Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
His triumph was very short- lived .
موفقیت اش بسیار کوتاه ( مدت ) بود
Other Matches
midgets
ادم بسیار قد کوتاه
midget
ادم بسیار قد کوتاه
spike
پالس ولتاژ بسیار کوتاه مدت
rapid
وسیله یا حافظهای که زمان دستیابی آن بسیار کوتاه است
winning streak
<idiom>
موفقیت پشت موفقیت
vlsi
مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity
حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super-
کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
monofilament
الیاف تک رشته بلند
[این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
ultra high frequency
بسامد بسیار بسیار زیاد
u.h.f.
بسامد بسیار بسیار زیاد
short lunge
نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blast
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blasts
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
pantywaist
شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
shorthorn
جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
hit
موفقیت
hitting
موفقیت
achievement
موفقیت
prosperity
موفقیت
hits
موفقیت
success
موفقیت
good speed
موفقیت
achievements
موفقیت
successes
موفقیت
hitting
اصابت موفقیت
averages
میانگین موفقیت
failure
عدم موفقیت
hit
اصابت موفقیت
averaging
میانگین موفقیت
success ratio
بهر موفقیت
hits
اصابت موفقیت
top flight
بالاترین موفقیت
achievable
موفقیت پذیر
failures
عدم موفقیت
average
میانگین موفقیت
flying colors
موفقیت قطعی
exploitation
استفاده از موفقیت
pass muster
<idiom>
آزمایش را با موفقیت
grand slam
موفقیت کامل
grand slams
موفقیت کامل
miscarriages
عدم موفقیت
miscarriage
عدم موفقیت
successful
<adj.>
موفقیت آمیز
abortiveness
عدم موفقیت
unsuccessfully
عدم موفقیت
unsuccess
عدم موفقیت
unsuccessful
عدم موفقیت
averaged
میانگین موفقیت
state-of-the-art
بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
prospect
[of something]
امید موفقیت
[در چیزی]
connects
حرکت موفقیت امیز
achieve
کسب موفقیت کردن
achieves
موفقیت در انجام کاری
connect
حرکت موفقیت امیز
achieved
موفقیت در انجام کاری
He was drunk with success.
سرمست از موفقیت بود
oddson
محتمل به بردیا موفقیت
win out
<idiom>
موفقیت پس از کار سخت
achieving
موفقیت در انجام کاری
achieve
موفقیت در انجام کاری
lock up
<idiom>
اطمینال کامل از موفقیت
ten strike
امر موفقیت امیز
short quard
سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
fleshment
خوشحالی حاصله از نخستین موفقیت
he wished success to all
بهمه گفت موفقیت شماراخواستارم
bring off
به نتیجه موفقیت امیزی رسیدن
caculated risk
<idiom>
شانس زیاد برای موفقیت
land on one's feet
<idiom>
با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
to carry something to a successful issue
چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
percentage
نسبت حرکات موفقیت امیز
percentages
نسبت حرکات موفقیت امیز
abort
عدم موفقیت درانجام ماموریت
pass completion average
میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
track records
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
get through
<idiom>
کاری شاق را با موفقیت پشت سر نهادن
you said it/you can say that again
<idiom>
نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
track record
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
We made a long step toward success.
قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
chasing
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chase
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chased
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chases
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
With a long face .
با لب ؟ لوچه آویزان ( اشاره به ناکامی وعدم موفقیت )
by the skin of one's teeth
<idiom>
بزور
[با زحمت]
کاری را با موفقیت انجام دادن
if it works
اگر این کار با موفقیت انجام شود
rest on one's laurels
<idiom>
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
land office business
کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
lap money
جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
When we get this project off the ground we can relax.
وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
dummy
دستوری در برنامه که برا ی موفقیت دستورات زبان یا افزایش طول بلاک قرار دارد
They have successfully managed the balancing act between retaining the rustic charm and modern conversion.
آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
dummies
دستوری در برنامه که برا ی موفقیت دستورات زبان یا افزایش طول بلاک قرار دارد
framing error
خطایی که در اثر عدم موفقیت و خرابی دستگاه پذیرش دربازشناسی صحت بیتهایی که تشکیل یک کاراکتر را میدهندپیش می اید
hurdle step
جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
go great guns
<idiom>
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success.
اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
aborted
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborts
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborting
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
linter
ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
achieving
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieves
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieved
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
plenty
بسیار
no end of
بسیار
sadly
بسیار بد
very
بسیار
oftentimes
بسیار
by far
بسیار
far and away
بسیار
thousand and one
بسیار
muckle
بسیار
not a lettle
بسیار
immortally
بسیار
multiped
بسیار پا
multiplicity
بسیار
ever so
بسیار
beastby
بسیار
out and a way
بسیار
sopping
بسیار
powerfully
بسیار
sorely
بسیار
so mush
بسیار
multifarious
بسیار
parlous
بسیار
awfully
بسیار
abundant
بسیار
much
بسیار
detestable
بسیار بد
an abundance of
بسیار
clinking
بسیار
precious
بسیار
galore
بسیار
seldom
بسیار کم
numerous
بسیار
far
بسیار
desperate
بسیار بد
terrible
<adj.>
بسیار بد
awful
<adj.>
بسیار بد
lashongs
بسیار
all
بسیار
all-
بسیار
very little
بسیار کم
overly
بسیار
longeval
بسیار زی
lousy
<adj.>
بسیار بد
lot
بسیار
many
بسیار
unco
بسیار
rotten
<adj.>
بسیار بد
mickle or muckle
بسیار
mickle
بسیار
pointdovice
بسیار درست
colossal
بسیار بزرگ
pianissimo
بسیار اهسته
herculean
بسیار دشوار
excessive
بسیار یا بزرگ
monstrosities
شرارت بسیار
overly
بسیار گرانه
chasm
فرق بسیار
manifold
بسیار زیاد
death trap
بسیار خطرناک
prodigy
بسیار زیرک
chasms
فرق بسیار
thoroughgoing
بسیار دقیق
primordiality
قدمت بسیار
stunning
بسیار خوب
whackings
بسیار عظیم
crucial
بسیار سخت
multi-millionaires
بسیار ثروتمند
multi-millionaire
بسیار ثروتمند
low-rise
نه بسیار بلند
multitudes
گروه بسیار
abysses
بسیار عمیق
multi-millionaire
بسیار پولدار
nymph
زن بسیار زیبا
overweening
بسیار مغرور
nymphs
زن بسیار زیبا
abyss
بسیار عمیق
multi-millionaires
بسیار پولدار
high-pitched
بسیار شیبدار
tiny
بسیار کوچک
tiniest
بسیار کوچک
tinier
بسیار کوچک
crucially
بسیار سخت
multitude
گروه بسیار
terrible
بسیار بد سهمناک
death traps
بسیار خطرناک
sizzler
بسیار گرم
monstrosity
شرارت بسیار
damn
فحش بسیار
supersubtlety
زرنگی بسیار
precipitancy
تعجیل بسیار
polysemia
بسیار معنایی
polyphonous
بسیار صدا
polyphonic
بسیار صدا
superheat
بسیار گرم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com