Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
that is a matter of habit
موضوع عادت است
Other Matches
queue
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queues
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
sequential access
فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
queueing
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queued
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread
این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
red herring
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herrings
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition
موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
reversing
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
circular
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
accustoms
عادت
practice
عادت
habit
:عادت
ure
عادت
wont
عادت
rote
عادت
praxis
عادت
habit
عادت
habits
:عادت
habits
عادت
rut
عادت
accustom
عادت
accustoming
عادت
ruts
عادت
usage
عادت
usages
عادت
guize
عادت
consuetude
عادت
diathesis
عادت
habitude
عادت
custom
عادت
accustomedness
عادت
position habit
عادت مکانی
hexis
عادت پایه
reading habit
عادت خواندن
vogue
عادت مرسوم
wont
خو گرفته عادت
dieting
عادت غذائی
addict
عادت اعتیاد
addicts
عادت اعتیاد
it is usual with him
عادت دارد
used to
<idiom>
عادت کردن به
kick the habit
<idiom>
ترک عادت بد
usage and custom
عرف و عادت
dieted
عادت غذائی
thaumaturgy
خرق عادت
diet
عادت غذائی
diets
عادت غذائی
social habit
عادت اجتماعی
custom
برحسب عادت
hank
قلاب عادت
hanks
قلاب عادت
enure
عادت دادن
grow into a habit
عادت شدن
habit strength
نیرومندی عادت
habitude
عادت روزانه
familiarizing
عادت دادن
familiarizes
عادت دادن
habituate
عادت دادن
habituated
عادت دادن
familiarized
عادت دادن
familiarize
عادت دادن
familiarised
عادت دادن
familiarising
عادت دادن
inure
عادت دادن
inured
عادت دادن
menstrual cycle
عادت ماهانه
lusus naturae
خرق عادت
lusus natarae
خرق عادت
amenia
حبس عادت
by rote
بر حسب عادت
by usage
برحسب عادت
inure or en
عادت دادن
accustom
عادت دادن
accustoming
عادت دادن
inuring
عادت دادن
accustoms
عادت دادن
inures
عادت دادن
familiarises
عادت دادن
take to
عادت کردن
to get accustomed to
عادت کردن
[به]
recidivists
مجرم به عادت
divinely
بطورخارق عادت
periods
عادت ماهانه
practice
معمول به عادت
recidivist
مجرم به عادت
to get used to
عادت کردن
[به]
to outgrow a habit
<idiom>
از سر افتادن عادت
period
عادت ماهانه
habitually
بر حسب عادت
thews
عادت راه ورسم
to form a habit
تشکیل عادت دادن
to fall into a bad habit
عادت بدی گرفتن
unused
عادت نکرده بکارنبرده
that is a matter of habit
کار عادت است
dark adaptation
عادت کردن به تاریکی
unusual
غریب مخالف عادت
prayerfulness
عادت نماز خوانی
catamenia
عادت ماهیانه زنان
daily routine
عادت جاری روزانه
local usage
عرف و عادت محل
get
عادت کردن ربودن
gets
عادت کردن ربودن
dishabituate
ترک عادت دادن
mend one's ways
<idiom>
اثبات عادت شخصی
sticky fingers
<idiom>
عادت به دزدیدن داشتن
effective habit strength
حد موثر نیرومندی عادت
getting
عادت کردن ربودن
as a rule
<idiom>
معمولا ،طبق عادت
habit formation
شکل گیری عادت
He is making a habit of it .
بد عادت شده است
The habit of smoking.
عادت به استعمال دخانیات
To be used (accustomed) to something.
به چیزی عادت داشتن
To break (give up) a habit.
ترک عادت کردن
disaccustom
ترک عادت دادن
get the feel of
<idiom>
عادت کردن یا آوختن چیزی
matter of course
<idiom>
عادت،راه عادی،قانون
practice of early rising
مشق یا عادت سحر خیزی
routines
جریان عادی عادت جاری
groove
کارجاری ویکنواخت عادت زندگی
to get into one's stride
<idiom>
عادت کردن
[اصطلاح روزمره]
acclimatization
عادت کردن به هوای کوهستان
fletcherism
عادت بخوردن مختصری غذا
grooves
کارجاری ویکنواخت عادت زندگی
routine
جریان عادی عادت جاری
routinely
جریان عادی عادت جاری
to addict oneself
عادت کردن خودرا معتادکردن
She is a habitual liar.
روی عادت دروغ می گوید
altitude acclimatization
عادت کردن به ارتفاع منطقه
He outgrew this habit.
این عادت ازسرش افتاد
consuetude est alterra lex
عادت قدرت قانونی دارد
get in the swing of things
<idiom>
به شرایط جدید عادت کردن
rote
کاری که از روی عادت بکنند
To break a habit makes one ill.
<proverb>
ترک عادت موجب مرض است .
hookers
بازیگری که عادت به سدکردن با چوب دارد
vices
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
vises
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
vice-
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
vice
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
hooker
بازیگری که عادت به سدکردن با چوب دارد
optima legum ilerpres est consuetudo
عرف و عادت بهترین تفسیرقانونی است
To do something(act)from force of habit
کاری راطبق عادت( همیشگه ) انجام دادن
backsliding
کسی که پس از ترکیکعادت بد به عادت سابق خود باز میگردد
cenogenesis
تغییراتی که بعلت عادت به محیط وهمزیستی درجنس یانژاد
it is u.for him to tell a lie
دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
ecology
علم عادت وطرز زندگی موجودات ونسبت انها با محیط
I am in the habit of sleeping late on Friday mornings.
عادت دارم جمعه ها صبح دیر از خواب بیدار می شوم
low low
حرکت یواشترازمعمول برای عادت کردن به حمل بار سنگین
negationist
کسیکه عادت دارد همه چیز راانکار یا تکذیب کند
thaumaturge
کسیکه که کارهای خارق العاده ومعجزه نما میکند خرق عادت کن
objecting
موضوع
point
موضوع
mattering
موضوع
objected
موضوع
afair
موضوع
motif
موضوع
direct objects
موضوع
propositioning
موضوع
propositioned
موضوع
proposition
موضوع
matters
موضوع
motifs
موضوع
mattered
موضوع
matter
موضوع
topics
موضوع
subject
موضوع
object
موضوع
subjected
موضوع
propositions
موضوع
subjecting
موضوع
indirect objects
موضوع
subjects
موضوع
topic
موضوع
issues
موضوع
objects
موضوع
head
موضوع
issued
موضوع
subject
[topic]
موضوع
issue
موضوع
texts
موضوع
text
موضوع
themes
موضوع
theme
موضوع
themes
موضوع ها
plotless
بی موضوع
question
موضوع
topics
موضوع ها
criteria
موضوع
subjects
موضوع ها
questions
موضوع
topic
موضوع
questioned
موضوع
side show
موضوع فرعی
What is it all about ?
موضوع چیست ؟
res ipsa loquitur
موضوع گویاست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com