Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
situation
موقعیت حالت
situations
موقعیت حالت
Search result with all words
digitize
سطح حساس که موقعیت قلم را به حالت عددی تبدیل میکند تا رسم ها وارد کامپیوتر شوند
strategic situation
حالت جنگی موقعیت استراتژیک
Other Matches
the i
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
mode
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
cartesian coordinates
سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
foreground
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
vitrifying
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
analogues
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analog
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogue
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
convertor
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
oblique case
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
prints
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
relative plot
موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
devitrify
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
plebeianism
حالت عوام یا مردم پست حالت توده
alternates
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternated
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternate
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
air position
موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
plasticity
حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
genitive
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
uart
قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
transitoriness
حالت ناپایداری حالت بی بقایی
marginal case
حالت نهائی حالت حدی
spectrality
حالت طیفی حالت شبحی
spectralness
حالت طیفی حالت شبحی
cold forming
حالت دهی در حالت سرد
crude
حالت طبیعی رنگ
[حالت ملایم و اصیل رنگ]
occasion
موقعیت
situation
موقعیت
line of position
خط موقعیت
lodgment or lodge
موقعیت
locations
موقعیت
berthing
موقعیت جا
situations
موقعیت
occasioning
موقعیت
orientation
موقعیت
berthed
موقعیت جا
occasioned
موقعیت
berth
موقعیت جا
lodgment
موقعیت
occasions
موقعیت
berths
موقعیت جا
location
موقعیت
sited
موقعیت
site
موقعیت
sites
موقعیت
condition
موقعیت
positioned
موقعیت
position
موقعیت
situs
موقعیت
plot
نقطه موقعیت
situation of a building
موقعیت ساختمان
sign position
موقعیت علامت
configuration
وضعیت یا موقعیت
lied
موقعیت چگونگی
plots
نقطه موقعیت
lies
موقعیت چگونگی
social status
موقعیت اجتماعی
social situation
موقعیت اجتماعی
configurations
وضعیت یا موقعیت
footing
موقعیت وضع
point
محل یا موقعیت
plotted
نقطه موقعیت
positioned
شکل موقعیت
razor edge
موقعیت بحرانی
cases
وضعیت موقعیت
pertinence
موقعیت شایستگی
position buoy
بویه موقعیت
pertinence or nency
دخل موقعیت
pertinency
موقعیت شایستگی
point guard
موقعیت گارد
position finding
موقعیت یابی
print position
موقعیت چاپ
storage location
موقعیت انباره
stimulus situation
موقعیت محرک
positioning
تثبیت موقعیت
monopoly position
موقعیت انحصاری
position
شکل موقعیت
case
وضعیت موقعیت
radar location
موقعیت رادار
page orientation
موقعیت صفحه
lie
موقعیت چگونگی
advantage ground
موقعیت خوب
benzylic position
موقعیت بنزیلی
circumstantial
مربوط به موقعیت
exoposition
موقعیت اگزو
endo position
موقعیت اندو
ground position
موقعیت زمینی
orientation
تشخیص موقعیت
orientation
تعیین موقعیت
d. of a situation
موقعیت باریک
firing position
موقعیت احتراق
bit position
موقعیت ذره
forward position
موقعیت رو به جلو
rest position
موقعیت سکون
status
اهمیت یا موقعیت
real mode
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
trim
موقعیت قایق دراب
pinch
موقعیت باریک سربزنگاه
flage pole position
موقعیت میله پرچمی
d. situation
موقع یا موقعیت باریک
compass bearing
موقعیت برحسب قطبنما
blow
هدر دادن موقعیت
circumstances
شرط موقعیت تشریفات
station
موقعیت اجتماعی وضع
whiteout
عدم تشخیص موقعیت
upwell
موقعیت بهتری یافتن
stationed
موقعیت اجتماعی وضع
trims
موقعیت قایق دراب
vacancy
موقعیت شغلی آزاد
positional
وابسته به موقعیت یامقام
stations
موقعیت اجتماعی وضع
trimmest
موقعیت قایق دراب
opportuneness
موقعیت موقع بودن
blows
هدر دادن موقعیت
whiteouts
عدم تشخیص موقعیت
pinches
موقعیت باریک سربزنگاه
bowsprit position
موقعیت دکل خوابیده
spatial orientation
موقعیت یابی فضایی
downward
به طرف یک موقعیت پایین تر
golden opportunity
<idiom>
موقعیت طلایی وعالی
iam ill bested
موقعیت بدی دارم
space orientation
موقعیت یابی فضایی
stand
عهده دارشدن موقعیت
hold one's own (in an argument)
<idiom>
دفاع از موقعیت خود
cold strength
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
occasion
سبب موقعیت باعث شدن
standing
موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
to not have it easy
[موقعیت]
ساده نیست
[برایشان]
toties quoties
هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
trimmest
موقعیت تخته موج دراب
solar orientation
تعیین موقعیت نسبت به افتاب
trim
موقعیت تخته موج دراب
ortho director
هدایت کننده به موقعیت ارتو
hold one's own
موقعیت خودرا حفظ کردن
para director
هدایت کننده به موقعیت پارا
That's (just) the way things are.
موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
trims
موقعیت تخته موج دراب
grids
موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
occasions
سبب موقعیت باعث شدن
grid
موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
meta director
هدایت کننده به موقعیت متا
reposition
مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
hold one's ground
موقعیت خودرا حفظ کردن
She is not mindful of her social position ( status ) .
متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
occasioning
سبب موقعیت باعث شدن
It was the usual scene.
صحنه
[موقعیت]
معمولی بود.
blade station
موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
occasioned
سبب موقعیت باعث شدن
We're all in the same boat.
ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
centralized
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
shortstop
موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
bistable
که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
executing
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
reporting point
نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
executed
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
execute
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
وقتی که موقعیت وخیم می شود
[اصطلاح]
feed
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
executes
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
last but not least
<idiom>
آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
feeds
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
universal
قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
proletarianism
موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
dualism
وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
thaneship
قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
position buoy
بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی
to the manner born
فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
to set a person on his feet
معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
backtab
برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
on occasion
لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
juncture
بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
boot
اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
cursors
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
blade tracking
مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
cursor
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
occasional
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
parallax
اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف
carried
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
circulars
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
carry
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
blip
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
carries
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
The grass is always greener on the other side of the fence.
<proverb>
مرغ همسایه غازه
[مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
chkdsk
دستور سیستم که موقعیت دیسک و RAM نصب شده را بررسی میکند
gates
دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
quick kick
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
gate
دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
circular
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
carrying
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
blips
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
adjust
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com