Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
get to first base
<idiom>
موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
Other Matches
fizzle out
<idiom>
خراب شدن بعداز شروع خوبی
go over well
<idiom>
موفق بودن
have it made
<idiom>
موفق بودن
make the grade
<idiom>
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
dark bulb
نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
set up
مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
start off
شروع کردن شروع شدن
launching area
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
upbeat
موفق
successful
<adj.>
موفق
lucrative
موفق
successful
موفق
prosperous
موفق
throve
موفق شد
admirableness
خوبی
primeness
خوبی
charmingness
خوبی
goodliness
خوبی
agreeability
خوبی
wellness
خوبی
niceness
خوبی
niceties
خوبی
nicety
خوبی
Excellencies
خوبی
Excellency
خوبی
goodness
خوبی
agreeableness
خوبی
make a hit
<idiom>
موفق شدن
to fall through
موفق نشدن
attain
موفق شدن
attains
موفق شدن
to make a shift
موفق شدن
attained
موفق شدن
attaining
موفق شدن
arrived
موفق شدن
to pull through
موفق شدن
I made good my escape .
موفق به فرار شد
to go wrong
موفق نشدن
sure-fire
حتما موفق
wow
موفق شدن
hot hand
پرتاب موفق
arriving
موفق شدن
arrives
موفق شدن
wowed
موفق شدن
wowing
موفق شدن
to come through
موفق شدن
wows
موفق شدن
come off
<idiom>
موفق شدن
arrive
موفق شدن
fall short (of one's expectations)
<idiom>
موفق نشدن
fay
موفق شدن
poverty is a good test
خوبی است
a nice guy
مرد خوبی
a nice guy
آدم خوبی
bovarism
بوواری خوبی
fineness
لطافت خوبی
good wishes
ارزوی خوبی
graced
زیبایی خوبی
lambhood
بره خوبی
our library is well stocked
خوبی دارد
epicurus
و خوبی است
graces
زیبایی خوبی
gracing
زیبایی خوبی
excellence
خوبی تفوق
the watch is warranted
خوبی ساعت
the work was well paid
پول خوبی
grace
زیبایی خوبی
with the best of them
<idiom>
به خوبی هرکس
I made a decent profit.
سود خوبی بر دم
as good as
بهمان خوبی
initiation
شروع کار شروع
manage to do it
موفق بانجام ان شدن
two-way
موفق در حمله و دفاع
carry the day
<idiom>
برنده یا موفق شدن
maintained
به خوبی مراقبت شده
they put up a good fight
جنگ خوبی کردند
maintains
به خوبی مراقبت شده
feel like a million dollars
<idiom>
احساس خوبی داشتن
He pocketed a tidy sum.
پول خوبی به جیب زد
He writes well . he wields a formidable pen .
قلم خوبی دارد
worse for wear
<idiom>
نهبه خوبی جدیدتر
kick up one's heels
<idiom>
زمان خوبی داشتن
out of kilter
<idiom>
دربالانس خوبی نبودن
cash cow
<idiom>
منبع خوبی از پول
what a nice man he is!
چه ادم خوبی است !
He is a good ( nice ) fellow(guy)
اوآدم خوبی است
Both of us will make a good team.
ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
have a time
<idiom>
زمان خوبی داشتن
maintain
به خوبی مراقبت شده
converted
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converting
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converts
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
nojoy
موفقیتی نیست موفق نشدم
I could never make her understand .
هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
to collapse
موفق نشدن
[مذاکره یا فرضیه]
hitting
جستجوی موفق در پایگاه داده
connect
ضربه موفق در پایگاه دوم
to go places
موفق شدن
[در زندگی یا شغل]
connects
ضربه موفق در پایگاه دوم
hit
جستجوی موفق در پایگاه داده
hit and miss
گاهی موفق وگاهی مغلوب
to come up in the world
موفق شدن
[در زندگی یا شغل]
put across
باحقه بازی موفق شدن
hits
جستجوی موفق در پایگاه داده
convert
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
god speed you
کامیاب شوید موفق باشید
succeeds
موفق شدن نتیجه بخشیدن
I have no doubt that you wI'll succeed.
تردیدی ندارم که موفق می شوید
prospers
رونق یافتن موفق شدن
prospering
رونق یافتن موفق شدن
prosper
رونق یافتن موفق شدن
succeed
موفق شدن نتیجه بخشیدن
to get sight of a person
موفق بدیدن کسی شدن
turn the trick
<idiom>
درکاری که میخواست موفق شدن
prospered
رونق یافتن موفق شدن
succeeded
موفق شدن نتیجه بخشیدن
to f. in the pan
باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
live it up
<idiom>
روز خوبی راداشته باشید
to pocket a tidy sum
<idiom>
پول خوبی به جیب زدن
to set a good example
سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
That was a very good meal.
غذای خیلی خوبی بود.
It has been a very enjoyable stay.
اقامت بسیار خوبی داشتیم.
have an eye for
<idiom>
سلیقه خوبی درچیزی داشتن
He has a good permanent job.
شغل ثابت خوبی دارد
She made a good wife.
اوزن خوبی ازآب درآمد
I got good marks in the exams .
نمرات خوبی درامتحان آوردم
he has a fine p in the town
اوخانه خوبی در شهر دارد
bite the hand that feeds you
<idiom>
جواب خوبی را با بدی دادن
Good number !
حقه
[نمایش]
خوبی بود!
It is avery good ( an original ) idea.
فکر بسیار خوبی است
She has been a good wife to him.
همسر خوبی برایش بوده
What find bath.
عجب حمام خوبی است
he is a bad husband
خانه دار خوبی نیست
to get any ones speech
موفق بشنیدن نطق کسی شدن
Supposing we do not succeedd, then waht?
حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
throw up one's hands
<idiom>
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
i managed to do it
موفق شدم که ان کار را انجام دهم
smash hit
<idiom>
نمایش ،بازی یا فیلم خیلی موفق
paragons
مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
paragon
مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
well handled
بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
He has a poor service record in this company.
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
qualities
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
we went for a good round
گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
quality
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
to be a dead duck
امکان موفق شدن را نداشتن
[چیزی یا کسی]
deliver the goods
<idiom>
موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
coloury
دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
He has a strong punch.
ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
This is a good residential are ( neighbourhood ) .
اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
He left a great name behid him .
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
You wI'll fail unless you work harder .
موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
He'll never get anywhere.
او
[مرد]
هیچوقت موفق نمی شود.
[در زندگیش یا کارش]
We all think he is very nice.
ما همه فکر می کنیم که او
[مرد]
آدم خوبی است.
organizations
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organisations
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organization
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
blessing in disguise
<idiom>
[چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
to score with a girl
<idiom>
موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری
[اصطلاح روزمره]
failed
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
beauty is in the eyes of the beholder
<proverb>
اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
He'll never amount to anything.
<idiom>
او
[مرد]
هیچوقت موفق نمی شود.
[در زندگیش یا کارش]
[اصطلاح روزمره]
optical
طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
It appears questionable whether he will manage to do that.
بحث برانگیز به نظر می رسد که آیا او موفق به انجام این کار بشود.
graphics
UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
utilitarianism
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
letter quality printing
چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
aniline
رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
missed
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
miss
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
misses
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
the end sanctifies the means
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
He's a good director but he doesn't bear
[stand]
comparison with Hitchcock.
او
[مرد ]
کارگردان خوبی است اما او
[مرد]
قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
He shoots well
خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
onion skin
پوست پیاز
[از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com