
مطرح کردن
propounding
مطرح کردن
propound
مطرح کردن
propounds
مطرح کردن
lay
مطرح کردن
lays
مطرح کردن
lobby
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
overtures
کشف مطرح کردن
posing
: مطرح کردن گذاردن
overture
کشف مطرح کردن
poses
: مطرح کردن گذاردن
posed
: مطرح کردن گذاردن
pose
: مطرح کردن گذاردن
to bring up
تقدیم یا مطرح کردن
raise a question
مطرح کردن سوال
pose a question
سوال مطرح کردن
lays
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lay
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
to put out of court
شایسته مطرح کردن ندانستن
obtruding
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
to put to the issue
بطور متنازع فیه مطرح کردن
obtrudes
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruded
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrude
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
To follow up (trace) a matter (case).
موضوعی را دنبال کردن
to touch upon
[a topic]
ذکر کردن
[موضوعی]
to grasp an idea
موضوعی رادرک کردن
to approach
[a topic]
ذکر کردن
[موضوعی]
To raise a question . To bring up a matter .
موضوعی رامطرح کردن
rehashes
بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehashed
بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehash
بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
موضوعی را ماست مالی کردن
to e. a person an a subject
کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
nial a line to the counter
کذب موضوعی را ثابت کردن
to over a subject
موضوعی را با خنده بحث کردن
to sit
درباره موضوعی جلسه کردن
to rule on something
حکم کردن در موضوعی
[قانون]
rogatory commission
موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
submission
موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
to paint a rosy picture of something
امیدوارانه به چیزی
[موضوعی]
نگاه کردن
to row back
<idiom>
<verb>
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
to backtrack
<idiom>
<verb>
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
to argue the case for
[against]
something
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
to argue for
[against]
something
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
dismiss
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismisses
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismissing
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
hold forth
مطرح کردن سخنرانی کردن
discuss
مطرح کردن گفتگو کردن
discussed
مطرح کردن گفتگو کردن
discusses
مطرح کردن گفتگو کردن
discussing
مطرح کردن گفتگو کردن
moot
مطرح کردن دادخواهی کردن
to linger on a subject
روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
talk out
بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
make a diplomatic representation
به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
illuminates
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
propounded
مطرح
in contemplation
مطرح
under consideration
مطرح
come up
مطرح شدن
to come upon
مطرح شدن
to come up
مطرح شدن
to be on the carpet
مطرح بودن
broacher
مطرح کننده
kaldor criterion
مطرح گردید
considered
مطرح شده
to come on the tapis
مطرح شدن
reoccurrence
دوباره مطرح شدن
reoccurring
دوباره مطرح شدن
under consideration
مطرح شده مطروحه
talk out
مطرح مذاکره قرار دادن
The badness of the climate is immaterial.
بدی آب وهوا مطرح نیست
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
extrajudicial
خارج از موضوع مطرح شده دردادگاه
topical
موضوعی
locals
موضوعی
pointlessness
بی موضوعی
thematic
موضوعی
local
موضوعی
haze
موضوعی
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away .
موضوعی را لو دادن
subject index
فهرست موضوعی
subject schedule
برنامه موضوعی
a sensitive subject
[topic]
موضوعی حساس
mistake of fact
اشتباه موضوعی
ignorance of fact
جهل موضوعی
extras
موضوعی که زیادی است
object oriented graphics
نگاره سازی موضوعی
put (something or someone) out of one's head (mind)
<idiom>
به موضوعی فکر نکردن
ventilation
بادگیری طرح موضوعی
extra
موضوعی که زیادی است
have to do with
<idiom>
پیرامون موضوعی بودن
extra-
موضوعی که زیادی است
a matter of relative importance
موضوعی با اهمیت نسبی
To smell out something.
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
ring a bell
<idiom>
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
rule
[on something]
حکم
[در]
[مورد]
[برای]
موضوعی
object oriented programming language
زبان برنامه نویسی موضوعی
the question referred to above
موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
To drag out an affair . To go on and on .
موضوعی را کش دادن
[بدرازا کشاندن]
To emborider(embellish) a subject .
به موضوعی شاخ وبرگ دادن
rule
[on something]
دستور
[در]
[مورد]
[برای]
موضوعی
to harp on a subject
زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
superfix
تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
ignorance of the face is a good defence
جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
experts
شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
expert
شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
to backtrack
<idiom>
<verb>
عقب کشیدن
[از موضوعی در مقابل حریف]
to row back
<idiom>
<verb>
عقب کشیدن
[از موضوعی در مقابل حریف]
seminars
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
to get a general idea of something
فهمیدن موقعیتی
[موضوعی]
به طور کلی
seminar
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
point of honour
موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
electronic
موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
to shunt somebody aside
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
terminator
موضوعی در لیست داده که انتهای فایل را نشان میدهد
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
assistance
کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
cognizance
ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
selectors
وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
selector
وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
to drag in a subject
موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
approval
متنی که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
approval
توافقنامهای که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
rhetorical question
مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
rogue value
موضوعی درلیست داده برای نشان اینکه لیست تمام شده است
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
red herring
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herrings
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
cross action
در CL حالتی است که یک طرف عین دعوایی را که طرف متقابل درموضوع واحد علیه او مطرح کرده
conflict of lows
در حقوق بین الملل خصوصی مطرح میشود و منظور مغایرت قوانین داخلی با قوانین خارجی است
presentation graphics
گرافیک تجاری با کیفیت بالا که روی نکات مطرح شده بامدیریت در زمینه طرح ها وبودجه ها تکیه خاصی دارد نگاره سازی نمایشی
entities
موضوعی که داده ذخیره شده در فایل یا پایگاه داده ها به آن مراجعه میکند
entity
موضوعی که داده ذخیره شده در فایل یا پایگاه داده ها به آن مراجعه میکند
Ultimedia
موضوعی در چند رسانهای در IBM که صوت و تصویر و ویدیو و متن را ترکیب میکند و سخت افزار لازم برای اجرا را مشخص میکند
what is the matter
جه خبر است چه موضوعی است چیست چه شده است
dwelling house
در CL درقوانین مربوط به هتک حرمت منازل و ورود در شب به منازل به قصد ارتکاب جرم مطرح میشود و عبارت ازمحلی است که عملا" و بالفعل محل سکنی باشد و یا ازملحقات عرفی محل سکنی محسوب شود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com