Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 205 (11 milliseconds)
English	Persian
grave	موقر سنگین
graves	موقر سنگین
gravest	موقر سنگین
Search result with all words
sober	سنگین موقر
soberly	سنگین موقر
Other Matches
self poise	موقر
demure	موقر
sobersided	موقر
dignified	موقر
staid	موقر
solemn	موقر
sedated	موقر جدی
sedating	موقر جدی
sedates	موقر جدی
sedate	موقر جدی
solemnify	موقر ساختن
heavy lift	حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
heavier	سنگین
heavy	دل سنگین
hulky	سنگین
exacting	سنگین
unwieldy	سنگین
heavy	سنگین
heavies	سنگین
heavies	دل سنگین
heavier	دل سنگین
heaviest	سنگین
lumberingly	سنگین
waterlogged	سنگین
logy	سنگین
lumpier	سنگین
mim	سنگین
heftiest	سنگین
ponderous	سنگین
staid	سنگین
extensive	سنگین
heftier	سنگین
navol	اب سنگین
lumpiest	سنگین
lumpy	سنگین
largo a	سنگین
loggy	سنگین
cumbersome	سنگین
saturnine	سنگین
weight ton	تن سنگین
burdensome	سنگین
weighted	سنگین
lumpish	سنگین
stodgy	سنگین
hefty	سنگین
heavy water	اب سنگین
laden	سنگین پر
massively	سنگین
massive	سنگین
heft	سنگین
overweight	سنگین تر از حد
hard water	اب سنگین
onerous	سنگین
cloggy	سنگین
heaviest	دل سنگین
heavy footed	دل سنگین
pressures	سنگین
high proof	سنگین
carking	سنگین
pressure	سنگین
pressuring	سنگین
weighty	سنگین
weightiest	سنگین
weightier	سنگین
pressured	سنگین
heavy alloy	الیاژ سنگین
heavy goods	کالاهای سنگین
heavy shapes	پروفیلهای سنگین
heavy hended	سنگین دست
hard colors	رنگهای سنگین
demure	جدی سنگین
naphtha	بنزین سنگین
heavy soil	خاک سنگین
heavy industry	صنایع سنگین
heavy concrete	بتن سنگین
heavy oil	روغن سنگین
heavy drop	بارریزی سنگین
heavy metal	فلز سنگین
millstone	بار سنگین
heavy hydrogen	هیدروژن سنگین
millstones	بار سنگین
heavy armed	سنگین اسلحه
heavy artillery	توپخانه سنگین
heavy arm	سلاح سنگین
heavy industries	صنایع سنگین
high polymer	بسپار سنگین
gravity abutment	گرانپایه سنگین
stodgy	سنگین وکندرو
clumping	ضربه سنگین
emcumber	سنگین کردن
loggy	سنگین در فکروحرکت
light heavyweight	نیم سنگین
light heavy	نیم سنگین
high dollar value	سنگین قیمت
incumber	سنگین کردن
deep mourning	عزاداری سنگین
colored crystal	بلور سنگین
centrosphere	سنگین کره
baryon	ذره سنگین
high interest	بهره سنگین
behave prettily	سنگین باش
heavy particle	ذره سنگین
clumped	ضربه سنگین
clump	ضربه سنگین
grand opera	اپرای سنگین
mackinaw	کت کوتاه و سنگین
heavy weight	سنگین وزن
overbalance	سنگین تر بودن از
overbalanced	سنگین تر بودن از
overbalances	سنگین تر بودن از
overbalancing	سنگین تر بودن از
clumps	ضربه سنگین
clog	: سنگین کردن
heavyish	کمی سنگین
clogged	: سنگین کردن
clogs	: سنگین کردن
heavyish	سنبته سنگین
weight	سنگین کردن
high proof spirit	عرق سنگین
gravitating	سنگین کردن
dulling	کند سنگین
dulls	کند سنگین
heavy petroleum	نفتخام سنگین
load	سنگین کردن
loads	سنگین کردن
heavyweights	سنگین وزن
heavyweights	بزرگ و سنگین
heavyweight	سنگین وزن
heavyweight	بزرگ و سنگین
heavy-handed	سنگین دست
encumber	سنگین کردن
encumbered	سنگین کردن
encumbering	سنگین کردن
dullest	کند سنگین
duller	کند سنگین
heavy traffic	ترافیک سنگین
laden	سنگین بار
hard of hearing	سنگین گوش
burden	سنگین بارکردن
burdens	سنگین بارکردن
be off hand with someone <idiom>	سر سنگین بودن
dense traffic	ترافیک سنگین
traffic congestion	راهبندان سنگین
tie-up	راهبندان سنگین
fuller	سنگین کننده
dull	کند سنگین
dulled	کند سنگین
encumbers	سنگین کردن
gravitated	سنگین کردن
sledgehammers	چکش سنگین
titan crane	جرثقیل سنگین
slugfest	مسابقه سنگین
d. of hearing	سنگین گوش
profound sleep	خواب سنگین
preponderate	سنگین تر بودن
gravitates	سنگین کردن
ham fisted	سنگین دست
overweigh	سنگین تر بودن از
overpoise	سنگین تر بودن از
overburdensome	زیاد سنگین
outbalance	سنگین تر بودن از
gravitate	سنگین کردن
sadiron	اتوی سنگین
ham-fisted	سنگین دست
to weigh heavy	سنگین بودن
slams	ضربت سنگین
to sit heavy on the stomach	سنگین بودن
slamming	ضربت سنگین
slammed	ضربت سنگین
to pound a long	سنگین رفتن
ham handed	سنگین دست
sledgehammer	چکش سنگین
gravely	بطور سنگین
heavy handed	سنگین دست
slam	ضربت سنگین
heavy machinery	ماشین الات سنگین
There is heavy traffic.	ترافیک سنگین است.
heavy plate	ورق فلزی سنگین
heavy piece	سوار سنگین شطرنج
The traffic is heavy.	ترافیک سنگین است.
in the case of traffic jam [congestion]	هنگام راهبندان سنگین
homely [British E] <adj.>	سنگین [واژه تحقیری]
tympany	مبالغه صدای سنگین
logy	سنگین درفکر وحرکت
lollop	سنگین راه رفتن
lop sided	یکسو سنگین یک سوسبک
major pieces	سوارهای سنگین شطرنج
to lie heavy on one's heart	بار سنگین بر دل بودن
stowage	حمل بار سنگین
saraband	رقص سنگین اسپانیولی
pavan	یکجور رقص سنگین
onerously	بطور سنگین یا شاق
pash	سقوط برف سنگین
overtask	کارزیاد سنگین دادن به
overladen	زیر بار سنگین
principal types of foot	فشرده کننده آب سنگین
sidewinder	ضربت سنگین از پهلو
to impose conditions	با شرایط سنگین بارکردن
high rate of interest	نرخ سنگین بهره
larrup	سنگین حرکت کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com