English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (9 milliseconds)
English Persian
component مولفه بردار
components مولفه بردار
Other Matches
polygraphs رونوشت بردار نسخه بردار
polygraph رونوشت بردار نسخه بردار
constituents مولفه
d.c. component مولفه دی سی
components مولفه
constituent مولفه
component مولفه
active component مولفه موثر
tangential component مولفه مماسی
zero sequence component مولفه همقطب
discrete component مولفه گسسته
component forces نیروهای مولفه
homopolar component مولفه همقطب
active element مولفه موثر
wind component مولفه مربوط به باد
effective wind مولفه باد موثر
out of phase component مولفه بیرون از فاز
imaginary part مولفه موهومی [ریاضی]
component of a symmetrical system مولفه دستگاه متوازن
populated board یک تخته مدار چاپی که حاوی تمام مولفه ها الکترونیکی خود میباشد
rat's nest یک ویژگی در سیستمهای طراحی مدار چاپی که به استفاده کننده اجازه میدهدتا تمام اتصالات میان مولفه ها را ببیند
rubber banding قابلیتی از CAD که به یک مولفه اجازه میدهد تا درطول صفحه نمایش بوسیله قلم الکترونیکی یا دستگاه ماوس به مکان مورد نظرکشیده شود
mttf متوسط مدت زمانی که در ان سیستم یا مولفه سیستم بدون خطا کار کندFailure To Time ean
equivocatory اب بردار
vectors بردار
resultant بردار
dope vector بردار
arrows بردار
arrow بردار
vector بردار
finable جریمه بردار
flux of a vector شاره بردار
forfoitable جریمه بردار
harvestman خرمن بردار
patchable وصله بردار
participable شرکت بردار
numerale شماره بردار
light vector بردار نور
liner velocity بردار سرعت
mouldable قالب بردار
land surveyor نقشه بردار
interrupt vector بردار وقفه
lifter وزنه بردار
normal vector بردار عمود
normal vector بردار قائم
magnetic vector بردار مغناطیسی
lift vector بردار برا
polar vector بردار قطبی
subsumption فرمان بردار
wave vector بردار موج
weight lifter وزنه بردار
hypotaxis فرمان بردار
postponement فرمان بردار
submission فرمان بردار
suborder فرمان بردار
voltage vector بردار ولتاژ
vectorial حامل بردار
treatable تعلیم بردار
poynting's vector بردار پوینتینگ
radius vector بردار شعاعی
ratable نرخ بردار
rateable نرخ بردار
stainable زنگ بردار
state vector بردار حلات
state vector بردار وضعیت
state vector بردار حالت
tollable باج بردار
topographer نقشه بردار
treader گام بردار
subordination فرمان بردار
photographers عکس بردار
surveyor نقشه بردار
surveyors نقشه بردار
axial vector بردار محوری
benefic بهره بردار
bilable ضمانت بردار
burgers vector بردار برگرز
curls حلقه بردار
curled حلقه بردار
curl حلقه بردار
photographer عکس بردار
swindlers کلاه بردار
forces بردار نیرو
ascribe رونویس بردار
ascribed رونویس بردار
ascribes رونویس بردار
ascribing رونویس بردار
vector حامل بردار
fraudulent کلاه بردار
vectors حامل بردار
circulation of a vector چرخه بردار
code vector بردار رمز
dutiable گمرک بردار
disciplinable نظم بردار
active تنزل بردار
samplers نمونه بردار
sampler نمونه بردار
exponible توضیح بردار
taxable مالیات بردار
discountable تخفیف بردار
velocity بردار سرعت
velocities بردار سرعت
damageable غرامت بردار
customable گمرک بردار
swindler کلاه بردار
forcing بردار نیرو
field vector بردار میدان
force بردار نیرو
cross bearer صلیب بردار
crucifer صلیب بردار
Y coordinate مختصات بردار عمودی
Leave her alone. Stop bothering her. دست از سر دخترک بردار
It cannot be trifled with . It is no joking matter. شوخی بردار نیست
Euclidean vector بردار اقلیدسی [ریاضی]
Come off it !Get along-with you. بروبابا(ول کن ؟دست بردار )
Pick, what you like [want] ! هر کدام را می خواهی بردار!
position vector بردار مکان [ریاضی]
velocity بردار سرعت [فیزیک]
position بردار مکان [ریاضی]
basis vector بردار پایه [ریاضی]
location vector بردار مکان [ریاضی]
radius vector بردار مکان [ریاضی]
y axis بردار عمودی گراف
magnetic field vector بردار میدان مغناطیسی
beneficiary بهره بردار ذیحق
docile تعلیم بردار مطیع
vector psychology روانشناسی بردار نگر
vector graphics display بردار نمایش گرافیکی
vector data aggregate بردار اطلاعات مجتمع
he was proof against harm اسیب بردار نبود
rodman کمک نقشه بردار
dope vector بردار خصیصه نما
cracky ترک بردار زودشکن
magnetization vector بردار مغناطیس کنندگی
magnetic vector potential پتانسیل بردار مغناطیسی
core drill مته نمونه بردار
beneficiaries بهره بردار ذیحق
freestone سنگ تراش بردار
X coordinate مختصات بردار افقی
x axis بردار افقی گراف
core barrel لوله نمونه بردار
z axis بردار عمق در گراف سه بعدی
Take it as a souvenir! این را به عنوان سوغاتی بردار!
indefensibly چنانکه دفاع بردار نباشد
None of your tricks. دست ازحقه بازی بردار
crooks ادم قلابی کلاه بردار
crooking ادم قلابی کلاه بردار
crook ادم قلابی کلاه بردار
Why dont you come off it! چرا دست بردار نیستی !
make weight سر وزن رسیدن وزنه بردار
make-weight سر وزن رسیدن وزنه بردار
make-weights سر وزن رسیدن وزنه بردار
field book دفترچه یادداشت نقشه بردار
force displaced in parallel [بردار] نیروی بطور موازی جابجا شده
Stop your little games (tricks). ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
Take a fresh sheet of paper. یک ورق کاغذ تازه ( نوشته نشده ) بردار
included angle زاویه بین محور طولی یک جسم و بردار جریان هوا
X Y مختصات برای رسم گراف که x بردار افق و y عمودی است
If you don't feel like it, (you can) just stop. اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
jetevator فلپ یا رینگ کوچکی روی نازل خروجی راکت برای کنترل بردار تراست
vortex line خطی که جهت ان در هر نقطه بر بردار دوران منطبق وخطوط مماس براین خط باجهت موضعی جریان موازی میباشند
If the cap fit,wear it. <proverb> اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
z buffer محل از حافظه برای ذخیره اطلاعات بردار Z برای شی گرافیکی نمایش داده شده روی صفحه
xerographic printer چاپگر تصویربردار از عکس چاپگر تصویر بردار
interpretable قابل تفسیر تفسیر بردار
collision parameter در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
cartesian coordinates سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com